معرفی شهدای اقتدار 4/ شهدای پادگان شهید مدرس
مادر شهید «وحید رنجبر» می گوید: یادم هست نه سالش بود که یک تابلوی غیبت ممنوع درست کرده بود و هر وقت ما راجع به کسی حرف می زدیم تابلو را به ما نشان می داد.
غیبت ممنوع!

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید وحید رنجبر یادگار «محمد» بیست و یکم آبان ماه 1361 در شهر کرج در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. این فرزند ایران زمین دوران تحصیل خویش را تا دیپلم با موفقیت سپری نمود و سپس به عضویت سپاه درآمد. بعد از به پایان رساندن خدمت سربازی زندگی مشترک خود را آغاز نمود و حاصل این ازدواج یک فرزند به نام محدثه است. ایشان از همان آغاز دوران نوجوانی گرایش بسیاری به حضور فعال در عرصه های اجتماعی و سیاسی داشت. سرانجام بیست و یکم آبان ماه 1390 بر اثر انفجار انبار مهمات پادگان شهید مدرس واقع در روستای بیدگنه به درجه ی رفیع شهادت نایل شد.

غیبت ممنوع!

وحید حدود هشت سال سن داشت کنار پدر بزرگش که خیلی مذهبی بود می رفت و از مسایل دین و قرآن و نماز سوال می کرد. یادم هست نه سالش بود که یک تابلوی غیبت ممنوع درست کرده بود و هر وقت ما راجع به کسی حرف می زدیم تابلو را به ما نشان می داد.

از همان نه سالگی موذن بود و همیشه به نماز جماعت می رف، همیشه بعد از نماز تعقیبات نماز را هم دنبال می کرد. زیارت عاشورا و قرآن می خواند. هیچ کس از او ناراضی نبود. خیلی به من احترام می گذاشت روز آخر که می خواست برود انگار خبر داشت که دیگر مرا نمی بیند دو دفعه مرا در آغوش گرفت و همواره نگاهش دنبال نگاه من بود. وقتی کفشش را پوشید و از پله ها پایین رفت و دم در رسید همش بر می گشت و من را نگاه می کرد. گفتم: عزیزم خدا پشت و پناهت بگو خدایا به امید تو..

اصلاٌ وحید را ندیدم!

یک روز صبح طبق معمول سر چهارراه ملارد چند دقیقه ای ایستادم کسی را ندیدم و حرکت کردم، در رختکن مشغول عوض کردن لباس بودم که وحید آمد. ابتدا کمی به من نگاه کرد و بعدش با آن خنده ی زیبای همیشگی خود گفت: باشه با معرفت حالا ما را جا میزاری!؟ گفتم: چی میگی!؟ گفت: سر چهار راه دیدمت دویدم بیام سوار شم که حرکت کردی، گفتم به خدا متوجه نشدم!.

اولش برای اینکه اذیتم کند کمی بد خلقی کرد و گفت: باشه، شناختمت! ولی بعد توی مسیر آشپزخانه به من رسید و دستی به شانه ام زد و گفت: در مرام شما شک ندارم ولی متعجبم چرا حواست نبود...

غیبت ممنوع!

یادم هست نه سالش بود که یک تابلوی غیبت ممنوع درست کرده بود و هر وقت ما راجع به کسی حرف می زدیم تابلو را به ما نشان می داد.

شاهد حدیثی:

یَآ أَیُّهَا النَّبِىُّ قُل لاَِّزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى‏ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً / سوره احزاب- آیه ۵۹

اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرى‏ هاى بلند بر خود بیفکنند، این (عمل) مناسب ‏تر است، تا (به عفّت و پاکدامنى) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، و خداوند آمرزنده مهربان است.

منبع: برگرفته از کتاب شمیم عاشقی شهدای شهرستان ملارد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده