سالروز عملیات غرور آفرین کربلای5 :
دو شهید و دو دوست که وصیت می کنند و از خانواده می خواهند مزارشان همچون بقیع بی نام و نشان باشد و هر دو در عملیات کربلای 5 به شهادت می رسند.
میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد


نوید شاهد فارس: «نوزدهم دی ماه» سالروز عملیات «كربلای5 » در سال 1365 است که بنا به گفته کارشناسان طولانی ترین و سنگین ترین عملیات دوران دفاع مقدس است. عملیات كربلای پنج به فاصله كمی پس از كربلای 4 در حالی اجرا شد كه عملیات كربلای 4 به دلیل لو رفتن اطلاعات، توفیق لازم را به دست نیاورد، ولی رزمندگان ما توانستند به فاصله خیلی كم یعنی حدود دو هفته نیروهای خود را به محور شلمچه منتقل كنند و عملیات جدیدی را در آن محور آغاز و دشمن را به سختی غافلگیر کنند. به دنبال این عملیات عظیم كه به منهدم شدن ماشین جنگی عراق منجر شد علاوه بر پیروزی در جبهه نظامی، به لحاظ سیاسی و دیپلماتیک نیز ورق به سود جمهوری اسلامی ایران برگشت و دنیا در برابر رشادت های رزمندگان اسلام سر تعظیم فرود آورد.
اما در این پیروزی و غافلگیری نقش ولایت فقیه و رهبری امام خمینی (ره) بسیار درخشان است و درایت ایشان باعث شد تلخی شکست کربلای 4 به شیرینی بزرگترین پیروزی دوران جنگ بدل شود و به عبارتی فتح الفتوح دوران دفاع مقدس رقم بخورد. از طرفی انگیزه و رشادت های رزمندگان غیور ایرانی هم در این عملیات مثال زدنی بود و هفتاد روز زیر آتش سنگین توپ و تانک و بمباران های هوایی و پاتک های  سخت دشمن هر گونه سختی را به جان خریدند تا این پیروزی بزرگ حاصل شود.

نظر به گستردگی این عملیات، تعداد زیادی از رزمندگان جام وصال نوشیدند و «کربلای 5 » معراج ملکوتی شدنشان بود. شهرستان کازرون که در عملیات های کربلای 4 و 5 بیش از 150 شهید تقدیم انقلاب کرد که از جمله شهدای کربلای 5 می توان به سردار "شهید غلامعلی(حسین) کرمی ، شهید محمدحسین میرشکاری، شهید حمید رضا بهبود، شهید محمود فخار و شهید هدایت اله محمودیان" اشاره کرد که در ذیل به صورت مختصر با شهید فخار و شهید میرشکاری ( دو دوست و همسنگر که وصیت کرده اند مزار آنان به یاد ائمه بقیع بدون سنگ و خاکی باشد) بیشتر آشنا می شویم.


میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد

«شهید محمد حسین میرشکاری» در یکم اردیبهشت ماه 1338 در کازرون دیده به جهان گشود. تحصیلات را تا مقطع دیپلم گذراند.
با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت سپاه در آمد و در عمليات هاي مختلف و مناطق جنگي متعددي چون: گيلان غرب ، جنوب خوزستان ، آبادان ، شلمچه ، فاو ، ام القصر ، دهلاويه ، عمليات والفجر ، آزادسازي جاده ها ، کربلاي پنج ، کربلاي چهار ، فتح المبين و .... حضور داشت . در سال 1362 ازدواج کرد.  با اين که خانواده اش تنها بود و با دو فرزند دوست داشتني ، خدا و انقلاب اسلامي و دفاع از کشور و اسلام را مقدم بر آنها دانسته و مدت زيادي در جبهه مشغول دفاع از حريم اسلام شد .


شهید در وصیت نامه پربارش هوشیاری جوانان را خواستار می شود و در ادامه به خانواده سفارش می کند که مزارش همچون بقیع خاکی باشد:
«گزیده ای از وصیت نامه»
« ...قلم به دست گرفته ام متفکرم و متحيرم ، آخر چه بنويسم که شهداء ننوشته اند و چه بگويم که آن ها نگفته اند و کدامين راه را بنمايانم که آن ها نشان نداده باشند و مردم و قومان و خويشان و دوستان و آشنايان را به چه سفارش کنم که آن ها نکرده باشند .
امت اسلام! شهداء گفتني ها را گفتند و نوشته ها را به يادگار گذاشتند و راه ها را گشودند و سفارش ها را نمودند و بالاخره وظيفه را به نحو احسن انجام دادند ....
به خدا قسم امروز ديگر عذر ندانستن از کسي پذيرفته نيست زيرا شهداء گفتند و عمل کردند و شاهد بر اعمال ما هستند.

 هنوز هم شيعه مظلوم است اگر كه در گذشته ائمه ما در حبس بودند يا در چهارچوب حكومت جور و ستم امروز هم قبر آنها در محاصره نوكران چپ و راست و جيره خواران شرق و غرب مي باشد اگر ديروز است اسلامى نمى توانستند آزادانه مولاى خود را زيارت كند امروز هم كربلا، نجف، سامرا، بقيع و ... در محاصره يزيديان زمانند.
بخدا دلم پر ميزند براى قبرستان بقيع  آخر تا چه حد مظلوميت، و به همين منظور از شما ميخواهم  که اگر جسدم به دستان رسيد قبرم را درست نکنيد و  خاکي بگذاريد همچنين دوستان ديگرم که بعد از من به جبهه مي روند پيشنهاد مي کنم که اگر مايل بودند چنين سفارش کنند تا ما هم قبرستاني شبيه قبرستان بقيع داشته باشيم تا زماني که قبرستان بقيع مرمت گردد . ... »


میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد

محمد حسین در عالم خواب یکی از دوستانش را می بیند که به او نوید شهادت را می دهد؛ لذا در خاطره ای می نویسد:

"شب يکشنبه 25/3/1365 در يک وقت مناسب نزديک به اذان صبح شهيد بزرگوار محمد قنبريان که از دوستان نزديک و از مخلصان راه طريق الي الله بود را در خواب ديدم بعد از سلام و احوال پرسي دستش را گرفتم چند سئوال از او نمودم که فقط چند تا سئوال الان به ذهنم هست ابتدا سئوال کردم .

- شهيد بزرگوار احمد رضواني  کجاست؟ چرا کمتر به خواب من مي آيد؟ با وجود اين که تو خيلي وقت نيست که شهيد شده اي ولي گله اي از تو ندارم زيرا هر از گاهي به خوابم مي آيي...
* تا اين که در جواب فرمود: احمد خيلي بالا است
از او سئوال کردم : او را نمي بيني
فرمود : بلي ...
(قسمتی از متن موجود نیست)

برادر بزرگوار محسن خسروي کجاست ؟
فرمود : در محراب .
بعد گفتم تو را به خدا به احمد و محسن بگو برايم دعا کنند و بگو يک سري به من بزنند.
 بعد پرسيدم که من کي شهيد مي شوم ؟
گفت : در حمله ي آينده .
گفتم: اين آمادگي را در خودم نمي بينم . وضع درونم که خودم اطلاع دارم به درد شهادت نمي خورد
گفت که خدا بخواهد يک آن ، انسان را آماده مي کند."
میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد

یکی از همرزمانش از لحظه شهادت محمد حسین می گوید:
«شهید میرشکاری ، قبل از شهادتش به من خبر داده بود که وقتی شهید می شود جسدش قابل شناسایی نیست. گفته بود یک نشانه ای از بدنش بردارند تا بعد از شهادت قابل شناسایی باشد.

«محمد حسین» شهید شد و پیکرش را با تعداد دیگری از شهدا داخل ماشین گذاشتم و به عقب بردم .
درهمان حین یاد آن جریانی افتادم که به من گفته بود، "جسدم شناسایی نمی‌شود"
با خود گفتم: پیکر محمد که شناسایی شد... پس چگونه است که صحبتش درست در نیامد؟!!!
در همین فکرها بودم که ناگهان خمپاره ای به ماشین خورد. به سمت خودرو دویدم... تمام اجساد شهدا متلاشی شده و قابل شناسایی نبود...
و او را با همان نشانی که داده بود شناسایی کردیم... »


سرانجام این شهید بزرگوار در چهارم بهمن ماه 1365 در « عملیات کربلای 5 »  در منطقه عملیاتی شلمچه همانند اربابش حسین (ع) بی سر به آرزویش، یعنی شهادت رسید. و اکنون مزار او به یاد شهدای بقیع خاکی است.

میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد


یکی دیگر از این شهدای گرانقدری که دوست داشت مزارش همچون بقیع خاکی باشد شهید محود فخار است که یک روز پس از شهید محمدحسین میرشکاری در عملیات کربلای 5 به شهادت می رسد.
میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد

شهید «محمود فخار» (با نام مستعار صمد) در  یکم خرداد ماه 1340 در کازرون (محله کوی فخاران) دیده به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانی را با تحصیل و فعالیتهای مذهبی و حضور در مساجد و مبارزات مردمی علیه رژیم شاه ، سپری کرد تا در اوان جوانی 17 سالگی شاهد به ثمر نشستن مبارزات مردمی و پیروزی انقلاب اسلامی ، به رهبری امام خمینی (ره) باشد.
صمد تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند و پس از آغاز جنگ تحمیلی در شهریور 1359 ، در 19 سالگی به مدت 3 ماه عازم جبهه نوسود شد و به نبرد با مزدوران بعثی پرداخت. هنگام بازگشت از جبهه به عضویت سپاه در آمد. او در 21 سالگی «سال61 » ازدواج کرد.

شهید فخار جبهه را محلی برای رشد و تعالی و یک دانشگاه الهی می دانست. او خود در نامه ای به یکی از دوستان می نویسد:

"در اینجا (جبهه) روح معنویت بچه ها بسیار عالی است . جز سخن خدا چیزی دیده نمی شود... ، نمی دانی چه عشقی در این جبهه ها وجود دارد. اصلا علاقه ای به آمدن ندارم. نه به خیال سه ماه هستم و نه کم و بیش ، بلکه تا پایان جنگ ان شاءالله... هدف و راه من ، راه شهداست. آتقدر می مانم تا به آنها برسم و لباس سبزم کفنم شود."

شهید فخار ، در طی مراحل مختلف جنگ ، در پست های متعدد فرماندهی ایفای نقش می نمود ولی هرگز به واسطه ی فرمانده بودن خود را از دیگران متمایز نمی کرد.

از این شهید بزرگوار چند یادداشت و وصیت نامه باقی مانده که به خانواده و عموم مردم مرقوم داشته است . در یکی از این وصیت نامه ها از خانواده می خواهد که مزارش همانند بقیع گلی باشد . او در وصیت نامه اش می نویسد:

"خدایا تو گواه باش که من شهادت دادم که به یکتایی تو و به رسولت و ائمه اطهار و نایب بر حقش و به قیامت صغری و کبرایت و به بهشت و جهنمت و سئوال نکیر و منکرت.
این جانب محمود فخار فرزند علی در رابطه با وصیت باید بگویم که وصیت ها را تمامی شهدا کردند و هیچ عذری و بهایی و حرفی برای ما نگذاشته که بگویم از این نظر من صرف نظر می کنم که مطالبی که در خودم وجود ندارد عنوان کنیم . اما چند مطلب است که توقع رعایت آن را از خانواده دارم .
1-  قبر حقیر به یاد مظلومیت چهار امام در بقیع گلی و بی نام و نشان در میان شهدا جای دهید شاید این بتواند مظلومیت شیعه را اثبات و از گناهان حقیر بکاهد..."

میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد
او در وصیت نامه دیگری می نویسد:

«خدایا! شهادت میدهم به یگانگی تو و نبوت پیامبر(ص) و امامت ائمه اطهار(ع)، خدایا! شاهد باش که این را با عملم ثابت کرده ام.

مردم شهید پرور و امت قهرمان!

چند نکته ای را باید گوشزد کنم: بیشتر به خدای توجه کنید که جز رفتن به سوی او هیچ چیز دیگر به دردمان نمیخورد. دنیا را فدای آخرت کنید!

شهدا دیگر جای عذری برای ما باقی نگذاشتند. آنها گفتند و رفتند. عذر و بهانه برای هیچکس از این امت نیست که بعد از هشت سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز هم و غمشان دنیا باشد.

ای انسانها!

شما نباید کارخانه ای باشید که فقط صبح و ظهر و شب بخورید و به همین حال ادامه دهید. بدانید که این کار مخصوص حیوانات است. چرا یک لحظه به فکر خویش نیستید مگر این دنیا برای شما و دیگران چه کرده است. مگر برای گذشتگان چه نمود که برای آیندگان بنماید؟! »




سرانجام فرمانده شهید ، «محمود فخار» در مرحله ی سوم «عملیات کربلای پنج» و منطقه شلمچه ، در غروب روز چهارم بهمن ماه 1365 بر اثر اصابت خمپاره به آرزوی دیرینه خویش رسید و شاهد مقصود را در آغوش کشید.


میخواهم مزارم همانند بقیع گلی و بی نام و نشان باشد


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس/ کتاب عروس شهادت

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده