او پسری مهربان و دلسوز هم برای پدر و هم برای مادر بود و همیشه در کارهای خانه دوشادوش مادر کمک می کرد و همیشه هم در درسهایش رتبه عالی کسب نی نمود حتی در مدرسه و دبیرستان هم دبیران از او نهایت رضایت را داشتند
روایتی خواهرانه از شهید «جعفر نگاهی»

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید جعفر نگاهی/ پانزدهم اسفند 1345، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش محمد، کارگر سازمان آب بود و مادرش فاطمه سلطان نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه در رشته اقتصاد بود. مدتی در بسیج فعالیت می کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. دهم اسفند 1362، با سمت مسئول آموزش رزمی در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است. او را فرامرز نیز می نامیدند.

روایتی خواندنی از نرگس نگاهی خواهر گرامی شهید «جعفر نگاهی» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

او برادری مهربان و پسری دلسوز برای پدر و مادر بود و دائم به خواهران تأکید میکرد که حجاب اسلامی را رعایت کنن و در زندگی آینده خود همانند حضرت زینب (س) زینب وار زندگی کنند و در مقابل مشکلات زندگی کمر خم نکنندو همانند حضرت ابوالفضل (ع) همانند کوه استوار باشند.

او پسری مهربان و دلسوز هم برای پدر و هم برای مادر بود و همیشه در کارهای خانه دوشادوش مادر کمک می کرد و همیشه هم در درسهایش رتبه عالی کسب نی نمود حتی در مدرسه و دبیرستان هم دبیران از او نهایت رضایت را داشتند او همیشه در نماز جمعه و کارهای مذهبی شرکت می نمود و در مسجد جامع علی آباد شمالی هم با بسیج آن مسجد مشارکت داشت و دیگران را به امر به معروف و نهی از منکر دعوت می نمود و از آنها می خواست که با یکدیگر وحدت اسلامی را رعایت کنند.

جعفر در هفده، هجده سالگی خود را برای جبهه مهیا کرد و برای دیدار با معبود صادقانه جان می سپرد . جعفر شبها وقتی که همه به خواب فرو می رفتند بلند می شد وضو می گرفت و نماز شب می خواند و بعد از آن هم تا نیمه های شب و یا تا نزدیکیهای صبح به تلاوت قرآن می پرداخت.

او روزی به مادر گفت وقتی که من شبها قرآن می خوانم سه زن می آیند و با من صحبت می کنند آنها لباسهای سفید بر تن دارند و با من خیلی با مهربانی صحبت می کنند و به من می گویند که اگر تو به جبهه بروی بیست روز خدمت می کنی و بیست و یکم شهید می شوی و بیست و دوم هم جنازه ات را می آورند و به مادر می گفت: مادر اگر من به جبهه رفتم شما مواظب پدر باشید تا غصه نخورد و به پدر دلداری بدهید تا احساس دلتنگی نکند.

او وقتی شبها قرآن می خواند لامپ را روشن نمی کردتا همه مؤذب شوند و یا برق اسراف گردد او با نور یک شمع به تلاوت قرآن مجید می پرداخت.

روایتی خواهرانه از شهید «جعفر نگاهی»

او لباسهای خود را و حتی لباسهای خواهران خود را خودش می شست و به مادرم کمک می کرد و وقتی مادر به او می گفت چرا اینکارها را می کنی می گفت مادر شما به اندازه کافی برای ما زحمت کشیده اید. و حتی دلش راضی نمی شد که مسئولیت خود رابه دوش دیگران بیاندازد حتی فکر می کرد که در کارهای خانه کمک کردن هم از وظایف اوست به همین دلیل بدون هیچ اعتراضی کارها را می کرد.

او حتی اگر یکی از بچه ها مریض می شدند بدون اینکه زحمتی به دوش پدر و یا مادر بیاندازد بچه ها را به دکتر می برد و آنقدر از آنها مراقبت می کرد تا حال آنها خوب می شد. اگر می خواست که کاری کند از پدر یا مادر اجازه می گرفت و یا با آنها به مشورت می پرداخت و همیشه هم در کارهایش موفق می شد و کارهایش را به خوبی و خوشی به شایان می رساند.

او اگر به ماه مبارک رمضان نزدیک می شدیم روزه هایش را از قبل از ماه رمضان می گرفت و تا آخر ماه مبارک رمضان روزه دار بود همیشه در هیأت شرکت می کرد و گاهی هم در بعضی از شبهای ماه رمضان بسیجیها را به افطار دادن دعوت می نمود و پدر هم در این امر او را همکاری می کرد وبا تشویق خود به او قوت قلب می داد.

او در عزاداری سرور شهیدان حسین بن علی (ع) در ماه محرم شرکت می کرد و یکی از دلسوختگان حقیقی آن حضرت بود . او عشق شهادت داشت و از مولا علی (ع) عشق شهادت را آموخته بود.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده