زندگینامه شهید احمد امینی
نوید شاهد- احمد اميني، فرزند عباس و صغري، در اول شهريور ماه سال 1342 ، درروستاي محمدآباد لاهيجان، از توابع شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. مادرش به او از 5 سالگي نماز خواندن را ياد داد و علاوه بر نماز، تعدادي از سوره هاي قرآن را هم به او ياد داد. از همان 6 سالگي، در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كرد . و در اوقات فراغت به بازي فوتبال مي پرداخت.
هميشه پيشتيبان ولايت فقيه باشيد

نوید شاهد: احمد اميني، فرزند عباس و صغري، در اول شهريور ماه سال 1342 ، درروستاي محمدآباد لاهيجان، از توابع شهرستان رفسنجان به دنيا آمد.

مادرش به او از 5 سالگي نماز خواندن را ياد داد و علاوه بر نماز، تعدادي از سوره هاي قرآن را هم به او ياد داد.

از همان 6 سالگي، در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كرد . و در اوقات فراغت به بازي فوتبال مي پرداخت.

دوران تحصيل را از سال 1350 ، در دبستان رجبي واقع در روستاي لاهيجان شروع كرد و سپس دوران راهنمايي را از سال 1354 در مدرسه علوي، در شهر رفسنجان گذراند.

در سال 1357 ، دوره ي دبيرستان را در دبيرستان غزالي گذراند.

ايشان در مدرسه در كارهاي گروهي و فعاليت هاي اجتماعي و اعتقادي شركت مي كرد. خصوصاً در تيم هاي ورزشي شركت فعال داشت.

به ورزش و کتاب های مذهبی و درسی علاقه داشت

احمد بيشتر به كشتي و وزنه برداري علاقه داشت. همچنين به ورزش و نرمش هاي جسمي علاقه داشت. خصوصاً ورزش هايي كه با نيروي بدني و مقاومت بدني سروكار داشت . مانند : دو، پرش و ...

او در دوران تحصيل شجاعت و جنب وجوش فراوان داشت و دفاع ازمظلومين را وظيفه ي خود مي دانست.

ايشان كتاب هاي مذهبي و غير درسي، مانند قيام مهدي (عج)، كتاب هائي در رابطه با شهادت امام حسين (ع)، كتاب هاي جنگ اُحد و بدر و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را مي خواند.

او در دوران انقلاب، نوارهاي امام را گوش مي كرد و اعلاميه هاي ايشان را مي خواند و در اكثر راه پيمايي ها شركت مي كرد.

احمد اميني، فردي مومن و معتقد، باتقوا، دوست دار اهل بيت و ائمه ي اطهار (عليهم السلام) بود. در رفتار فردي، منضبط و مرتب و منظم و اهل تواضع و قناعت بود.

خیلی به نماز و خمس اهمیت می داد

احمد به واجبات خيلي اهميت مي داد. مرتب نماز مي خواند و روزه مي گرفت. گاهي نماز و راز و نياز او با خدا ساعت ها طول مي كشيد.

او به دادن وجوهات خيلي اهميت مي داد و هميشه خمس مالش را مي پرداخت و به ديگران نيز توصيه مي كرد تا وجوهات شرعي خود را بپردازند.

براي عهد و پيمان خود خيلي ارزش قايل بود. امانت دار بود و به عهدش وفا مي كرد.

او هميشه دنبال كارهاي خير بود و اگر كسي را مي ديد كه به كمك احتياج دارد، به او كمك مي كرد.

خيلي مقيد به اطاعت از امر ولايت و رهبري بود و روي آن توجه داشت و به نيروهايش هم تذكر مي داد، كه مطيع ولايت باشند. اين امر را يك تكليف الهي مي دانست. آنچه كه براي او مهم بود اداي وظيفه و تكليف الهي بود.

ايشان حدود سن 17 سالگي، هنگامي كه در كلاس سوم دبيرستان درس مي خواند، (سال 1359 ) وارد بسيج شد و پس از گذراندن آموزش مقدماتي، در اوايل سال 1360 ، به جبهه دزفول اعزام شد.

ایشان در عملیات های بسیاری حضور داشتند

ايشان در عمليات هاي فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، والفجر 1 ،4،3،2 عمليات هاي ميمك، بدر، خيبر، كربلاي 1 ،5،4،3،2 وعمليات والفجر 8 حضور داشتند.

در عمليات فتح المبين، در منطقه ي دشت عباس در گردان فاطمه زهرا(س)، به عنوان آرپي جي زن در عمليات شركت كرد. در اين عمليات از ناحيه ي پا زخمي شد، كه براي معالجه به تهران اعزام گرديد.

بعد از عمليات رمضان، به عنوان فرمانده گروهان ويژه ي خط شكن، درعمليات والفجر يك منصوب گرديد.

در عمليات والفجر 3 به عنوان معاون گردان ويژه درعمليات شركت داشت. در اين عمليات هم از ناحيه پا به شدت زخمي شد و به بيمارستان اراك انتقال يافت.

بعد از عمليات والفجر 3، در منطقه ي مهران، زماني كه معاون گردان بود، در محاصره ي 240 تانك دشمن قرار گرفت. تقريباً در مقابل هر نفر يك تانك قرار داشت. آن هم در محدوده 2 كيلو متر و عرض 500 متر . او با تمام محدوديت ها و كمبود تجهيزات، توانست دشمن را مجبور به ترك منطقه و عقب نشيني كند.

در عمليات والفجر 4، كه دو مرحله بود: يكي مرحله ي پشت ارتفاعات سه درخته وپادگان هرگنه بود، و مرحله دوم ارتفاعات اصلي مشرف به شهر پنجوين، احمد اميني در اين دو مرحله عمليات حضور داشت.

در عمليات ميمك به عنوان مسئول محور، هدايت عمليات و نيروهاي عمل كننده را بر عهده گرفت.

او در عمليات خيبر فرماندهي گردان ذوالفقار را عهده دار بود كه در اين عمليات هم به شدت زخمي شد.

فعاليت هاي ايشان قبل از عمليات، براي آماده سازي گردان، بدين شرح بود:

-1 جذب نيروهاي كارآمد و كادرهاي پايين تر به صورت دسته هاي ويژه.

-2 آموزش هاي خاص نيروها جهت منطقه عملياتي.

-3 بازسازي و ترميم يگان رزمي ويژه.

-4 تقسيم كار و تعيين مأموريت ها تا پايين ترين رده.

-5 آماده سازي توان نيروها تحت امر در بعد نظامي و همچنين تقويت كردن روحيه رزمندگان اسلام با احاديث ائمه اطهار(عليهم السلام).

-6 امور مربوط به شناسايي و طراحي عمليات با توجه به منطقه عملياتي.

يكي از دوستان احمد اميني، به نام سليماني مي گويد : بعد از عمليات خيبر، عمليات بدر آغاز شد. در آن عمليات محور سختي به لشكر ثارالله واگذار شده بود و موانع بسياري از جمله نداشتن آبراه كافي و نيزارهاي به هم فشرده، در سمت چپ و در سمت راست. فاصله زياد دو لشكر، كه بعد از شناسايي مكرر قرار شد گردان احمد اميني و عباس زاده به عنوان گردان هاي خط شكن از دو محور، آموزش ها و تمرينات خود را آغاز كنند .

از آن جا كه انتهاي هور به بصره مي خورد، و دشمن در اين منطقه كمين هاي متعددي گذاشته بود، در اين منطقه دو آبراه قابل عبور بود كه يكي محور گردان عباس زاده و ديگر محور اميني بود. در مقابل دو پل بود يكي از آن ها پل «الحوبديه» بود و يكي از اين محورها به انتهاي پل راستي مي خورد و براي اين كه بتوانند به سرعت پل سمت چپي را هم تصرف كنند، مي بايست يك محور هم در بين اين دو پل مي گذاشتند و براي عبوراز اين دو كمين، بايد به حد فاصل دو پل حمله ور شوند . عمليات سختي بود.

در عمليات بدر يكي از انگشتانش قطع شد. خضرمحمد عليپور، شوهرخواهرش، مي گويد:«در منطقه شرق بصره كه تكميل كننده عمليات خيبر در «جزاير مجنون» بود شركت كردم كه خاطره اي از حاج احمد اميني اين فرمانده خط شكن آبي و خاكي لشكر هميشه پيروز 41 ثارالله دارم، شب عمليات وقتي نيروهاي عمل كننده را پشت خط انتظار آماده شده بودند كه خط شكسته شود و نيروها وارد عمل شوند ديدم حاج احمد با نيروهاي غواص تحت امر بالاي لندكروز در آن تاريكي از جاده اي كه دو طرف آن آب و ني زار بود گذشتند كه همه رزمندگان گفتند بچه به نظر مي رسد حاج احمد تا نيم ساعت ديگر خط را مي شكند آماده باشيد همين طور شد حدود ساعت 11/30 بود ديدم حدود 500 متري ما تمام منطقه روشن نشان از اين بود كه حاج احمد خط را شكسته و صداي الله اكبر بچه ها بگوش مي رسد كه دشمن آن شب خط دوم را گلوله باران شيمايي كرد ولي بچه ها به حملات خود ادامه مي دادند چون منطقه عملياتي یک سوم آن آب و ني زار بود خيلي موفقيت آميز نبود. از لحاظ تصرفات ولي از نظر نظامي سخت ترين عمليات در اين منطقه بود كه تعداد زيادي از نيروهاي دشمن اسير و تعدادي هم در آب ها خفه شدند كه حاج احمد در اين عمليات به شدت زخمي شدند.»

بين عمليات بدر تا عمليات والفجر 8، چندين عمليات ديگر بود، كه انجام نشد. يكي عمليات كميل بود كه در ضلع شرقي جزيره مجنون بايد انجام مي شد. عمليات دوم بايد روي جزيره ي قطعه قطعه و سهيل، دو جزيره ي كوچك روبروي جزيره مينو در غرب آبادان بود ، در اين عمليات قرار بود حاج احمد جزيره سهيل را تصرف كند . و عمليات ديگر در رودخانه ي كارون، مقابل دارخوين بود كه به دلايلي لغو شد و عمليات ديگري در كوهستان هاي جنوب غربي، بايد انجام مي گرفت و گردان اميني به منظور پشتيباني از گردان 415 ، به آن جا رفته بود به دليل جو نامساعد منطقه عمليات انجام نشد.

ايشان در عمليات والفجر 8، حضور داشتند. در اين عمليات گردان او به عنوان خط شكن تعيين شده بود و بايد آموزش غواصي مي ديدند. پس اول در سرچشمه و سپس در بندر عباس، و در كنار دريا، بين ميناب، و سپس در سد دز، و بعد در بهمنشير كه شبيه اروند رود بود، بايد آموزش مي ديدند و سرانجام عمليات آغاز شد. كه عمليات موفقي بود.

ايشان در عمليات والفجر 8، بعد از عبور از اروندرود، و شكستن خط درهنگام پاك سازي و پيش روي به طرف خط دوم، بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، به شهادت رسيد كه سردار قاسم سليماني از شجاعت اين فرمانده لايق در مسجد امام كرمان بعد از عمليات سخنراني و عمليات والفجر 8 را تشريح كردند و ايشان را بازوي خود مي دانستند.

شهيد حاج احمد اميني در فرازي از وصيت نامه اش مي گويد: خدايا تو را شاهد مي گيرم كه به ميدان مبارزه آمدم براي جنگيدن با دشمنان اسلام، و پس دادن امتحان الهي. در صحنه ي نبرد با دشمنان جنگيدم پس خدا را سپاس بي كران مي گويم، كه در رحمت جهاد را بر من گشود و ترس را از وجودم بيرون كرد، تا از مرگ نهراسم و از اين دنيا فرار نكنم.

بزرگترين لياقتي كه در مدت زندگي ام يافتم، اين است كه توانستم در جبهه هاي نبرد حضور داشته باشم و بتوانم تا آخرين قطره ي خون بجنگم.

پشیتیبان ولایت فقیه باشید و راه مرا ادامه دهید

اي جوانان عزيز! اسلام را ياري كنيد. از جنگ فرار نكنيد و از دشمن نهراسيد و با قدرت تمام بر او بتازيد. اي ملت ولايي! افتخار كنيد كه چنين رهبري داريد، هميشه پيشتيبان ولايت فقيه باشيد.

اي پدر و مادرم! در شهادت من صبر پيشه كنيد و بعد از شهادتم برادرانم را به جبهه بفرستيد، تا راه مرا ادامه دهند و از تمامي شما مي خواهم كه مرا حلال كنيد.»

پي نوشت ها

-1 اميني، مهديه- سرگذشت پژوهي، ص 1

-2 همان، ص 6

-3 همان، ص 8

-4 اميني، محمود- سرگذشت پژوهي، ص 13

-5 همان، ص 14

-6 كشميري- سرگذشت پژوهي، ص 15

-7 اميني، مهديه- سرگذشت پژوهي، ص 16

-8 محمدي، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 16

-9 كشميري- سرگذشت پژوهي، ص 19

-10 اميني، مهديه- سرگذشت پژوهي، ص 18

-11 همان، ص 18

-12 محمدي، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 26

-13 اميني، عباس- سرگذشت پژوهي، ص 26

-14 همان، ص 28

-15 همان، ص 27

-16 همان، ص 36

-17 باقري، عليرضا- سرگذشت پژوهي، ص 37

-18 اميني، محمود- سرگذشت پژوهي، ص 45

-19 سردار سليماني- سرگذشت پژوهي، ص 47

-20 خوشي، حاج اكبر- سرگذشت پژوهي، ص 47

-21 اميني، محمود- سرگذشت پژوهي، ص 47

-22 همان، ص 47

-23 اميني، سردار محمود- سرگذشت پژوهي، ص 49

-24 سردار سليماني- سرگذشت پژوهي، ص 49

-25 اميني، محمود- سرگذشت پژوهي، ص 47

-26 همان، ص 47

-27 بهرامي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 72

-28 سردار سليماني- سرگذشت پژوهي، ص 50

-29 بهرامي، حسن- سرگذشت پژوهي، ص 99

-30 سردار سليماني- سرگذشت پژوهي، ص 54

-31 همان، ص 61

-32 خوشي، حاج اكبر- سرگذشت پژوهي، ص 132

-33 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه، ص133

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده