در روزهای آغازين عمليات به حبیب خبر دادند که صاحب فرزند شده است اما چون عمليات بود،حاضر نشد به ديدار خانواده و فرزند کوچکش برود چون فرماندهي را عهده دار بود.
زندگی نامه شهید حبیب سیاوش / شهادت 24 اسفند ماه

نوید شاهد فارس :
شهید حبیب سیاوش در دوم تیر ماه سال 1340 در کازرون دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در زادگاهش گذراند و در سال 63 ازدواج کرد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت.

یکی از همرزمانش از خصوصیات اخلاقی حبیب می گوید:
آشنايي ما با «حبیب» در جبهه، گردان فجر از لشکر مقدس المهدی(عج) بود که آن زمان «حبیب» به عنوان جانشين گردان بود. او مسئول سالن بچه های کازرون هم بود که اموراتی  همچون تدارکات ، پذيرش نيرويي های اعزامی از شهرستان مرا هم به عهده داشتند.

در جبهه فعاليتهاي مذهبي وعبادي ايشان علاوه بر اين که خود مقيد بود که سر وقت عبادات و فريضه هاي نماز را بجا بياورد وانجام مي داد با صداي بلند بچه ها را دعوت می کرد تا به نماز جماعت برسند و شرکت کنند چه صبح، چه ظهر و چه مغرب و عشاء و يادآور و برگزار کننده جلسات جهت قرائت سوره واقعه والرحمن وديگر دعاهايي که هر روز آن را قرائت مي نمودند.
 طبيعي است که رزمندگان به اين چنين افرادی عشق وعلاقه داشته باشند که آنان را به کمالات انسانی سوق دهد و به يقين شهيد بزرگوار و عزيز حبيب سياوش اين طور بود.

«حبیب» علاوه بر اين که يک رزمنده مخلص وزرنگ بود يک ورزشکار هم بود که اوقات فراغت با بچه ها ورزش می کرد وشب ها هم از نماز شب و دعاهای مربوطه غافل نبود و همواره بجا می آورد.

زندگی نامه شهید حبیب سیاوش / شهادت 24 اسفند ماه
خواهرش در خاطره ای می گوید:
حضور مستمر حبيب در جبهه باعث دلشوره و پريشانی خاطرم شده بود.
 به او گفتم: حبيب تو را به خدا بعد از هر عمليات به هر شکل که شده بلافاصله خبر سلامتيت را به ما برسان.
حبيب هم در کمال خونسردی گفت: آبجی خوبم از اين زمان تا وقتی که از طريق راديو نشنيده ای که گوينده بگويد عمليات والفجر 10 هست خيالت کاملا آسوده باشد...
 زمان گذشت و حبیبم پس از حماسه آفرينی های فراوان در عمليات های پی در پی، دقيقا در عمليات والفجر 10 به شهادت رسید.

چگونگی شهادت:

 در يکی از روزهای سرد زمستان از تپه ملخ خور کردستان عراق با جمعی از بچه های گردان فجر و همراه با شهيد سياوش که معاونت گردان را به عهده داشت سرازير شده بود. عصر يکی از روزها در دره ای آماده عمليات شديم و شهيد سياوش که سال ها بود ازدواج کرده بود صاحب فرزند نمی شد. در روزهای آغازين عمليات به ايشان خبر دادند که صاحب فرزند شده اما چون عمليات بود،حاضر نشد به ديدار خانواده وفرزند کوچکش برود چون فرماندهي را عهده دار بود.غروب دل گير آن روز از يادم نمي رود که شهيد سياوش با تبسمهاي شيرين به بچه ها روحيه می داد و اميد به آينده عمليات را به همه نويد می داد بعد از طی مسير طولانی شب، در خاک عراق، به سوی هدفش که از قبل تعيين شده بود، می پيموديم. نزديکی های هدف، شهيد سياوش، در کنار ستون در جايی که ميدان مين های نامنظم بود، رفت و يکباره با صدای انفجار به طرف ستون پرت شد. پايش قطع شده بود و زياد ناله می کرد. آن شب، شب دردناکی براي تمامی بچه های گردان و جدايی ما از شهيد سياوش بود چون منطقه محل عبور وسايل نقليه نبود، عقب بردن او مشکل بود. در آن شب سرد،خون شهيد سياوش بر زمین ریخت و روحش به ملکوت اعلی پیوست.

 شهید حبیب سیاوش سرانجام در بیست و چهارم اسفند ماه سال 66 در عملیات والفجر 10 به فیض شهادت نائل آمد و طی تشییع با شکوه در بهشت زهرای کازرون به خاک سپرده شد.

انتهای متن/
منبع : پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگان فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده