نوید شاهد_ «یادم است، یک بار برای چیدن سیب به روستای خودمان در دماوند رفتیم! ...» ادامه این خاطره از عارف شهید «احمد علی نیری» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
خاطره

به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، «شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند دیده به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را کنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد. پس از حضور در جبهه در 27 بهمن ماه سال 1364 در سن 19 سالگی در عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت رسید. نوید شاهد تهران بزرگ در ادامه خاطره‌ای از زبان خواهر شهید را برای علاقه مندان منتشر می‌کند.

خواهر شهید احمد علی نیری روایت می‌کند:

یادم است، یک بار برای چیدن سیب به روستای خودمان در دماوند رفتیم. مادرم یک چوب از باغ دایی آورد و مشغول چیدن سیب شد. ساعتی بعد دایی از راه رسید.

احمد جلو رفت و سلام کرد. بعد گفت:«دایی راضی باش، ما یک چوب از داخل باغ شما برداشتیم. دایی هم برای این که سر به سر احمد بگذارد گفت: «من راضی نیستم!»

احمد اصرار می‌کرد: دایی تو رو خدا، دایی ببخشید...

اما دایی خیلی جدی می‌گفت: نه من راضی نیستم!

آن روز اصرارهای احمد و برخورد دایی نشان داد که احمد در این سن کم چقدر به حق‌الناس اهمیت می دهد.
منبع: کتاب عارفانه، زندگی نامه و خاطرات عارف شهید احمدعلی نیری
انتهای پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده