خاطره ای از شهيد محمد جواد روزي طلب 3
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۰
نوید شاهد فارس:شهيد محمد جواد روزي طلب در بیست و هشتم مرداد ماه سال 1343 در شيراز متولد شد. دوران ابتدايي خود را در مدرسه ابوسعيد و راهنمايي مدرسه قائم و متوسطه را در مدرسه ابوذر شيراز به پايان رساند. در زمان جنگ اقدام به ازدواج کرد و خداوند به او سه پسر عطا کرد .محمد جواد در زمان شهادت برادرش محمد حسن عضو بسيج بود با شهادت برادرش به عضويت سپاه درآمد.مدتی نگذشت که برادر دیگرش هم به شهادت رسید از این رو اجازه شرکت در عمليات کربلاي 5 را نداشت. با تلاش فراوان توانست خود را به قسمت تدارکات و سپس به خط مقدم برساند و سرانجام در بیست و پنج دی ماه سال 65 در منطقه ي عملياتي شلمچه با اصابت گلوله به شکم به ملاقات معبود خويش شتافت . پيکر پاک اين شهيد بزرگوار بر روي دوش امت حزب الله شيراز تشييع گرديد و در گلزار شهداي شيراز به خاک سپرده شد . روحش شاد.
سرکار خانم حسینی همسر شهید محمد جواد روزیطلب در تاریخ 13 دی ماه خاطراتی را برای ما ارسال کردند و از روزهای نزدیک به شهادت برایمان ميگويند .
یکشنبه14دی ماه 65
بعدازظهررفتیم خونه پیش پدرومادرم...
پدر و مادری که بعد از شهادت حمید دل به حاج جواد بسته بودن وعاشقانه دوستش داشتن..
مادرم به اشپزخونه رفت تاغذای موردعلاقه اونوبپزه بابام ازسرکاربرگشت بادیدن حاج جواد گل ازگلش شکفت تا چند دقیقه محکم درآغوشش گرفت گویی بوی حمیدش رو در حاج جواد جستجومیکرد
میگفت: دکتر و داروم اومد دورهم نشستیم وچایی وتعریف ودل دادن و....
اذان مغرب رفتیم مسجد جواد الائمه بعد نماز گفتن سی امین روزشهادت محسن سپهرپورخونشون دعاست.
بعد نمازمنتظرش موندم همه خانمها رفته بودن صدای خنده و تعریفش با دوستان مسجدی میومد یاد شهدا یاد شوخی هاشون..
حاج جوادمیگفت:
- دفعه قبل که محسن سپهرپور رو دیدم گفتم خدا به داد کسی برسه که بره زیرتابوت تو...
مثل توی کارتون ها صاف زمین میشه یه وقت شهیدنشیا (اخه شانه های پهنی داشت)
اونم میگفت به جاش شما هر کدوم شهید شدین پایه جلو تابوتتون با من وبعدشم خنده وخنده...
برگشتیم خونه شام روخوردیم دوباره تعریف پدرزن ودامادی گل کرد...
نگاههای صادقانه و پر محبت پدر و مادرم به حاج جواد رو هیچ جای دنیا پیدا نمیکردین...
قلبی و خالصانه...
بهترازهرکسی حاج جواد دوست داشتنشون رو درک میکرد.
آخه دوطرفه بود..
اون همه محبت رو دیگه هیچ جا و هیچ وقت ندیدم...
یه سری رفتیم خونه شهید سپهرپور آخرای دعا بود...
مراسم شهدا و دیدار خانواده شهدا همیشه دل آدم رو حزین میکنه..
برگشتیم اهل خونه همگی باشادی تادیروقت بیداربودیم..
شب همانجاخوابیدیم..
هرچه کنی بکن ، مکن ترک من ، ای نگارمن...
انتهای متن/
نظر شما