سه‌شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۶:۲۸

«...سوار كشتي نوح بودند. چه آن هايي كه شهيد شدن و چه آن هايي كه هنوز مانده اند! طوفان بود و سيل! حضرت نوح و بچه ها اصرار كه سوار بشوم تا غرق نشوم. اما سوار نمي شدم. زماني كه دست من را گرفتند و به زور سوار كشتي شدم. روي تخت بيمارستان شيراز داشتم به هوش مي آمدم . گفتند: عمل بسته شده اي و بالن زديم و رگ قلبت رو باز كرديم و خطر رفع شده!»
احمد تنش پُر بود از چدن هاي ريز و درشت خمپاره و گلوله ي توپ جنگ! اين غير از موج و شيميايي است كه ذره ذره تنش را گرفته است. گرفتگي رگ قلب هم مثل تركش و شيميايي فعلن نتوانسته است نفسش را قطع كند. هيكلش درشت و چاق شده بود. خنده از صورت پُر چين و چروكش محو نمي شد. مهر نماز وسط پيشاني اش را تيره تر كرده بود. او را كه ديدم، ياد اولين باري مي افتم كه سال 58 توي هنرستان محمد رضا شاه(طالقني فعلي) به همراه شهيد «منصور خادم صادق»و «مجيد عباسي» اورا مي ديدم. نوجواني باريك اندام، ورزشكار و شيطان. همان سال ديپلم گرفت و وارد سپاه و بعد جنگ شد.
احمد عبدالله زاده:«...اخبار درگيري هاي سياسي شيراز تو كشور و قرارگاه جبهه ي جنوب پيچيده بود و ذهنيت خوبي روي بچه هاي شيراز نبود. مي گفتن بچه هاي شيراز تو حاشيه ي درگيري سياسي هستن. اكثر بچه هاي لشكر و به طبع مردم شيراز و فارس از علاقه منداي شهيد آيت الله دستغيب امام جمعه شيراز بودن و بعد از شهادت ايشون توقع داشتن امام جمعه هم از خانواده ي دستغيب باشه و خوب امام جمعه ي شيراز شدن آقاي حائزي. در نتيجه درگيري و اختلافات شروع شد كه به جبهه هم سرايت كرد. بچه هاي فرمانده به خصوص آقا نبي تصميم گرفتن پيشنهاد يك عمليات رو به قرار گاه خاتم الانبياء بدن تا از يه طرف دوباره دغدغه ي رزمنده ها رو ببرند به جنگ و از طرف ديگه با عملياتي موفق ذهنيت منفي اي رو كه روي بچه هاي فارس بود، پاك كنن. مثال بعضي از فرماندهان قرارگاه خاتم سپاه طعنه مي زدن كه لشكر شما ماه ها وسال ها داره پدافند مي كنه! در نتيجه شما اگه روزي يه نفر عراقي رو با قناسه زده بوديد. در طول سال لااقل 300 و خورده اي عراقي كشته بوديد! با حالت تحقير مي گفتن. يادم هست يه بار به يكي از اونا گفتم:"اول دو تا قبضه قناصه هم تولشكر نداريم؛ تازه اگه يي جوري بود عراق كه امكانات زيادتري از ما داره! خُب با حساب شما اگه اونا با قناسه روزي بيست و سي تا از ما رو مي زدن، بايد الان همه ي سپاه رو زده باشن!" اين حالت تحقير و بحث تو قرارگاه روي لشكر متاسفانه كم نبود . مُهر پدافندي به پيشوني لشكر خورده بود . در نتيجه عمليات قدس 3 طراحي شد. به نظر من اين 2، دليل عمده ي كليد خوردن عمليات قدس 3بود. البته دلايل ديگري هم وجود داشت. اما چرا اين محور يعني بيات تا شهر الطيب عراق انتخاب شد؟ دليلش شناخت خوب ما روي اين منطقه بود.
آخرين حد و مرز عمليات محرم، همين نقطه بود. عراق بعد از شكست در عمليات فتح المبين رفت و روي سلسله ارتفاعات جبال الحمرين مستقر شد.مرز ما از روي حمرين مي گذره ، البته به نفع ما. توي خطوط مرزي ايران روي ارتفاعات مستقر هست و عراق روي يال ها و دشت. تقريبن ارتفاعات جبال الحمرين از تنگه ي چزابه شروع مي شه و مي آد تا قلاويز مهران. حمرين يه رشته مي شه. جهت خاصي نداره، يه تپه مي بيني تپه ي بعدي بزرگ تره؛ اما وقتي مي روي جلو مي بيني نه، كوچك تره! هي مي روي سراغ اون تپه و اون تپه كه مواضع پيدا كني،آخرش هم پيدا نمي كني و گم مي شي!تپه ماهور با ماسه بادي فرق داره، چيزيه مثل نمك، ديدي متورم مي شه و بادكي . ماسه بادي داره و خاك !
عمليات فتح المبين به دليل بي تجربگي ، نرفتيم روي ارتفاعات سوق الجيشي مرز مستقر بشيم و هر جا كه شد استقرار پيدا كرديم. در نتيجه بعضي از نقاط حساس مرزي هنوز در اختيار عراق ماند. من جمله ارتفاع 192 و ارتفاعات شرهاني . توي عمليت محرم رفتيم اينا رو گرفتيم .منطقه ي جلو ما ديگه حالت دشت پيدا كرده بود و مسلط بوديم. بعد عمليات محرم توي همين منطقه مدت زيادي لشكر 19 فجر خط پدافند رو از شرهاني تا زبيدات و ميمه همين منطقه ي قدس 3 تحويل گرفت.
منطقه ي پدافندي به صورت پاسگاهي بود تا خود شهر مهران. توي همين مدت، منطقه رو خيلي خوب شناسايي كرديم و عين كف دست مي شناختيم. منطقه يه استعداد عجيب سوق الجيشي داشت و هنوز هم داره. توي جنگ يك عمليات يك وقت هدف سياسي داره، يهوقت نظامي .مثال ، وقتي مي خوايم تبليغ كنيم تو جنگ و دشمن دو از نظر سياسي ضعيف كنيم ، بهترين كار تصرف بصره هست. اما اگه بخوايم دشمن رو شكست و تضعيف نظامي كنيم، بايد به طرف بغداد پايتخت عراق پيش روي كنيم. يكي از راه هايي كه مي شد به طرف بغداد پيش رفت. منطقه ي قدس 3 بود. به همين علت اين مسير مهم بود! با همه ي اين حرف ها، قرارگاه تصويب كرد عمليات در حد محدود و ايذايي انجام بشه!
عراق نيروي چنداني توي منطقه ي قدس 3 نداشت و تنها يك تيپ مستقر بود. اما يك تيپ كامل!آرايش نظامي ايران و عراق به صورت كلي متفاوت بود. آرايش نيروي ما از خط اول جبهه تا دوم و سوم دردست يك يگان بود. يگان هاي ما در عمق گسترش پيدا مي كردن تا طول! از نظر استراتژي جنگ هاي مدرن اين فرم استقرار ها قابل قبول نيس . ما تا آخر جنگ همين آرايش دفاعي رو ادامه داديم . البته حالا با پايان جنگ به اين ضعف پي برديم. ضعف اين نوع آرايش اين بود كه وقتي دشمن مي زد و خط اول ما رو مي شكست تا آخر پيش مي اومد. اما خط دشمن اين جوري نبود. خط اول جبهه اونا يك يگان گسترش پيدا مي كرد و خط دوم يگان بعد و الا آخر ..حُسن كار اين بود كه هر خط در طول فقط به يك يگان ارتباط داشت، نه بيست تا! وقتي ما حمله مي كرديم و گوشه اي از يگان رو متلاشي مي كرديم، اونا فرصت ترميم داشتن. اما ما توي يك طول خط اول جبهه 10 كيلومتري، چند يگان رو مستقر مي كرديم. در آخر جنگ به دليل همين ضعف ، دشمن راحت پيشروي كرد. در خط دشمن هر خط عقب مراقب خط جلوش بود از هر نظر. ما كهبه خط دشمن مي زديم با چند يگان انها درگير مي شديم و از همه يگان ها اسير مي گرفتيم و بعد هم فكرمي كرديم كه يگان هاي دشمن را كامل منهدم كرديم. در حالي كه اين طور نبود. دراصل ما با 1 گردان از 1 تيپ دشمن درگير شده بوديم ، نه همه ي تيپ ! بعد هم تيپ دشمن خودش رو ترميم مي كرد و آماده ي ماموريت مي شد! نتيجه يگاني كه پشت سر يگان ديگر دشمن بود، درگير نمي شد و خودش را آماده مي كرد براي پاتك.




منبع: خيلي خيلي محرمانه(بازخواني داستاني عمليات قدس 3 لشگر19 فجر)
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده