در اين حمله بارها شد که جان ما به خطر افتاد . بارها بود که در محوطه اي گير مي افتاديم که ما را به خمپاره و رگبار مي بستند ولي هيچ اتفاقي نمي افتاد . بارها خمپاره به نزديکي ما افتاد و هيچ چيزي به وجود نيامد و چندين بار بود که گير افتاديم و ما را به رگبارهاي کاليبر سنگين بستند و از روي سر مي گذشت ولي اتفاقي براي ما نيفتاد .

خاطره خودنوشت شهید جمال ظل انوار (3) / عملیات طریق المقدس

نوید شاهد فارس : شهید جمال ظل انوار در ششم تیر ماه 1338 دیده به جهان گشود . وی تحصیلات خود را تا مقطع فوق لیسانس در رشته ی اقتصاد کشاورزی گذراند. در سال 59 ازدواج کرد که ثمره آن 2 فرزند بود . با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام در 21 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

متن زیر خاطره خودنوشت شهید جمال ظل انوار در عملیات بیت المقدس در سال 60 است:

 در اين طرح ما به آن چيزي که مي خواستيم رسيديم . چيزي که در حمله واقعاً عجيب بود قدرت خداوند بود در همان ابتدا و قبل از حمله يک بارندگي کمي شروع شد که همان کمک بسياري به ما کرد چون آن منطقه شني بود و راه رفتن در آنجا مشکل بود. موقعي که باران آمد شن ها سفت شدند و راه رفتن بر روي آن ها ساده تر شد و اين کمک بسيار بزرگي بود . يکي از برادراني پدرش در کنارش شهيد شده بود مي گفت که قبل از اين که پدرش شهيد بشود به او گفته بود که کبوترهاي سفيدي را ديده که در کنار و اطراف او پر مي زده اند . يکي ديگر از برادران مي گفت موقعي که ما مي خواستيم خاکريز عراقي ها را بشکنيم عراق متوجه شد و تمام منطقه ي ما را به رگبار بست به طوري که هيچ کس نمي توانست به جلو برود . در همين موقع بوده که برادران ديده اند يک نفر از عقب آمده و يک پرچم سبز به دست داشتند و دستور حمله دادن که همه ي برادران گفتند امام زمان (عج) آماده و با ديدن اين منظره همه بلند شدند و در ميان رگبار گلوله هاي دشمن به جلو رفته اند بدون اين که تير به کسي اصابت کند حتي يک نفر بوده که ترکش به پيراهنش خورده ولي وارد بدنش نشده و کلاً اين موضوع ها قدرت خداوند و وجود امام زمان (ع) را مي رساند .

 در اين حمله کلاً 250 کيلومتر مربع از خاک هاي خومان را پس گرفتيم و ضربه اي مهلک بر پيکر ناتوان صدام مزدور آورديم . وقتي که سنگرهاي عراق را ديديم بيشتر متوجه قدرت خدا شديم . سنگرهايي داشتند که از همه لحاظ محکم بود و شکستن آن ها خيلي سخت بود ولي قدرت خداوند باعث شد که اين سنگرها بشکند . در اين حمله بارها شد که جان ما به خطر افتاد . بارها بود که در محوطه اي گير مي افتاديم که ما را به خمپاره و رگبار مي بستند ولي هيچ اتفاقي نمي افتاد . بارها خمپاره به نزديکي ما افتاد و هيچ چيزي به وجود نيامد و چندين بار بود که گير افتاديم و ما را به رگبارهاي کاليبر سنگين بستند و از روي سر مي گذشت ولي اتفاقي براي ما نيفتاد .

 در جاده ايي که به طرف بستان و ما روز بعد در آن حرکت مي کرديم در اطراف جاده جسدهاي عراقي به مقدار زياد ريخته بود . در کنار هر لشکر آن ها چندين نفر عراقي افتاده بودند مهمات و تانک و ماشين بود که به جا گذاشته بودند و يا اين که هدف ما قرار گرفته بودند . سنگرها وضع عجيبي داشتند که اصلاً نمي شود نام سنگر بر روي آن ها گذاشت . سنگرها اکثراً داراي تلويزيون بودند و روي سر آن ها آنتن تلويزيون بود . کف سنگرها کاشي فرش شده بود . بعضي از سنگرها داراي پنجره بود و انگار که آن جا منزل آن ها بود


موضوع ديگر اين که عراقي ها خيلي مي ترسيدند و با حمله ي ما همگي فرار مي کردند . فرار را بر قرار ترجيح مي دادند و اين ها همه قدرت خدا را مي رساند . من الان اين خاطرات را که مي نويسم دو شب بعد از حمله مي باشد و من براي رسيدگي به بعضي از کارها به اهواز آمده ام و قرار است که دو مرتبه فردا صبح به جبهه بر گردم . ان شاءالله که به همين زودي ها بر کفر پيروز خواهيم شد و ريشه ي کفر را بر خواهيم کند .
جمال ظل انوار
9/9/1360

ادامه دارد...

منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده