زندگینامه
هراسان و گریان به دنبال همسر و فرزندانم می‌گشتم و آنها را با صدای بلند فریاد می‌زدم ولی جوابی نشنیدم...
نوید شاهد کردستان:

زندگینامه شهیدان دانانیائی

شهید فرشاد دانانیائی فرزند منصور و شهیده حبیبه شیروانی در سال 1350 در شهر سنندج پا به عرصه وجود نهاد. وی اولین فرزند خانواده بود و با آمدنش صفا و گرمی خاصی به محفل خانواده بخشید و همه درکمال مسرت و خوشحالی به او مهر می‌ورزیدند. و کسی نمی‌دانست سرنوشت وی چگونه خواهد بود. با سپری شدن دوران طفولیت راهی مدرسه شد و در خرداد ماه سال تحصیلی 1363-1362 در دبستان ابتدایی صدر پایه پنجم ابتدایی را به پایان رسانید و در مدرسه راهنمایی میثم برای ادامه تحصیل ثبت‌نام گردید باهزاران امید و آرزو خود را برای فردای بهتر آماده می‌کرد که زمستان سال 1365 در بیست و هشتم دی ماه کوی دماوند در محله چهارباغ مورد حمله وحشیانه مزدوران رژیم بعث عراق قرارگرفت و فرشاد نوجوان به همراه مادر و سه برادر و خواهرش فرانک که سه سال از او کوچکتر بود و در مدرسه راهنمایی آمنه در پایه اول راهنمایی مشغول به تحصیل بود مظلومانه در زیر خروارها خاک شهادت را درآغوش کشیدند و در گلزار شهدای بهشت محمدی مأوا گرفتند.


شهر سنندج در ساعت 3 و 57 دقیقه بعدازظهر مورد حمله هواپیماهای رژیم بعث عراق قرار گرفت من با تاکسی در داخل شهر مشغول به کار بودم در یک لحظه چندین نقطه از شهر به شدت بمباران شد و دود و گرد و خاک تمام شهر را در بر گرفت بعد از انتقال سه نفر مجروح به بیمارستان با دلهره زیاد به خانه بازگشتم از خانه اثری نبود. در لحظه اول احساس کردم که خواب می‌بینم ولی نه واقعی بود و بمب مستقیم بر روی ساختمان افتاده بود هراسان و گریان به دنبال همسر و فرزندانم می‌گشتم و آنها را با صدای بلند فریاد می‌زدم ولی جوابی نشنیدم با عجله خاک‌ها را کنار زدم و لودر شهرداری نیز مشغول خاکبرداری بود که ناگهان فواد فرزند دلبندم با تیغه لودر بالا آمد و یکی پس از دیگری عزیزانم را از زیر آوار بیرون آوردند وقتی که از زنده ماندن حتی یکی از آنان ناامید شدم خود را جلوی تیغه لودر انداختم و ...

خاطرات آقای منصور دانانیائی پدر شهیدان دانانیائی:


فرید در بیست و چهارم دی ماه سال 1354 در شهر سنندج متولد شد و برادرش فرامرز متولد بیست و سوم آبان ماه سال 1356 بود و حدوداً دو سال تفاوت سن داشتند. پدرشان منصور و مادرشان شهیده حبیبه شیروانی به فرزندانشان عشق می‌ورزیدند و گاهی در بازی‌هایشان خود را شریک می‌کردند. در زمستان سال 1365 فرید در پایه سوم و فرامرز در پایه دوم ابتدایی مشغول به تحصیل بودند و همه دانش‌آموزان دبستان صلاح‌الدین ایوبی این دو برادر را می‌شناختند که همیشه با هم می‌آمدند و با هم مدرسه را ترک می‌کردند. اما بعد از بیست و هشتم دی ماه همان سال دیگر کسی آنها را در مدرسه ندید و شاید بچه‌ها بارها از همدیگر سراغ آنها را گرفته باشند و شاید بعدها شنیده‌اند که هر دو آنها بر اثر بمباران هواپیماهای رژیم بعث عراق مظلومانه در زیرخروارها خاک شهادت را در آغوش گرفته‌اند.


برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
اسعد بیگلری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۵ - ۱۴۰۱/۱۰/۳۰
0
0
رحمت خدا نثار شهدای گرانقدر بمباران سنندج
و نفرین خدا و جمیع بندگانش بر صدام معدوم و حامیانش باد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده