زندگی نامه شهيد ابراهيم ساجدي(عملیات فتح المبین)
بسم الله الرحمن الرحيم .
مروري بر زندگينامه
شهيد ابراهيم ساجدي .
شهيد ابراهيم ساجدي در اول فروردين ماه سال 1342 در خانواده اي متوسط و مذهبي به دنيا آمد . از همان دوران کودکي صفا
و معنويت همراه با قاطعيت لازم در چهره او نمايان بود و براي او آينده خوبي را جلوه
گر ساخت . پس از طي دوران ابتدائي در دبستان ابوذر جلوه سابق بدليل روح فعال و ناآرامي
که داشت مدرسه را رها کرد و به مدت يکسال در دکان خياطي مشغول به کار شد . ولي در آنجا
نتوانست خود را اغنا کند و راضي شود ، تا اينکه به مدرسه بازگشت و دوران سه ساله راهنمائي
را با موفقيت پشت سر گذاشت و سپس وارد مرحله دبيرستان شده ، در دبيرستان انقلاب اسلامي
به تحصيلات خود ادامه داد و در سال دوم ، رشته اقتصاد را انتخاب نمود و با تلاش بي
نظيري کار مي کرد . بطوريکه مربيان و معلمان او در محيط دبيرستان از وضع رفتار و اخلاق
او ، و همچنين درس او بسيار خشنود بودند . و را دانش آموزي نمونه معرفي مي کردند .
همزمان با فعاليتهاي درسي خود ، کوششهاي شبانه روزي خود را در بسيج رها نمي کرد و ضمن
اينکه بخش تبليغات بسيج را اداره مي کرد و در قسمت انتشارات هم صرف وقت مي نمود . عضوت
کلاسهاي آمادگي حزب جمهوري اسلامي را نيز بعهده داشت و با علاقه زيادي که به حزب داشت
، همواره سعي و کوشش او در اين جهت بود که بتواند دين خود را به انقلاب ادا کند و در
تداوم و پيشرفت انقلاب اسلامي سهمي داشته باشد . در سنگر انجمن اسلامي دبيرستان انقلاب
و با شرکت در اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان در کنار ديگر برادران خود ، عضوي
پرشور و پر ثمر ولي کم حرف و کم سخن و بي ريا بود . ضمن اينکه به کارهاي نظامي بسيار
علاقه مند بود و در تيراندازي نسبتا ماهر ، در عين حال اسلحه و تاکتيک او را مسخ نکرده
بود و با اينهمه به عبادات اهميت مي داد و براي شرکت مستمر در دعاهاي کميل و ندبه و
توسل و ... ارج قائل بود و با خلوص تمام به آنها توجه داشت . اگر کلاس در زمينه هاي
مختلف ايدئولوژي اسلامي و يا کلاسهاي هنري ( آموزش خط و کلاس عکاسي ) در سطح شهر و
يا مدرسه ،دائر مي گشت ، خود را موظف مي دانست در آن شرکت کند . کمابيش در اين گونه
کلاسها رشد وي چشمگير بود . در زمينه همکاريهاي لازم با پدر در کارهاي بيابان فعالانه
مي کوشيد و هميشه براي انجام سخترين کارهاي مربوطه خود را آماده مي کرد و پيشقدم مي
شد . نسبت به زرق و برقها و زيورهاي دنيا بي اعتنا بود و خود را از دام تعلقات دنيوي
ازاد ساخته بود و ساده و بي آلايش مي زيست و به تمحيدها و تعريفات چندان توجهي نداشت
و نسبت به مبالغه ها و گزافه گوئي ها روي خوش نشان نمي داد اگر سخني را حق مي يافت
و يا امري را ضروري مي ديد ، قاطعانه در انجام آن همت مي گماشت و اصرار مي ورزيد .
کارهاي خود را با دقت و دورانديشي خاصي انجام مي داد و هرگونه بي تدبيري و اهمال را
جائز نمي شمرد . در مقابل سختيها و ناراحتيها استقامت مي کرد و از روحيه اي نسبتا قوي
برخوردار بود . تا اينکه در اواخر خردادماه سال 60 به جبهه رفت و پس از مدتي مبارزه
عليه مزدوران امپرياليسم در مناطق سوسنگرد و دهلاويه اواخر شهريورماه بود که پريشان
خاطر برگشت و پريشان از اين جهت که چرا سعادت نيافت ، همچون برادر همرزمش شهيد عبداللهي
به فيض شهادت نائل شود و لذا پس از آن ديگر قرار و ارامش را در وجود او مشاهده نمي
کرديم ، سرگردان بدنبال گمشده اي مي گشت او با رفتار خود و تقويت روح معنوي خود ، همواره
به ما نشان مي داد که آنرا در اين دنيا نخواهد يافت و مي بايست بار ديگر به جبهه رفت
، بالاخره اول اسفند ماه سال 60 مجددا مشتاقانه به جبهه نبرد شتافت و با وجود کمي سن
دلاوريهاي زيادي از خود نشان داد . شهيد ابراهيم ساجدي سرانجام در روز دوم فروردين ماه سال 61 ( 2/1/61) در
جريان حمله اول از عمليات فتح المبين در منطقه غرب شوش در حاليکه به اتفاق چهارتن ديگر از برادران همرزمش محاصره شده بودند به
مقام رفيع شهادت دست مي يابند .
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد .
والسلام .