... چون سن حسن قانوني نبود.به همين دليل به مادرش مي گويد: مادر هر چه بخواهي به تو ميدهم، بيا دستت را ببوسم، براي رضاي خدا فقط يک امضاء بکن ...
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه برادر شهيد حسن پژمان
برادر شهيد حسن پژمان به تاريخ 15/4/1346 در روستاي محموديه ( پشت مله) در خانواده اي مذهبي و از نظر مالي متوسط چشم به دنيا گشود.دوره طفوليت را بخوبي گذراند و در اين ايام فردي صبور،خوشدل و شيرين زبان بود.حسن دوره تحصيل را شروع کرد، تحصيلات ابتدايي را در دبستان شهيد حاج محمود دهقاني واقع در محموديه با موفقيت بپايان رساند و دوره راهنمايي را در مدرسه راهنمايي شهيد عباس حيدري شروع نمود که بعد از سال اول ديگر به تحصيل ادامه نداد.و در اين مدت فردي مفيد و پر تکاپو بود. حسن از اوايل جنگ در گروه مقاومت بود و سعي و تلاش بسيار مي نمود و با شروع جنگ تحميلي عراق بر ايران عزيز او نيز جهت سرکوبي بعثيون و استقرار جمهوري اسلامي جهت رفتن به جبهه با شوق زيادي و با بر طرف کردن مشکلات ثبت نام نمود.و در اين زمينه به پدر و مادرش ميگفت: ميخواهم به جبهه بروم ولي آنان اصرار داشتند که مي تواني پشت جبهه نيز خدمت کني ، اما راضي نمي شد.حسن سراسر وجودش و تمامي سلولهايش از عشق به معبود و رسيدن به لقاءالهي لبريز گشته بود با اينکه سن و سال زيادي نداشت ولي قدرت ايمان سرشارش باعث شده بود که در صحبت نمودن قدرت و توانايي عجيبي داشته باشد و با تدبير برنامه هايي را ترتيب و خوب بپايان ميرساند.و نقش عمده اي در ارشاد نمودن مردم داشت.حسن پس از مدتي که مرتب جهت اعزام به جبهه ثبت نام مي کرد.در نهايت روزي جهت تکميل پرونده رضايت خانواده را مي خواستند چون سن حسن قانوني نبود.به همين دليل به مادرش مي گويد:مادر هر چه بخواهي به تو ميدهم، بيا دستت را ببوسم، براي رضاي خدا فقط يک امضاء بکن و به پدرش مي گويد:پدر جان اگر فرزندت را دوست داري امضاء کن، به هر حال با تلاش بسيار پدر و مادر را راضي نمود و پس از مدتي جهت دوره آموزش به پادگان شهيد دستغيب در کازرون رفت.که دوره آموزش را در 18 روز در همين پادگان با موفقيت و شوق فراوان بپايان رسانيد.و بدرستي که مهيا شده بود جهت رفتن، حسن عوض شده بود، حالت عجيبي در صورتش نمايان و کاملاً دگرگون گشته بود.حرفهايش از خدا و قرآن و ائمه اطهار بود و با اخلاق و رفتار شايسته اي با ديگران برخورد ميکرد و سرانجام پس از 3 روز به ميدان نبرد حق بر باطل شتافت.عمليات ظفرمندانه رمضان در تاريخ 3/5/61 شروع شد و حسن شب حمله خيلي خوشحال بود و همه اين را فهميده بودند.سرانجام در همان روز 3/5/1361 با ضرب گلوله اي به سر و با گفتن نداي جاودانه:يا حسين ، يا حسين، يا مهدي به ملکوت اعلي پيوست.به اباعبدالله رسيد ، به ملاقات مهدي نائل آمد و به مهماني خدا رفت آنطور که خود خواسته بود.
روحش شاد و بادش گرامی باد .
والسلام




منبع: مرکز اسناد ایثارگران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده