شهادت 30 آذر ماه؛
شهيد محمد طوفاني در شهریور ماه 1345 به دنیا آمد و در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید.

تاملی در زندگی نامه شهيد محمد طوفاني

نوید شاهد فارس : در یکم شهریور ماه 1345 فرزندي پسر در يک خانواده متوسط ساده و مسلمان به دنيا آمد. پدر و مادر با ذوق و شوق فراوان چون فرداي آن روز تولد پيامبر گرامي حضرت محمد مصطفي (ص) بود نامش را محمد گذاشتند.

محمد فرزند دوم خانواده بود  از همان کودکی آرام و ساکت بود. روز به روز که بزرگتر مي شد با مهر و محبت و شيرين تر مي شد وقتي دو يا سه ساله شد منتظر شنيدن صداي اذان مي شد چون منزلشان کنار مسجد بود وقتي مادر سرگرم آشپزي و کار منزل بود خيلي آرام از خانه خارج و به مسجد مي رفت و کنار منبر آقا خوابش مي برد و فراش مسجد او را به خانه مي آورد ديگه عادتش بود مادر نگران نمي شد چون مي دانست کجاست تا وقتي که محمد بزرگ شد و به مدرسه رفت.

سال هاي دبستان را با موفقيت پشت سرگذاشت در سال هايي که ملت غيور ايران براي آزادي جان خود را به خطر مي انداختند و روزهاي انقلاب بود و ما ملت ايران به خواست خدا داشتيم از دست ديو دو سر شاه خائن نجات پيدا کرديم و فرشته فرستاده از جانب خدا حضرت امام خميني(ره) به ايران آمد محمد کودکي بيش نبود پشت پنجره مي رفت و به زبان شيرين بچه گانه شعارهايي که مردم مي گفتند را تکرار مي کرد و شب که پدر از کار برگشته بود برايش تعريف مي کرد و مي گفت پدر جان اجازه مي دهي من و خواهران و برادرم فردا در حياط خانه تظاهرات و راهپيمايي کنيم و پدر او را در آغوش مي گرفت و مي گفت محمدم بله عزيزم حتماً اين کار را بکن چون خدا صداي کودکان را زودتر مي شنود.


انقلاب پيروز شد و محمد بزرگتر شد و دوران راهنمايي را گذراند. او افسوس مي خورد که چرا در واقعه عاشورا نبوده تا در رکاب عزيز رسول الله (ص) جانش را فدا کنم.

جنگ تحمیلی آغاز شد. شور و شوق جبهه رفتن را در سرش می پروراند. به پدر و مادر می گفت : من خواب ديدم که بايد به جبهه بروم و از خاک وطنم دفاع کنم هر چقدر پدر و مادر مي خواستند که نظر او را عوض کنند هيچ اثري نداشت و مي گفت پدر جان چرا شما خودتان به جبهه مي رويد من هم از اين آب و خاکم در اين مملکت و شهر خواهر و مادر دارم بايد از حقم دفاع کنم مگر من با ديگران چه فرقي دارم من دينی گردنم دارم يک مسلمان واقعي بايد دين خودش را به دينش ادا کند منم بايد به وظيفه ام عمل کنم.

 هر شب با بچه هاي مسجد براي جمع آوري کمک به جبهه به روستاهاي اطراف شيراز مي رفتند تا به سربازي رفت ولي چون در کودکي يک بيماري سختي گرفته بود و يکي از کليه هايش مشکل داشت از خدمت سربازي معاف شد اين ماجرا او را خيلي عصبي و ناراحت کرده بود بعد با رضايت پدر و مادر استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و افتخاري به جبهه رفت .

هميشه مي گفت خدا را شکر که آرزويم برآورده شد. جهت آموزش مقدماتی به جهرم رفت . همه خانواده روزهاي جمعه به ديدن محمد به جهرم مي رفتند. بعد از آموزش مستقيم به يکي از شهرهاي آذربايجان به نام نقده اعزام شد. در آن زمان زمستان سختي بود و در آنجا برف زيادي مي آمد .

مادرش می گوید:
هيچ وقت در آنجا عکس نمي گرفت و براي ما نمي آورد هم سنگرهايش مي گفتند رفيق چرا عکس نمي گيري و براي خانواده نمي فرستي مي گفت مي ترسم مادرم اين برف و سرما را ببيند و مرا مجبور به برگشت کند. چندين بار براي مرخصي به شيراز آمد تا اين که خوب يادم است روزي که براي آخرين بار آمد سيل خيلي بدي در شيراز آمده بود که هيچ وسيله اي اعم از اتوبوس و سواري از شهر خارج نمي شد و حتي هواپيما هم نمي توانست پرواز بکند در همان روزها بود که مرخصي محمد جان تمام شد خدا شاهده که چه جوري و با چه وسيله اي خودش را به منطقه خدمتش رسانيد و همان روز که رفت ديگر ما او را نديديم و آن سفر سفر آخر بود

شهيد محمد طوفانی سرانجام در 30 آذر ماه 1365  در عمليات کربلاي 4 در لشکر 19 فجر ساعت 5 صبح بعد از نماز صبح به درجه رفيع شهادت نائل شد .

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده