شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۵:۵۸

شهيد بروجردي در آيينه خاطرات سردار دكتر محسن رضايي فرمانده پيشين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

شهيد بروجردي از ابتداي تشكيل سپاه پاسداران به عنوان يكي از معاونان پادگان ولي عصر(عج) در قسمت عمليات مشغول كار شد و از شروع غائله كردستان به باختران - كرمانشاه فعلي - و از باختران به سنندج رفت و شهرها را با دليري رزمندگان يكي پس از ديگري آزاد كرد. تا اين كه دوره اول غائله در مهاباد تمام شد و او همچنان يكه تاز صحنه نبرد بود.
از زمان ورود فرمانده عمليات كردستان بود و تمام حركات ضد انقلاب را زير نظر داشت. در جريانات پاوه و درگيري هاي سنندج و در حوادث وسيعي كه در كردستان بود هميشه آماده نبرد و يكه تاز مقابله با ضد انقلاب بود. با اين كه به او توصيه مي شد كه در خط اول نباشد هميشه پيشاپيش نيروها حركت مي كرد. اگر حوادثي را كه بر محمد گذشته پيش روي خويش قرار دهيم مي بينيم كه از مدت ها قبل بايستي شهيد مي شد. بروجردي چندين بار در محاصره ضد انقلاب افتاد و به طرز معجزه آسايي نجا ت پيدا كرد. يك بار در هنگام كمك به رزمندگان و شكستن محاصره آنان خود در محاصره افتاد. در حقيقت در حصار گلوله هاي دو تيربار كاليبر پنجاه و يك دوشكاي ضد انقلاب واقع شد و خود را به نحوي شگفت آور نجات داد. او زنده ماند تا در عمليات ها و رزم هاي ديگر شركت داشته باشد.
***
بعد از شهادت او برادران سپاه يك سردار و ملت ما يك دلسوز و متعهد خوب و هوطنان كُرد ما يك يار صميمي و يك برادر دلسوز را از دست دادند.
ما به خاطر ازدست دادن او ناراحت نيستيم. هر گاه رادمردي از بين ما مي رود قوت مان بيشتر مي شود. تصميم مان استوارتر مي گردد و پيمودن راه امام حسين(ع) محكم تر و بر تصميم و قولي كه به خدا داده ايم محكم تر مي ايستيم.
محمد در شجاعت بي نظيرترين فرد ما در كردستان بود. تقوي و خلوص و اعتقادش به توحيد در او ايجاد آرامش مي كرد. تحمل و صبر و قدرت و استقامتي كه در او بود نشان مي داد كه چگونه مجاهدي است.
***
بهشت زهرا غلغله بود. در قطعه شهدا جاي سوزان انداختن نبود. مردم آمده بودند تا با سردار شهيدشان وداع كنند. هر كس كه نامي از بروجردي شنيده بود آمده بود تا آخرين ديدار را با او داشته باشد.
عطر حماسه و گريه فضا را پر كرده بود. شيون و نالة زن ها حال و هواي خاصي داشت. خيلي ها آمده بودند تا مادر صبور او را ببينند. مادري كه او را از يتيمي بزرگ كرده و به اين مرحله عالي رسانده بود. آمده بودند تا درس مقاومت و نستوهي را از او ياد بگيرند.
صداي مادر آن شهيد والا مقام مي آمد. صدايي محزون كه آكنده از بغض و اشك بود. مي خواست به نحوي ياران فرزندش را دلداري دهد. مي خواست آن ها را نصيحت كند:
ـ برادران عزيز!
من عادت كرده ام كه يتيم بزرگ كنم. محمد و خواهران و برادرانش با همديگر شش تا يتيم بودند. من آن ها را بزرگ كردم. هيچ مهم نيست؛ الان هم پسر پنج سالة محمد را بزرگ مي كنم اما شما پشت امام را خالي نكنيد! امام را تا آخر پشتيباني كنيد...
به ياد حرف هاي شهيد بروجردي افتادم كه شبيه همين حرف هاي مادرش بود... از بهشت زهرا(س) كه بيرون آمدم غرق در ابهام و سؤال بودم: خدايا تكليف ما بعد از بروجردي ها چيست؟
***
از خصوصيات بارز شهيد بروجردي مسألة تصميم و ارادة محكم و اطمينان به حركت و مجاهدت بود. هيچ گاه در چهرة او ترديد و ابهام وجود نداشت و آن چنان داراي روحيه قوي و بزرگ بود كه عليرغم ماندنش در منطقه به مدت چهار سال هر كس را هم كه خسته مي شد دلداري مي داد. تحمل و صبر و قدرت و استقامتي كه در او بود نشان داد كه چگونه مجاهدي است.
***
يك بار ما نشنيديم كه برادر بروجردي بگويد مي خواهم استعفا بدهم! يك بار نشد كه ما به ايشان فشار بياوريم كه محمد تو در كردستان بمان. بالعكس هر كس كه مي آمد و مي گفت كه من مي خواهم استعفا بدهم ما بعداً مي فهميديم كه محمد او را دلداري داده و تصميم او را عوض كرده است.
اين بار اخير كه ما به اروميه رفته بوديم گفتيم «اين برادر بروجردي از بس كه در اين كردستان مانده به هر حال شهيد مي شود. بگذاريد ما او را به تهران ببريم.» برادرهاي قرارگاه حمزه(ع) دور ما جمع شدند و گفتند: «اگر او برود اولين ضربه اي كه به ما مي خورد ضربة روحي است؛ زيرا وقتي كه ما روي برادر بروجردي را مي بينيم تمام مشكلات براي ما از بين مي رود.»
***
از زماني كه اسلام را فهميديم و قرآن را ياد گرفتيم مقاتله در راه خدا و دفاع از اسلام و شهادت را نيز فرا گرفتيم. در مكتب ما هيچ فهميدني بدون مسؤوليت نيست و هيچ آگاهي اي بدون تعهد نيست. انساني كه مي فهمد بلافاصله متعهد مي شود و ما نيز هر كدام مان در ميدان عمل اين فهم و تعهد را به نمايش گذارده ايم تا دنيا بفهمد و بداند كه فهميدن و تعهد ناشي از فهم و بينش و آگاهي در مكتب اسلام مقام بسيار بزرگ و والايي دارد و هميشه رهبر مسلمين – حضرت امام خميني - در كنار آموزش بينش فهم و آگاهي حضور در ميدان عمل را هم ياد داده اند.
آن زماني كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «حسين مني و انا من حسين» خط پررنگ شهادت و خون سرخ مسلمين ما آغازگر تحقق اهداف اسلام شد و از آن زمان تاكنون مسلمين در پي احياي مكتب اسلام و تحقق آن در جامعه خود و دنيا هستند و براي انجام اين هدف سرمايه گذاري بسيار والا و پر قيمتي كرده اند.
و اكنون ما نيز براي تحقق اهداف اسلام كه با فرياد پرخروش امام آغاز كرده ايم همچنان سرمايه گذاري مي كنيم و اگر بهترين برادران و سربازان و سرداران مان را تقديم خدا كنيم هيچ باكي نداريم. زيرا كه هدف آن چنان بزرگ و باشكوه است كه مي بايست بهترين سرمايه ها را داد و اگر بخواهيم با نشستن در كنج خانه اسلام تحقق پيدا كند معلوم است كه اسلام را درك نكرده ايم.
اين شعار كه گاهي شنيده مي شود «اگر ما كاري به كار دشمنان نداشته باشيم آن ها نيز كاري با ما ندارند» شعار بسيار غلطي است. زيرا كافي است ما صداي اسلام را بلند كنيم و بخواهيم از اسلام دفاع كنيم و دشمنان به ضديت با ما برخيزند و اين همان جرم بزرگي است كه به خاطر آن از اول انقلاب تاكنون تمام دنياي شرق و غرب مقابل ما ايستاده اند. لذا ما با اطمينان و اعتقاد به ميدان آمده ايم كه سرمايه هاي خودمان را عرضه كنيم و با خداوند معامله كنيم و لياقت خود را در صحنه جهاد و پيكار نشان دهيم.
شهيد بروجردي از جمله مهاجريني بود كه چهار سال در كردستان جنگيد و مقاومت كرد و خداوند مي فرمايد كه اين مهاجرين في سبيل الله كه مورد اذيت و آزار قرار مي گيرند تمام گناهان شان پاك مي شود و وارد بهشت خواهند شد.
اگر ما براي شهداي مان گريه مي كنيم و اشك مي ريزيم به اين سبب نيست كه چرا اين سرمايه ها را در راه خدا داده ايم و اين طور نيست كه ضد انقلاب بنشيند و لذت ببرد كه چگونه فرماندهان و سرداران سپاه اسلام را ترور كرده اند يا در درگيري ها شهيد نموده اند بلكه بروجردي ها و سرداران ما مي بايست سال ها پيش شهيد مي شدند.
شهيد بروجردي هر سالي كه در كردستان بود مي بايست شهيد مي شد.
او مي بايست از آن روز اولي كه پا به باختران – كرمانشاه - گذاشت و بعد از آن در سنندج و سقز و بانه و بوكان و مهاباد در درگيري ها و حوادث شديدي كه براي وي روي مي داد و در محاصره هايي كه از شمارش خارج است شهيد مي شد. و اين خواست خدا بود كه بروجردي در همه آن حوادث سالم بماند تا مسيرش را ادامه دهد و در شرايط خاصي به او بپيوندد.
هم شهيد بروجردي و هم امثال تعدادي از برادران سپاه و ارتش كه اخيراً در جريان حادثه سيل جاده چالوس به شهادت رسيدند همه اين ها از كاروان حسيني بودند كه آگاهانه و با انتظار چنين وقايعي به ميدان آمدند و اين مسير را انتخاب كردند. و پيام ما به همه خواهران و برادران اين است كه ما را به جرم دفاع از اسلام آرام نخواهند گذاشت و سعي خواهند كرد كه ما را از ميدان انقلاب و صحنه نبرد خارج كنند اما ما از امام حسين(ع) درس بزرگي آموخته ايم. درسي كه ممكن است به قيمت تمامي دارايي مان وجودمان ـ چه مادي و چه معنوي - تمام شود ولي ما بايد راه مان و سيرمان را ادامه دهيم و بايد منتظر اين گونه وقايع باشيم.
اگر در جايي شهادت و خون و پيكار نباشد و سكوت اختيار شده باشد آن جا در اشغال و در محاصره دشمنان است فلذا تمام كشورهاي عربي ما هم اكنون در اشغال كامل آمريكا و روسيه شوروي است. اگر در جايي حرفي و سخني نيست حاكي از اسارت است. اگر در جايي فريادي نيست نشانگر اشغال نظامي ابرقدرت هاست. اما در ايران چون فرياد است و شهادت و خون لذا بيانگر استقلال و آزادي است.
و قطعاً سرمايه گذاري بزرگي كه ما همرا با خون و شهادت كرده ايم پيروزي نهائي را براي ملت ما به ارمغان خواهد آورد.
(بخش آخر: برگرفته از روزنامه كيهان يكشنبه 8 خرداد 1362)
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده