مادرم اطمينان داشته باش كه شهادت تصادفى نيست ، سعادتى ست بزرگ
چهارشنبه, ۰۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۲
مادرم در مرگ من هرگز اشك نريز ، ناراحت مباش و افتخاركن كه يك سرباز به جبهه فرستادى و يك سرباز شهيد به ديگر سربازان شهيد امام زمان (عج ) اضافه كردى
شهيد حسين باروتی در سی ام اسفند ماه 1344 در استهبان دیده به جهان گشود. با ورودش به مدرسه باب تازه اي بر زندگي اش گشوده شد و استعداد و خلاقيت منحصر به فردش در زمينه هنر از او چهره اي ساخت ممتاز و برجسته ، به طوري که خطاطي و نقاشي او در دبستان همه دانش آموزان را مجذوب کرده بود . حسين تحصيلات را تا مقطع سوم دبيرستان ادامه داد و پس از آن در سال هايي که با پروانه ها عاشقانه در رقص شعله ها مي سوختند و جنگي خونين بر ايران تحميل شده بود حسين نوجواني 14 ساله بود . از همان روزهاي اول جنگ از راه مدرسه با کيف و کتاب به بسيج رفت و در تاريخ 1/9/1360 براي اولين بار به جبهه اعزام شد و به مدت سه سال با سمت فرماندهي دسته با جان و دل در راه اسلام کوشيد . آنقدر از دنيا بريده بود که ديگر حتي دوست نداشت به مرخصي بيايد رشادت و فداکاري او بين رزمندگان زبان زد بود . عشق الهي يک لحظه او را آرام نمي گذاشت و نمازهاي نيمه شب و ناله هاي الهي العفو او چنان غم انگيز بود که دل همرزمان را مي سوزاند . حسين مطيع و فرمانبردار ولايت فقيه بود و عاشق و دلباخته بسيج . به طوري که هر گاه به مرخصي مي آمد باز هم لباس بسيجي را از تن بيرون نمي آورد . سرانجام در تاريخ دوم دی ماه 1363 در آخرين منطقه عملياتي او (شيخان مهاباد) بود که مورد حمله گروهي از ضد انقلابيون و مزدوران بعثي قرار گرفت وحسین شربت شهادت را نوشید. پيکر مطهر اين شهيد عزیز در گلزار شهداي استهبان به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
متن وصیت نامه:
بسم رب المستضعفين
((انا لله و انا اليه راجعون ))
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی، و مَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه»
آنکس که مرا طلب کند، مرا مییابد و آنکس که مرا یافت، مرا میشناسد و آنکس که مرا شناخت، مرا دوست میدارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق میورزد و آنکس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم و آنکس که من به او عشق ورزیدم، او را میکشم و آنکس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آنکس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او میباشم.
بنام خداوندى كه گناهان ما را پوشيده داشت و بنام خداوندى كه بهترين نعماتش را به ما ارزانى داشت و با درود و سلام بر رهبرم و اميد تمام مستضعفان اين كره خالى امام خمينى، سخنم را آغاز مى كنم .
بـرادران و خواهـران وقت آزمايش فرا رسيده است وقت آزمايش خدا از تمام بندگان صالحش و من براى امتحان مى روم و بر راهى گام نهاده ام كه به آن اعتماد كامل دارم و با قلبى سرشار از ايمان بخدا و روز رستاخيز به آن راه مى روم شايد از اين آزمايش با سر بلندى بيرون آيم و شهيد شوم مطمئن باشيد اگر شهيد شوم در راه اسلام شهيد شده ام و در راه تداوم انقلاب اسلامى .
وصيت مى كنم بشما برادرانم و شما خواهرانم و به شما هموطنانم هواى امام را داشته باشيد هواى مكتبتان را داشته باشيد، در آن صورت اسلام را براى هميشه خواهيد داشت و اما در غير اينصورت، اگر امام را فراموش كرديد مكتب را فراموش كرديد خيانت كرده ايد به اسلام و به پيامبرتان .
خط امام را حفظ كنيد
و شما جوانان حافظ باشيد و نگهبان باشيد حافظ و نگهبان مكتبتان اسلامتان قرآنتان و امامتان .
و اما تو اى مادر در مرگ من هرگز اشك نريز و ناراحت مباش و افتخاركن كه يك سرباز به جبهه فرستادى و يك سرباز شهيد به ديگر سربازان شهيد امام زمان (عج ) اضافه كردى اگر جنازه ام بدستتان رسيد آنرا در كنارديگر شهيدان شهرمان دفن كنيد و اگر جسدم بدستتان نرسيد هيچ ناراحت نباشيد چرا كه داغديده هايى مثل شما بسيار بوده اند و خواهند بود مادرانى كه فرزندانشان در جبهه ها پودر شدند سوختند و مفقود الاثر شدند .
مادرم اطمينان داشته باش كه شهادت تصادفى نيست و سعادتى ست بزرگ . و اما تو اى برادرم درآن هنگام كه به اين راه اعتقاد يابى و درآن هنگام كه راه مرا پيدا كنى در آن راه گام نهى و اگر به آن راه گام نهادى ازجبهه ها سر در خواهى آورد . پس اگر به راه اعتقاد دارى به جبهه ها بياور و بر ضد كفار بجنگ و هيچ هراسى نداشته باش و بدان كه گفته امام درست است چرا كه گفته در قاموس شهادت واژه وحشت نيست .
والسلام خداوند تمام شما را در پناه خويش حفظ نمايد .
يكشنبه 28/10/1360
يكشنبه 28/10/1360
منبع: مرکز اسناد ایثارگران فارس
انتهای متن/
انتهای متن/
نظر شما