مزدوران مرتباً ما را به تسليم شدن دعوت مي کردند گروهي ديگر اسلحه ها را به طرف ما نشانه رفته بودند و عرق سردي سر و پاي وجودمان را فرا گرفته بود بعثيون در جلو ديدگانمان قصد جانمان را کرده بودند خود را به خدا سپرديم .
برگی از خاطرات شهيد رحيم عزيزی / چگونگی مجروحیت به قلم خود شهید

نوید شاهد فارس : شهيد رحيم عزيزی در 6 دی ماه  1343 در روستاي کوپن وسطي از توابع شهرستان رستم ديده به جهان گشود.

 در شش سالگي راهي مدرسه شد و تحصيلاتش را تا سال دوم راهنمايي گذراند. با عشق و علاقه ي خاصي که به اسلام و نظام جمهوري اسلامي داشت به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان ممسني در آمد .

در سال 1362 به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل روانه شد در مبارزه با مزدوران بعثي رژيم متجاوز عراق ، مجروح و به پشت جبهه منتقل شد پس از بهبودي نسبي باز عازم مناطق عملياتي شد .

 وی سرانجام در تاريخ 25 اسفند 1363 پس از رشادتهاي فراوان در جنوب شرق دجله ،در اثر اصابت ترکش خمپاره ي دشمن ،همچون مولايش حسين عليه السلام  دعوت حق را لبيک گفت و به خيل شهداي راه اسلام پيوست .


(خاطره خودنوشت)
بسم الله الرحمن الرحيم 
 "والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات "

سلام عليکم و رحمة الله و برکاته .
اي کاش من هم يک پاسدار بودم، امام خميني .
از هنگامي که زنان متعهد ما حضرت زهرا سلام الله عليها را الگوي خود قرار دادند توانستند نقش خود را در انقلاب به بهترين وجه ادا نمايند .

 شهيد بهشتي مي گفت يک انقلابي و يک انسان عاشق نسبت به اسلام کسي است که مبارزه کند و لو اينکه علم به شکست داشته باشد .

با سلام به محضر امام امت و با درود به روان پاک شهيدان اسلام و سلام به امت حزب الله بخصوص خانواده هاي شهدا که عزيزي را از دست داده اند.
 با سلام به رزمندگان که راهيان (طريق نور) مسافران کربلا ،مشتاقان شهادت ، گروه گروه با عزمي جزم و قلبي آکنده و رزمندگاني که مهياي رزمي با اسامي يا زهرا ،يا مهدي ، يا حسين ،الله اکبر و لااله الا الله نقش بسته بود و بر قلبهايشان عشق به الله حک شده بود و ارتش عراق که مرگ خود را نزديک مي ديد ابلهانه وارد عمل شد تا مرگ خود را چند روزي زودتر مشاهده کند .

لحظات سختي بود با پاي خود بدام افتاده بوديم نفسهايمان به شماره افتاده بود ليکن چه باک که قلبمان براي خدا مي طپيد ،ذکرمان او بود و فرياد رسمان او ، ذکر خدا مي گفتيم و راه نجاتي را جست و جو مي کرد اما بي فايده بود مزدوران اطراف ما را پر کرده بودند و غير از خدا هيچ نيرويي نمي توانست کمکمان کند .

مزدوران مرتباً ما را به تسليم شدن دعوت مي کردند گروهي ديگر اسلحه ها را به طرف ما نشانه رفته بودند و عرق سردي سر و پاي وجودمان را فرا گرفته بود بعثيون در جلو ديدگانمان قصد جانمان را کرده بودند خود را به خدا سپرديم .

بار خدايا راضي ام به رضاي تو هر چه تو مي پسندي من به آن تن خواهم پسنديد .در حال ذکر خدا بودم که ناگهان صداي رگبار فضا را شکافت و ديگر هيچ نفهميدم .گلوله مزدوران کار خود را کرده بود .والسلام


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگران فارس


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده