وصیت نامه شهيد احمد سالاری؛
با رفتن دوستانم چگونه مي توانم در اين زندان دنيا بمانم چگونه مي توانم دوري آن ها را تحمل کنم موقعي که مي رفتم گلزار وقتي يکي از بستگان شهداء را مي ديدم خيلي خجالت مي کشيدم و از خودم بدم مي آمد و هميشه آرزوي من در دنيا اين بود که مرگ من شهادت باشد. دفعه اول که آمدم جبهه شهادت را درک کردم و فهميدم که خدا به من لطف کرده که در اين راه انداخته...
چگونه مي توانم در اين زندان دنيا بمانم

نوید شاهد فارس : شهيد احمد سالاری در یکم اسفند ماه 1345 در روستاي کلگون ممسنی ديده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت.

سال 1364 و با شروع عمليات والفجر 8 در منطقه فاو در اين عمليات شرکت و هدف تير بار مستقيم قرار گرفته و از ناحيه سينه مجروح و مدتي را در شهرهاي اهواز و رشت بستري گرديد . در مدت زمان بستري با اخذ ديپلم خود در کنکور سراسري شرکت و بعد از بهبودي دوباره عازم جبهه مي شود . نتايج کنکور در آن سال هم زمان با کربلاي 4 اعلام شد. خانواده از طريق تلفن خبر قبولي ايشان در کنکور پزشکي را به وي داده و از ايشان مي خواهند که براي ثبت نام در دانشگاه به منزل مراجعت کنند ولی احمد در جواب چنين مي گويد : دانشگاه من جبهه است .

احساس مسئوليت او نسبت به حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي باعث شد تا علي رغم قبولي در کنکور بعد از کربلاي 4 در جبهه بماند و ديگر بار در عمليات کربلاي 5 شرکت کند . و با شهادت خود در روز 7 بهمن 1365  و در منطقه شلمچه در دانشگاهي که خود از آن ياد مي کرد قبول واقعي گردد .

 
(متن وصیت نامه)
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل ا... امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون و لکن لا تشعرون
قرار است امشب با کمک خداوند تبارک و تعالي عمليات خود را شروع کنيم اميدوارم که در اين عمليات راه بسته شده کربلا به دست پرتوان رزمندگان اسلام باز شود و مشتاقان حرم امام حسين به زيارت بروند . الان که صبح است و بچه ها به اين طرف و آن طرف مي روند در چهره آن ها که نگاه مي کنم خودم خجالت مي کشم که با آن ها هستم سرتا سر وجودشان عشق به خدا هست. منتظر لحظه شروع عمليات هستند هر چه در خودم مي نگرم مي بينم من به پاي هيچ کدامشان نمي رسم .

شهادت در چهره بعضي از آن ها موج مي زند دوستانم که نگاه مي کنم سرتا پا بدنم مي لرزد . و دائم به حال خودم غبطه مي خورم که چرا من هم مثل آن ها نیستم بعضي از آن ها خدا عاشقشان شده طي چند روز آينده به ديدار معبود خود مي روند به زيارت امام حسين و اهل بيت او مي روند .


خدايا تو را به مقام سيد الشهداء اين دفعه من را از دوستانم جدا نکن از مردان خدا جدا نکن دوست ندارم در روز قيامت جلو امام حسين و اهل بيت امام حسين و دوستانم سر به زير باشم . درست است به پاي هيچ کدام از برادران رزمنده نمي رسم . اما با تمام اين ها من را هم بپذير به گناهانم اعتراف مي کنم به نافرماني هايم اعتراف مي کنم. به کم کاری هايم مولاجان اعتراف مي کنم يک عمر نافرماني کردم يک عمر در ضلالت و گمراهي بودم حالا آمده ام تا به برکت وجود رزمندگان اشتباهات خود را جبران کنم.

مولاي من از ته قلب مي گم از جرائم گذشته پشيمانم و يک راه وجود دارد که به تو برسم و آن در توبه است خدايا از اين در وارد شده ام در را به رويم باز کن حال که آمده ام تا آخر عمر هدايتم کن . آخه من تنهائي قدرت مقابله با شيطان و هواي نفسم را ندارم يک عمر به درخواست هاي هواي نفسم جواب مثبت دادم . مولا دست بيچارگي به سوي تو دراز کرده ام دستم را پس نزن زندگيم مانند اهل بيت نبود اما مرگم را مانند حسين و يارانش قرار بده خدايا بهائي براي بخشيدن گناهانم جز جاني که در اختيار من گذاشته اي ندارم.

خدايا جانم را به تو تقديم مي کنم خدايا اين جان ناقابل را از من بپذير خدايا بدنم را تکه تکه کن خونم را برآن جاري ساز خدايا چند دفعه آمده ام يک دفعه يک قدمي شهادت هم آمدم اما تو دست رد به سينه ام زدي گفتي که هنوز گناهانت از اعمال صالحت بيشتر است دوباره رفتم و برگشتم اين دفعه برگشتم باز هم از تو مدد و ياري مي طلبم خودم قدرت ندارم با رفتن دوستانم چگونه مي توان در اين زندان دنيا بمانم چگونه مي توانم دوري آن ها را تحمل کنم موقعي که مي رفتم گلزار وقتي يکي از بستگان شهداء را مي ديدم خيلي خجالت مي کشيدم و از خودم بدم مي آمد و هميشه آرزوي من در دنيا اين بود که مرگ من شهادت باشد. دفعه اول که آمدم جبهه شهادت را درک کردم و فهميدم که خدا به من لطف کرده که در اين راه انداخته اين چند سال تا آمد لحظه موعود فرا رسد دائم به حال خودم غبطه مي خوردم نمي توانستم در شهر بمانم اگر جبهه مي رفتم مانند ماهي بودم که مرا از آب مي گيرند. دوباره دوست داشتم به آب برگردم دنبال گم شده ام مي گشتم تا بالاخره با عنايت خدا او را پيدا کردم.

مردم شما هم مي توانيد به درجه شهداء نائل شويد کمي همت مي خواهد کمي تحمل و سختي مي خواهد سختي و محنت ما از امام حسين و يارانش که بيشتر نيست شما ببينيد چه بر سر امام حسين و يارانش در روز عاشورا آوردند . خودش حضرت ابوالفضل علي اکبر و تمام يارانش را کشتند يا به اسارت بردند . حضرت زينب و بچه هاي امام حسين را به اسارت بردند آن ها را در خار مغيلان دواندند . کدام از شما به اين مصيبت ها گرفتار شديد کدام از شما برادر از دست داديد فرزند از دست داديد واهل بيت شما را به اسارت بردند. مگر نه مولاي ما و امام ما حسين هست ما که شيعه هستيم چرا از او اطاعت نمي کنيم .

خانه ، فرزند ، پول و مقام تمام خوب هستند اما موقعي که در جهت صحيح به کار گرفته شوند يکي از درسهاي واقعه عاشورا آمدن به جهاد است عده اي از ما هنوز نمي دانيم در کشورمان جنگ است و هر روز بهترين فرزندان اين مملکت پرپر مي شوند . آيا تشييع جنازه اين عزيزان براي شما درس نبود که دير يا زود بايد از اين دنيا برويم . آيا نبايد کمي هم به فکر آينده خود باشيم خدا خيلي مهربان تر است از آن چه که ما حساب مي کنيم خودش مي گوید شما يک قدم بيائيد من هم بيست قدم به طرف شما مي آيم  پس چرا ماديات را فداي معنويات مي کنيد.

برادر و خواهر من ضرر در ماديات وجود ندارد اما ضرر در معنويات وجود دارد يک لحظه به فکر بيفتيم که الان ما را مي خواهند داخل قبر بگذارند و خاک روي ما بريزند چه چيز با خودمان مي بريم به جز يک کفن فقط اعمالمان هست که به کار مي خورند هنوز هم دور نشده هنوز هم وقت داريد که به سوي خدا و حجت کنيد و با آب توبه خود را شستشو دهيد . مردم قدر امام را بدانيد قدر اين نعمت بزرگ خداوندي را بدانيد قدر جايش به حق مهدي ( موعود ) را بدانيد خدا خيلي به ما ملت ايران لطف کرده و اين نعمت را به ما عنايت کرده به خدا قسم من امام را شناختم و رفتم و نمي دانم چگونه او اين فرزند زهرا تشکر کنم و اگر به اين درجه رسيدم تنها حاصل زحمات اين مرد بزرگ است .


در تمام مراحل از او پيروي کنيم زيرا که به حق نائب مهدي ( موعود عج ) است شما بايد پروانه وار دور امام بچرخيد و امام هم به شما روشنائي مي بخشد اما بعضي از اين روشنائي استفاده مي کنند و بعضي هم از اين روشنائي سود نمي برند خوشا به حال کساني که استفاده مي کنند در طول تاريخ بعد از صدر اسلام مانند اين روشنائي وجود نداشته و خداوند خيلي به ما لطف کرده که او را براي ما فرستاده تا از جهل و ناداني به در آئيم پس ما بايد شکر گزار اين نعمت باشيم و شکر گزاري اطاعت از امر او و اطاعت از امر نمائيد .


او در شهرمان است با امام جمعه همکاري کنيد و او را تنها نگذاريد تا او هم دل گرم باشد درست است در شهر ما عده اي خبيث و کثيف وضد ولايت فقيه وجود دارد اما با يک پارچگي و گوش به حرف امام جمعه دادن مي توانيد اين کثيف ها را به مرور زمان از صحنه روزگار محو کنيد. اين ها کساني هستند که در ظاهر پيرو خط امام و ولايت فقيه اما در باطن مخالف هستند و دارند تيشه به ريشه اسلام مي زنند

و شما امت حزب الله با راهنمائي هاي امام جمعه نبايد به اين ضد ولايت فقيه ها مهلت کار دهيد .

پدر و مادرم : مي دانم که داغ فرزند خيلي مشکل است اما به خاطر خدا تحمل کنيد چه افتخار از اين بالاتر که انسان جان و مال و فرزند خود را در راه خدا بدهد و خوشا به حال شما که فرزندي داشتيد و در راه اسلام تقديم کرديد خوب مي دانم که با چه زحماتي مرا بزرگ کرديد ولي در اين دنيا براي شما سودي نداشتم و اميدوارم که در آخرت جبران زحمات شما را بکنم .
در پايان از تمام مردم قومان و خويشان حلاليت مي طلبم . صبح چهار شنبه . احمد سالاري .

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده