چندين مرحله جهت تبليغ اسلام به جبهه ها عزيمت کرد و در هر مرحله از اعزام يکي از هم بازي ها زمان کودکيش که از خويشان نيز بودند به شهادت مي رسيدند...
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد علي اکبر زکي پور
شهيد علي اکبر زکي پور در 1341/7/14 دراستهبان در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود او در دامن مادرش تربيت شد که عشق به قرآن و اهل بيت(ع) با گوشت و پوستش عجين شده بود و از شيري تغذيه کرد که با اشک ابا عبدالله الحسين(ع) مخلوط بود و از مهر و عطوفت پدري برخوردار بود که با از خود گذشتگي،تلاش و زحمت و رنج نان آور خانه بود بدين لحاظ مظلوميت،مهرباني،درستکاري از چهره نجيبش نمايان و در حرکات و اعمال در نثارش آشکار و پرتو افشان بود.او علاوه بر اين که خود عامل به خوبي ها و نيکي ها و مانع بدي ها و زشتي ها بود خانواده و دوستاني را نيز بدين سمت سوق مي داد و از جمعيت هائي که در آن غيبت و بدگوئي نسبت به افراد بود بيزاري مي جست و ساير نشستگان در مجلس را از ادامه بحث منع مي کرد او در ؟؟؟ براحتي از حق خود مي گذشت تا مبادا ظلمي برطرف مقابل رود و يا حقي از او ضايع شود او هرگاه بخدمت پدر مي رسيد به تواضع دربرابر پدر به زمين مي نشست و بر دستان رنج دیده و زحمتکش او بوسه مي زد يادم مي آيد زماني که حقي از پدر ضايع شده بود توسط کارفرما و ما با اصرار مي خواستيم پدر را به گرفتن حق خود قانع کنيم پدر مي گفت شايد اين پول به دست من برسد اما نه با رضايت قلبي کارفرما و اين پول بدين طريق براي من ارزشي ندارد و در اينجا علي اکبر بود که به دفاع از نظريه پدر بر مي خواست و ما را از ادامه بحث و پيگيري امر باز مي داشت او همواره از زحماتش تشکر مي کرد و بر دستانش بوسه مي زد و هيچگاه به نگران کردن او رضايت نمي داد و عمل نمي کرد او در همه احوال معلم و مربي اخلاق برادران و خواهران کوچکتر و بزرگتر خود بود بسيار زياد به انجام صله رحم اهميت مي داد و سعي مي کرد ديگران را نيز با خود همراه کند و هرگز بزرگان فاميل را فراموش نمي کرد.علي اکبر از زماني که خود را شناخت نماز و روزه را هم شناخت و اکثر اوقات دست در دست پدر روانه مسجد مي شد و به نماز مي ايستاد و مورد محبت نماز گزاران قرار مي گرفت.چنان چه در سحري از ماه مبارک رمضان بدليل کوچکي سن بيدار نمي شد به گريه مي افتاد و بشدت ناراحت مي شد او همواره مورد محبت دوستانش بود و در هنگامي که حتي به ورزش فوتبال با دوستان هم مدرسه اي يا هم مسجدي اش مشغول بود اخلاق را رعايت مي کرد و دگران را نيز گوشزد مي نمود اکبر مشغول به تحصيل در مدرسه راهنمايي بود که طنين انقلاب در سراسر ايران پيچيد و او را نيز با خود همراه کرد تا آنجا که اقدام به پخش اعلاميه هائي که توسط اعضاء خانواده تهيه مي شد مي کرد.او همزمان با تحصيل وارد بازار کار شد و در يک عکاس خانه ارتشي مشغول بکار شد و فرصت مناسب تري پيش آمد تا بيشتر از گذشته در انقلاب سهيم شود و با بدست آوردن  عکس رهبر کبير انقلاب به چاپ عکس حضرت امام(ره) در غياب استاد کار اقدام نمايد بحدي که در اکثر راهپيمائي ها اين عکس مبارک بدست مردم مي رسيد اما بسيار مخفيانه و نا مشخص. بالاخره انقلاب اسلامي به ثمر رسيد و اکبر مجدداً مشغول به تحصيل گرديد و در سال هاي تحصيل همواره حامي انقلاب و همراه با مدافعين آن بود و با مدرسه همکاري کرد. در سال سوم نظري(متوسطه) بود که وارد حوزه علميه شد .او که تمام وجودش عشق به اسلام و مسلمين قرار گرفته بود سر از پا نشناخته  به شاگردي امام صادق(ع) مفتخر گرديد و مشغول به کسب علوم ديني شد و چندين مرحله جهت تبليغ اسلام به جبهه ها عزيمت کرد و در هر مرحله از اعزام يکي از هم بازي ها زمان کودکيش که از خويشان نيز بودند به شهادت مي رسيدند.او که چنين ميديد و دوري دوستانش شهيد جعفر اميدوار(پسر عمه) ـ شهيد احمد زکي پور(پسر عمو) ـ شهيد عباس قاسمي(پسر عمه) را تحمل نمي کرد و عشق حضور در بارگاه ملکوتي رب العالمين را در وجود خود مي ديديد هنگامي که حقير و برادر کوچکترمان محمد زکي پور در جبهه حضور داشتيم او نيز به سوي جبهه شتافت تا براي شرکت در عمليات خيبر آماده شود يک روز صبح در منطقه عملياتي خيبر(حوالي هورالهويزه) پس از نماز صبح مشاهده شد که اکبر کاملاً در فکر بود و با کسي سخن نمي گفت ناگهان از جاي خود بلند شد به طرف حمامي که از گوني شاخته شده بود رفت و با يک ظرف کوچک آب غسل نمود و به چادر بازگشت حقير که براي شرکت در جلسه به چادر فرماندهي لشکر رفته بودم پس از بازگشت مشاهده کردم که اکبر با تعدادي از برادران راهي خط شده اند آنها وقتي که وارد جزيره اي کوچک بنام ؟؟؟ شده بودند و برادران رزمنده را ياري مي دادند و سپس مشغول به نماز شدند طبق اطلاع همراهان وي هنگامي که اکبر سر از سجده دوم بر مي دارد خمپاره دشمن در ميان آنان فرود آمده و پاره اي از آن سر علي اکبر را نيز مي شکافد و به سرعت علي اکبر را به پشت خط و از آنجا به بيمارستان شهيد بهشتي اهواز اعزام مي دارند.دکتر ها و خدمه زحمت کش بيمارستان تلاش مي کنند اما به نتيجه اي نمي رسند و بالاخره علي اکبر در ساعت 30/5 بامداد روز چهارشنبه 10/12/1362 جان به جان آفرين تسليم مي نمايد. روحش شاد و يادش گرامي باد
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
محیا زکی پور
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۳
1
3
شهید علی اکبر زکی پور عموی پدر من هست
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده