زندگي نامه شهيد حبيب اله ذاکري/شهادت بیست ویکم تیرماه
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد حبيب اله ذاکري:
شهيد حبيب اله ذاکريدر تاریخ 6/3/1317 در استهبان به دنیا آمد. متاهل بود و داراي هفت فرزند. شهيد مدرسه نرفته بود اما فکر او و عقيده او نسبت به اسلام و مسائل سياسي خيلي خيلي خوب بود تا آنجا که از اوائل حکومت بني صدر ، خائن بودن اين شخص را به ديگران گوش زد مي کرد . او اهل مسجد بود و همواره در مجالس مذهبي شرکت فعال داشت ويژگي اخلاقي او جود و کرم و بخشش او بود . قبل از انقلاب هم مقلد امام خميني بوده و غاصب بودن رژيم شاه را به خوبي درک کرده بود و هميشه لعن و نفرين به شاه خائن مي گفت و با آنکه خود سواد نداشت اما بعضي کتابهاي آيت اله شهيد دستغيب را داشت و تقاضا مي کرد تا ديگران برايش بخوانند و شرکت فعال در تظاهرات بر عليه شاه که در درگيري ها بين امت حزب اله و ساواک شرکت داشت . بعد از انقلاب شرکت فعال در نماز جمعه که هر هفته به امامت شهيد دستغيب برگزار مي شد درگيري با منافقين از خدا بي خبر شرکت و ياري دادن جوانان حزب اله بر عليه منافقين از قبيل دانشگاه و ديگر مراکز . او که پليدي رژيم شاه را شناخته بود بعد از پيروزي انقلاب به بزرگترين آرزويش که همانا حکومت اسلامي بود دست يافته و بسيار خوشحال بود و هنگام تشريف فرمایي امام ايران با شوق فراوان به تهران براي ديدار محبوبش شتافت او با قلبي آکنده از ايمان و درس گرفتن از امام جماعت که همانا شهيد دستغيب بود خيلي خوب نقشه خائنانه منافقين را درک کرده بود و از همان اول ؟؟؟ منافقين در اثر ارتباطي که ايشان با حوزه برادران طلبه و مسجد جامع داشت بر عليه منافقين در درگيري ها شرکت مي کرد . او هميشه آرزو داشت که کسالتش بهتر شود و بتواند در جبهه جنگ بر عليه صداميان شرکت کند زيرا او اين جنگ را جنگي حق طلبانه مي دانست و در اين مورد تابع نظر امام و امت حزب اله بود که صدام تجاوز گر و نامسلمان است و بايد با او جنگيد .اين شهيد به دست منافقين در تاريخ 12 رمضان سال 1360به شهادت رسيد و او هميشه آرزوي رفتن به جبهه را داشت اما چون قبلا دو مرتبه عمل جراحي کرده بود و ناراحتي شديد کمر درد داشت توفيق نيافت اما به آرزوي شهادت رسيد.شهيد به دست منافقين از خدا بي خبر شهيد شد . اغلب درگيريها که در سال 1360 بر عليه منافقين در شهرها بود ايشان شرکت داشت اما چون قبلا دو عمل جراحي کرده بود موفق به رفتن جبهه نشد .او هميشه به ياد مرگ بود و مي گفت : دنيا ارزش ندارد انسان بايد خود را آماده کند براي منزل آخرت و همواره دوستان و فرزندان را سفارش به رفتن جبهه مي کردند و بارها مي گفت اي کاش من به جاي اين رزمندگان بودم .مي گفت خدايا بلای رزمندگان براي من و آنان سالم بمانند او همواره آرزو مي کرد توفيق رفتن به جبهه را بيابد اما به علت مريضي توفيق نيافت اما خداوند آرزوي قلبيش راکه درخواست شهادت و مرگ سرخ بود به دست پليد منافقين به او عطا کرد . هنگامي که منافقين و ايادي خان که در سال 1360 با هم دست اتحاد داده و عمليات واحد انجام مي دادند به قول همراهان ايشان تا ماشين اين شهيد را مي بينند به رگبار مي بندند و فقط ايشان را مورد هدف و فقط ايشان را به شهادت مي رسانند اين واقعه در سال 1360 اتفاق افتاد که در آن سال منافقين بسياري از پادگان از روحاني پاسدار ارتشي کارمند کارگر را به شهادت رساندند . چند سال قبل از شهادتش عمل جراحی انجام گرفت قبل از جراحي خيلي آرام و خونسردانه آماده مرگ شده و وصيتها و سفارش ها را گرفتند و از همگي حلال بودي طلبيده و روي هم رفته به ياد مرگ بودن و بعد دوباره بهبودي مختصري حاصل کردند و هنگام شهادت هم ايشان روزه بوده اند که اين ترور در اين روز 12 رمضان 21/4/1360 واقع شده و پس از اصابت چند تير از منافقين به قلب و پاي ايشان در همان لحظه جان به جان آفرين تسليم کرده و داغ يک آه را بر دل سياه منافقين گذاشته ...
روحش شاد ویادش گرامی باد
منبع: مرکز اسناد ایثارگران