چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۴
من دست بردار نبودم و همچنان اصرار ميکردم عکس ها را به من نشان بدهد. يک شب که فرمانده فرزند شهيدم به منزل ما آمد از او خواستم اگر عکسي از محمود دارد به من او اظهار بي اطلاعي کرد...

کرامات شهیدان؛(77) تشرّع شهيد

نوید شاهد، در اواخر شهريور سال 67 تازه مراسم چهلم محمود برگزار شده بود. به دليل اين که موقع غسل او اجازه نداده بودند پيکر فرزندم را ببينم خيلي دوست داشتم عکس جنازه او را به من نشان بدهند. از مرتضي فرزند بزرگم که عکس ها نزد او بود خواهش کردم براي تسکين دلم اين عکس ها را به من نشان بدهد.

طفره مي رفت چون ميدانست وضعيت بدن برادرش به گونه اي است که ديدن عکس آن قلب مرا به درد مي آورد. اما من دست بردار نبودم و همچنان اصرار ميکردم عکس ها را به من نشان بدهد. يک شب که فرمانده فرزند شهيدم به منزل ما آمد از او خواستم اگر عکسي از محمود دارد به من  او اظهار بي اطلاعي کرد. وقتي به او گفتم بگوييد عکس ها را به من نشان بدهند، گفت اگر عکس ها دست من هم بود به شما نشان نمي دادم.

خيلي ناراحت شدم. آن شب تا نزديکي سحر از فرط ناراحتي و گريه بيدار بودم. نزديکي هاي سحر محمود فرزند شهيدم را براي اولين بار در خواب ديدم. مهربانانه از من پرسيد مادر چرا ناراحتي؟ گفتم حتي عکس هاي تو را به من نشان نمي دهند.

گفت چرا اين قدر از ديگران خواهش و التماس ميکني، خودم جاي عکس ها را به تو نشان ميدهم ولي از تو خواهش ميکنم چون به بدن من لباس نيست اين عکس ها را به نامحرم نشان ندهي. بعد گفت عکس ها در قفسه کتاب ها و لاي يکي از کتا ب هايي است که در مورد حضرت علي (ع) مي باشد. فرداي آن روز ساعت 10 صبح ناگهان به ياد خواب ديشب افتادم و سريع به کتابخانه رفتم و با راهنمايي پسرم عکس ها را لاي همان کتابي که محمود آدرس داده بود پيدا کردم.


راوی: مادر شهيد محمود تاج الدين

منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم)، غلامعلی رجائی 1389

نشر: شاهد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده