شهادت عملیات کربلای 5؛
شهيد عبدالخالق رضايي در روستاي موسويه(ده زير)جهرم به دنیا آمد . تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند و سپس به حوزه علمیه رفت. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

نوید شاهد فارس : شهيد عبدالخالق رضايي در خانواده اي مذهبي در روستاي موسويه(ده زير) از توابع شهرستان جهرم استان فارس دیده به جهان گشود. او تا سه سالگي را در فضاي ساده و صميمي روستا گذراند و سپس همراه خانواده به جهرم آمد.

عبدالخالق از ايام کودکي همراه پدر در اماکن و مجالس مذهبی حضور داشت و همراه پدر به مسجد مي رفت و در نماز جماعت حاضر مي شد کم کم که بزرگتر شد قبل از اين که قدم به مدرسه بگذارد،نماز را به طور کامل فرا گرفت و آن را قامت بست.  او پسری ساکت و کم حرف بود و از زماني که قدم به مدرسه گذاشت، متکي به خود شد و کارهاي مربوط به خود را خودش انجام مي داد.

مادر شهيد مي گويد:  کلاس اول ابتدايي بود از مدرسه که مي آمد بدون اين که نيازي به کمک داشته باشد کارهاي خودش را انجام مي داد. عبدالخالق با اين که بچه بود. هيچگاه از من يا پدرش تقاضاي پول نمي کرد. در کلاس دوم ـ سوم ابتدايي آنقدر با نماز و مسائل ديني و مخصوصاً عزاداري امام حسين(ع) مانوس و دلبسته بود که در ميان اهل محل به شيخ عبدالخالق معروف شده بود.

عبدالخالق را در مدرسه به عنوان دانش آموزش فعال و سخت کوش مي شناختند و هميشه زبانزد معلمين و اولياء مدرسه بود. پس از پايان دوران ابتدايي و ورودش به مقطع راهنمايي مراوده اش با مسجد و افراد مذهبي نیز بيشتر شد و به طوري که بيشتر وقتش را در مسجد و در ميان دوستان مسجدي اش مي گذراند. او در کنار درس به مطالعه کتب مذهبي و رزمي مي پرداخت و همواره عشق عجيبي داشت که ميزان معلوماتش را در اين زمينه بالاتر ببرد.

او مقطع سوم راهنمايي را با موفقيت و نمرات عالي به پايان برد از آنجا معدل بالائي داشت.در هنرستان فني آيت الله حق شناس جهرم به ادامه تحصيل پرداخت. که در آن زمان نوجوان آگاهي نسبت به مسائل روز بود به تدريج و در خفا با مسئله آشنا شد و دانست قائد عظيم الشان انقلاب در تبعيد به سر مي برد. او براي فهميدن و درک ماهيت و اهداف انقلاب به کتب ديني ـ سياسي آن زمان گرايش پيدا کرد و ضمن مطالعه و بحث با دوستان و همفکران رفته رفته انقلاب را فهميد و دل به رهبر در تبعيد آن سپرد.

عبدالخالق در آن سال ها در مسجد که پاي وعظ شهر مي نشست دريافت درياي انقلاب به روزهاي طوفاني خود نزديک مي شود. سال آخر تحصيل عبدالخالق در هنرستان با اوج گيري انقلاب اسلامي توسط  مردم همراه شد. او که از ديرباز در انتظار چنين روزهائي بود با تمام وجود خود را وقف تحقق اهداف و آرمان هاي انقلاب و حضرت امام(ره) نمود و کارهاي مختلفي را انجام مي داد از شرکت در تظاهرات گرفته تا پخش اعلاميه ... که این امر موجب شد تا چند مرتبه توسط پاسبان ها و عوامل رژيم در جاهاي مختلف به شدت مضروب شود. هنگام حکومت نظامي شب ها روي پشت بام مي رفت و فرياد دشمن شکن الله اکبر سر مي داد و شعار مرگ بر شاه مي داد. ايامي که درگيري مي شد او به بيمارستان ها مي رفت تا از مجروحين و مصدومين پرستاري و عيادت کند.يک مرتبه که در تخريب يکي از اماکن فساد شرکت کرده بود.دستش از ناحيه ساعد تا زير آرنج مجروح مي شود و تعداد زيادي بخيه مي خورد.


عبدالخالق تا پيروزي نهائي انقلاب به مبارزات خود ادامه داد و همان سال هم عليرغم درگير مبارزه بودن با نمرات درخشان موفق به اخذ ديپلم متوسط شد. بعد از اتمام تحصيلات متوسطه براي ادامه تحصيل حوزه علميه را انتخاب کرد. او مدت چند ماه در حوزه علميه جهرم زير نظر استاد  سيد حسين آيت الهي تحصیل کرد و پس از آن بخاطر هوش بالا و شدت علاقه اش به پيشنهاد استادش آيت الله سيد حسين آيت الهي روانه شيراز شد تا در حوزه هاي علميه آنجا و زير نظر اساتيد شيراز به تکميل علوم ديني و کسب معارف اسلامي مشغول شود.

عبدالخالق يک سال نيز در حوزه علميه شيراز به تحصيل علوم ديني و کسب معارف اسلامي پرداخت و پس از آن راهي شهر مقدس قم شد. همزمان با شروع درسش در قم جنگ تحميلي آغاز شد و خيل رزمنده ها براي دفاع از ميراث خون صدها شهيد انقلاب روانه جبهه هاي دفاع مقدس شدند. به محض اطلاع از اين موضوع خودش نيز از طرف حوزه علميه قم به عنوان مبلغ رهسپار جبهه شد.اما پس از چند هفته اسلحه بدست گرفت و به جنگ ايستاد.چون همه کارهايش را در راه خدا و فقط براي رضايت خدا انجام مي داد دوست نداشت که درباره فعاليتش با کسي صحبت کند. عبدالخالق به خاطر اين که در قم تنها بود خواهر و مادرش را براي مدتي نزد خودش مي آورد.

مادر  از آن روزها می گوید: يک روز در مسجد محل براي کالاي منزل تعاوني ثبت نام و قرعه کشي مي کردند من هم ثبت نام کردم و اتفاقاً در قرعه کشي اسمم در آمده وقتي کالاي خريداري شده را به منزل آوردم و ماجرا را براي عبدالخالق تعريف کردم ناراحت شد و از من خواست آن را فوراً پس بدهم او گفت اين براي مردم محتاج و مستضعف است ما که احتياجي به آن نداريم چرا بايد حق مستحقي را غضب کنيم.

مادر در ادامه خاطراتش از مدت اقامت قم مي گويد: به اصرار دوستان و اساتيدش در حوزه علميه تصميم به ازدواج گرفت. من هم که آن زمان در قم اقامت داشتم با راهنمايي همان دوستان به خواستگاري دختري رفتم و پس از موافقت هاي نهائي هنگام گذاشتن قرار عقد و عروسي به يکباره از تصميمش منصرف شد وقتي علت را جويا شديم گفت تا زماني که جنگ و جبهه برقرار است من نمي توانم ازدواج کنم.او جنگ و جبهه را بر ازدواج ترجيح داد و ديگر به اصرار دوستان و اساتيدش نيز توجه نکرد و بعد از آن مجدداً راهي جبهه شد.

زماني که جنگ اوج گرفت پدر عبدالخالق که در کشورهاي خليج مشغول کار بود به کشور بازگشت و همراه فرزند راهي جبهه شد. عبدالخالق چند ماه همراه پدر در جبهه ماند و با او در عمليات والفجر8 شرکت کرد و پس از آن در کربلاي 4 نيز حاضر بود.

پدر شهيد مي گويد:چندين مرتبه از سوي مسئولان تيپ به او مسئوليت فرماندهي گردان پيشنهاد شد اما او هرگز نپذيرفت و پس از اصرار آنها معاونت گردان کوثر از تيپ 33 المهدي(عج) را پذيرفت. پدر در ادامه مي گويد: قبل از آغاز عمليات کربلاي 5 عبدالخالق از غروب تا لحظه عمليات در گوشه خلوتي به نماز و راز و نياز با رب جليل مشغول شد.هر کس که به او مي گفت قدري استراحت کن قبول نمي کرد و مي گفت اين آخرين عملياتي است که من با شما هستم.عبدالخالق در لحظه اعزام پدرش را از ميان رزمندگان جدا مي کند و او را به نگهباني مهمات مي گمارد و خودش مي رود.

شهيد عبدالخالق رضايي سرانجام در 9 بهمن ماه 1365 در عمليات کربلاي 5 به خيل شهداي اسلام مي پيوندد. و بدين سان عبدالخالق به سوي خالق مي رود

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده