زندگینامه شهید رضا اتحادی
نوید شاهد- رضا اتحادي، فرزند قنبر و صغري، در پنجم شهريور ماه سال 1341 در روستاي كُرك از توابع شهرستان بم، استان كرمان، به دنيا آمد. در 8 سالگي در همان روستا به مدرسه رفت .در مدرسه، دانش آموز ممتازي بود. خود او چنين مي گويد: به ياد دارم هنگامي فرا رسيد كه تمامي بچه هاي سال ششم، هرگاه از كلماتي باز مي ماندند، به دنبال من كه در كلاس دوم بودم مي فرستادند. تا آن مسئله را پاسخ گويم. و در آن سال براي اولين بار عكس خود را، به عنوان شاگرد ممتاز، بر صفحه ي روزنامه ها ديدم.


زندگینامه شهید رضا اتحادی


نوید شاهد: رضا اتحادي، فرزند قنبر و صغري، در پنجم شهريور ماه سال ،1341 در روستاي كُرك از توابع شهرستان بم، استان كرمان، به دنيا آمد.

در 8 سالگي در همان روستا به مدرسه رفت . در مدرسه، دانش آموزممتازي بود. خود او چنين مي گويد: به ياد دارم هنگامي فرا رسيد كه تمامي بچه هاي سال ششم، هرگاه از كلماتي باز مي ماندند، به دنبال من كه در كلاس دوم بودم مي فرستادند. تا آن مسئله را پاسخ گويم. و در آن سال براي اولين بار عكس خود را، به عنوان شاگرد ممتاز، بر صفحه ي روزنامه ها ديدم.

او سه سال تحصيلي را در آنجا گذراند و پس از آن همراه والدين به بم رفت و در مدرسه ي ششم بهمن تحصيلات خود را ادامه داد.

پس از پايان تحصيلات ابتدايي، به مدرسه راهنمايي رشاد رفت و در سال 1355 ، تحصيلات راهنمايي را به پايان رسانيده، وارد دبيرستان فردوسي شد، و در رشته ي رياضي و فيزيك، ثبت نام كرد و سرانجام در سال 1358 با معدل 17 سال چهارم دبيرستان را به پايان رسانيد.

تقريباً از كلاس دوم دبيرستان، تغيير كرد، و به مسجد مي رفت . در جلسات قرآن نيز شركت داشت. هميشه سعي مي كرد نماز را به جماعت بخواند. خانه اش مسجد بود و هميشه مشغول فعاليت. هر وقت به خانه مي آمد در اتاق خود مشغول خواندن قرآن و ترجمه آن براي ديگران بود.

از همان شروع انقلاب، در سال 1357 ، در همه ي تظاهرات و تجمع ها در مساجد شركت مي كرد. با گروهك ها مبارزه ي شديدي داشت . هميشه در روستا و بين مردم، مسايل انقلاب را مطرح مي كرد.

با سخنراني و پخش اعلاميه نوشتن مقاله در روزنامه و خبر نامه مخالفت خود را با گروهك ها ابراز مي داشت.

به حلال و حرام اهميت زيادي مي داد و مي گفت: بابا! مي دانم از مردم امانت زيادي در دست شماست، نكند خداي ناكرده شيطان شما را فريب دهد. من و بچه هاي ديگر راضي هستيم از گرسنگي بميريم، ولي از مال مردم سير نشويم. نماز شب را مرتب مي خواند. به امامان متوسل مي شد .

و قرآن و دعا را فراموش نمي كرد . در پرداخت خمس و زكات، خيلي حساس بود. سعي مي كرد خمس وزكات مال خود و خانواده اش را، يكجا پرداخت كند.

علاقه شديدي به مطالعه ي كتاب هاي امام داشت آرزوي زيارت كربلا داشت. سعي مي كرد مراسم تاسوعا و عاشورا را خيلي خوب برگزار كند.

در تشكيل گروه هاي مذهبي، خيلي فعاليت مي كرد. بعضي اوقات اين گروه ها را در سطح محله تشكيل مي داد و آن را عامل مهمي در جلوگيري از انحرافات اجتماعي مي دانست.

با افرادي كه در صدد خراب كردن انقلاب بودند، مخالفت مي كرد و خطر كارهاي آنان را درك مي كرد.

لباس هاي ارزان و ساده مي پوشيد. و از ديدن لباس هاي پر ز رق و بر ق ناراحت مي شد.

علاقه زیادی به ورزش داشت مخصوصا در رشته والیبال

به ورزش علاقه زيادي داشت و چندين جايزه، به خاطر شركت درفعاليت هاي ورزشي دريافت كرد. خصوصاً در رشته واليبال و دوميداني.

رضا اتحادي پس از اتمام درس مدتي در قنادي مشغول به كار بود. او در قسمتي از زندگي نامه ي خود چنين مي گويد: « در سال 1360 وارد سپاه پاسداران شدم. پس از 2 ماه دوره ي آموزشي در شيراز، يك دوره ي آموزش بهداري را گذراندم و در ستاد مركزي ماموريتي 45 روزه را بر عهده گرفتم.

از اول مهر به مدت 45 روز در جبهه هاي صاع - مشطط - كرخه ... به سر بردم. و پس از آن، در عمليات فتح المبين در جبهه تنگه رقابيه، شركت داشتم.

از تاریخ 1361/4/1 به مدت 3 ماه به جنوب رفته و در عمليات رمضان سپس در منطقه ي عملياتي تيپ ثارالله كوهدشت بودم . بعد از عمليات، سرپرستي واحد پرسنلي بهداري را عهده دار شدم. آنگاه در منطقه ي گيلان غرب و بعد از آن دليجان و عمليات والفجر مقدماتي و والفجر 1 شركت كردم در سال 1362 ، و پس از آن در عمليات والفجر 3 شركت داشتم.

در اواسط تابستان سال 1362 ، در كنكور شركت كردم. در مرحله ي اول آن قبول شدم و پس از آن براي لشكر كه در منطقه ي مريوان روي ارتفاعات مشرف به پنجوين مستقر بود، عمليات موفقي انجام داده و به مقرخود در كامياران برگشتم.»

علاقه زیادی به اسلام داشت و همیشه میگفت اوامر مافوق برام حکم امام است

او علاقه فراواني به اسلام داشت. بسيار ايثارگر بود و در بحراني ترين لحظات در جنگ شركت مي كرد. هرگاه نياز به او بود مصمم و استوار حضور داشت. تابع و مطيع فرمانده خود بود. مي گفت: اوامر مافوق براي من حكم امام است. فرمانده لشكر در حكم فرماندهي است كه ولايت تعيين كرده است. و ما بايد متابعت كنيم.

خیلی خوش اخلاق بود و هیچ وقت بیهوده سخن نمی گفت

او به واسطه اخلاق پسنديده اش بر نيروهاي زير دست خود تأثير گذاشته بود و توانسته بود بچه ها را به يكديگر نزديك كند. بچه ها نيز به حرف هاي او گوش مي كردند. به زيردستان احترام خاصي مي گذاشت اگر كسي او را نمي شناخت، از مسئوليتش باخبر نمي شد . هيچ وقت سخن

بيهوده نمي گفت: گرم و صميمي بود. اهل عمل بود. هيچ گاه قرآن و كتاب از دست ايشان نمي افتاد.

هميشه به ائمه(عليهم السلام)متوسل مي شد و با آن صداي خوش، بارها در واحد بهداري كه پزشك، بهدار، و امدادگر بودند. با بيان مصايب اهل بيت(عليهم السلام) بچه ها را به ناله در مي آورد.

در عمليات خيبر، به مدت 6 ماه درگير عمليات بود. در حالي كه هيچ يك از نيروها، بيشتر از يك ماه در آن جا حضور نداشتند . در كربلاي يك 72 ساعت نخوابيده بود. و قتي مي خواست به عقب برود، اصلاً فرصت نكرده بود دست و صورت خود را بشويد. يكي از ابتكارات او در جبهه اين بود كه با خورجين برانكاردي درست كرده بود كه مي شد دو مجروح را حمل كرد.

كار ديگر تهيه ي جزوه ي آموزشي براي رانندگان آمبولانس بود. كه آنها را با اصول حمل مجروح آشنا مي كرد.

در جبهه اگر فرصتي مي يافت، به خواندن قرآن و مفاتيح و دعا مي پرداخت و يا كتاب هاي درسي خود را مطالعه مي كرد. مي گفت : آدم در هر حالت و موقعيتي كه هست، بايد به دنبال تحصيل و كسب دانش باشد .

و دانش خودش را همگام با زمان خودش پيش ببرد.

در فرصت هايي كه از جبهه بازمي گشت، به بهشت زهرا(س) مي رفت و قبور شهدا را زيارت مي كرد.

هميشه مي گفت:« چه ما كشته شويم يا بكشيم، پيروز هستيم .»او پس از اين كه در مرحله ي دوم كنكور شركت كرد در اول مهرماه سال 1363 ، در دانشگاه فردوسي مشهد در رشته ي مهندسي راه و ساختمان ثبت نام كرد و يك ترم را در آنجا گذراند و پس از آن به كرمان بازگشت و در تاريخ1363/12/20  در عمليات بدر شركت كرد.

در تاریخ1364/5/22 از جبهه تسويه حساب كرد و براي شروع ترم تحصيلي مهرماه 1364 به مشهد برگشت و موفق به اخذ مدرك تحصيلي مهندسي راه و ساختمان گرديد.

سرانجام او در تاريخ 1365/10/26 ، در عمليات كربلاي 5 در شلمچه بر اثر اصابت تركش به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

پدرش می گوید من متوجه مرگ دخترم وشهادت پسرم شدم

پدرش مي گويد: يك روز متوجه شدم دخترم با كسي صحبت مي كند، ومي گويد من پاهايم فلج است و نمي توانم بلند شوم، وقتي از او پرسيدم با كي صحبت مي كني؟ پاسخ داد: دو زن آمده اند با چادر مشكي، و مي خواهند مرا با خود ببرند. گفتم كي هستند. گفت: يكي از آن ها حضرت فاطمه(س) است. برادرم رضا هم هست.

میگفت طوری عمل کنید که مورد لعن و نفرین آیندگان نشوید

او در قسمتي از وصيت نامه اش چنين مي نويسد:« خواهران و برادران عزيز! بدانيد كه امروز، در برهه اي حساس از تاريخ قرار داريد. طوري عمل كنيد كه مورد لعن و نفرين آيندگان قرار نگيريد. امروز توطئه گران از چپ و راست، در كمين اند كه اين نهضت مقدس را به انحراف بكشند . و اما

توصيه هايي براي شما خواهران و برادران:

-1امام را تنها نگذاريد و خود را وقف اهداف عاليه ي ولايت كنيد.

-2از روحانيت مبارز، كه آيينه ي تمام نماي ولايت است، از دل و جان حمايت كنيد.

 -3از درافتادن با جنايتكاران غربي و زورگويان، نهراسيد . چرا كه امام زمان(عج) و ملائكه پشتيبان شمايند و شما اي پدر و مادر مهربان ! بدانيد كه شما در اين جريان چيزي از دست نداده ايد. امانتي را كه پروردگار به شما داده بود پس گرفت و خوشحالم كه آن را به صاحب اصل ياش باز گردانديد.»

شهيد رضا اتحادي در روز1365/11/9 در قطعه ي دوم گلزار شهداي بم به خاك سپرده شد.

پي نوشت ها

-1 پرونده كارگزيني شاهد- حكم كارگزيني

-2 پدر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 18

-3 احمدي پور، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 29

-4 پرونده فرهنگي شاهد- زندگينامه- به خط خود شهيد

-5 احمدي پور، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 29

-6 خواهر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 33

-7 پدر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 35

-8 برادر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 39

-9 سرگذشت پژوهي، ص 57

-10 پدر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 49

-11 صادقي، زهرا- سرگذشت پژوهي، ص 51

-12 ذوالفقاري، احمد- سرگذشت پژوهي، ص 51

-13 ذوالفقاري، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 56

-14 پدر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 60

-15 همان، ص 41

-16 همان، ص 45

-17 پرونده فرهنگي شاهد- زندگينامه- اثر خود شهيد، صص 112 الي 115

-18 برادر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 66

-19 خواهر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 68

-20 حسيني، سيداحمد- سرگذشت پژوهي، صص 100 و 101

-21 مقدمي، مهدي- سرگذشت پژوهي، ص 59

-22 پدر شهيد- سرگذشت پژوهي، ص 61

-23 صادقي، زهرا- سرگذشت پژوهي، ص 51

-24 پرونده فرهنگي شاهد- زندگينامه- اثر خود شهيد، صص 116 و 117

-25 پرونده كارگزيني شاهد- گواهي شهادت

-26 باقري، هوشنگ- سرگذشت پژوهي، ص 127

-27 پرونده فرهنگي شاهد- وصيتنامه، صص 156 تا 160

-28 همان- زندگينامه- اثر خود شهيد، صص 117 و 118

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده