شهید دانش آموز انقلاب
مادر در صورتي که شهيد شدم گريه نکنيد و لباس سياه نپوشيد.


نوید شاهد فارس : زنجير بود وسکوت، وحشت بود وخفقان، آن چنان که قلبمان را تا حلقوم بالا آورده بود ناگهان ناله ها فرياد شد، فريادها نعره،نعره ها از پشت ديوارهاي آهنين به کوچه ها وخيابان ها رسيد وبه رهبري امام بزرگمان(خميني)راهگشاي خلق مستضعف شه ستاره هاي درخشان در آسمان تابيدن آغاز کردند آسمان رنگ خون گرفت وابرها خون باريد وزمين تشنه خونمان را مکيد.نسل جوان ما طلوع تازه اي را در افق زمان آفريد طلوعي سرخ در شفق تاريخ...

شهيد علي محمد قهرماني (سپهر) در دوم آذرماه 1343 در شيراز ديده به جهان گشود وی کوچکترين فرزند خانواده بود . دوران کودکي خود را درمحيطي ساده وبي آلايش سپري کرد.

 تحصيلات را يک سال زودتر از ساير همسالان خود شروع کرد دوران ابتدائي را در دبستان ابن سينا وراهنمائي را در مدرسه ايران زمين و دبيرستان را در دبيرستان پيوند گذراند. اما((دانشگاه وي همواره خانه وخانواده به خصوص مادرش))بود از سن کودکی تکاليف ديني خود را انجام مي داد وبه فراگيري قرآن علاقه مخصوص داشت(سپهر)با آن که سن زيادي نداشت مسئوليت را احساس کرده بود.

 

 

 

خصوصیات اخلاقی:

محمد هرگز زير بار مسائلي که با فکر ومنطقش جور نمي آمد نمي رفت. با مطالعه دائم سعي در پيشبرد سطح آگاهي خود داشت به طوري که اکثر کتاب هاي مرحوم دکتر علي شريعتي را مطالعه کرده بود وچنان چه مطلبي را درک نمي کرد بدون هيچ خجالتي از مادر وساير افراد خانواده کمک مي خواست بيشتر کوشش داشت از طريق مطالعه شخصي وبحث ومعرفي کتاب در سازندگي خود ودوستانش موثر باشد.

سپهر با اعمالش بارها خصوصيات انقلابيش را به اثبات رساند وي عضو کتاب خانه(فجر مهديه شيراز) و يکي از بناينگزاران کتابخانه جامع ابيوردي بود. حرکت اول خود را برپايه کسب آگاهي بنا کرده وتاثير عميقي بر روي دوستان وهمسالان خود به خصوص بچه هاي محل داشت در روزهاي بحراني واوج انقلاب به پدرش اصرار مي کرد که برايش اسلحه تهيه نمايد.تا اگر دستور جهاد يا دفاع داده شد مسلح باشد. 

چند روز قبل از شهادتش از پدرش تقاضا می کند که نماز شب را به او بياموزد تا بدين وسيله پيروزي نهضت وقيام مردم وموفقيت رهبر عاليقدر امام خميني را از درگاه حضرت احديت درخواست نمايد. و می گوید: شنيده ام که بدن پيامبران-امامان-اولياء حق وشهدا زير زمين نمي بوسد واگر چنين باشد بسيار عالي است. اين خودش روشن کننده اين مسئله است که اين نوجوان در مورد جهاد وشهادت زياد فکر مي کرده است.

وي بارها مي گفت : (دلم مي خواهد شهيد شوم تا شهادتم تحرکي براي جامعه باشد)مرتباً به اخبار گوش مي کرد.روز21بهمن زماني که از راديو لندن شنيد جنگ در تهران به اوج خود رسيده دگرگون شد واز شدت تاثر وناراحتي در اتاق شروع به قدم زدن نمود . هيچ کس نمي توانست او را ساکت نمايد ومرتب مي گفت(اين نامردها در تهران جوانان وطن را مي کشند وما اينجا نشسته ايم وآرزو مي کرد کاش من آن جا بودم وحين کمک يا جنگ کشته مي شدم همان شب با عمويش تا دو بعدازنصف شب در تظاهرات به عنوان اعتراض «به کشتار بيرحمانه در تهران» شرکت کرد ..

 

22 بهمن 57 :

وسرانجام: صبح سخن راني وبعد راهپمائي آغاز شد وسرانجام به خشونت وتصرف کلانتري ها وحمله به شهرباني کشيده مي شود وي به همراه خواهران خود براي ثبت نام در کمک هاي پزشکي مي رود ولي پس از ساعاتي به خانه باز مي گردد ودر راه بازگشت مقداري بنزين خريده ودر منزل چند کوکتل مولوتف تهيه مي کند واز منزل خارج مي شود ساعت 2بعدازظهر مراجعت مي کند بدون آن که نهار بخورد. با چند کوکتل ومقداري پنبه وملافه به ميدان باز مي گردد هنگام رفتن مشخصات خود وآدرس منزل وشماره تلفن را ياد داشت کرده ودر جيب خود مي گذارد.

قبل از رفتن به مادرش توصيه مي کند. مادر در صورتي که شهيد شدم گريه نکنيد و لباس سياه نپوشيد. هنگامی که مي خواست از منزل خارج شود از مادرش اجازه رفتن گرفت. مادر از وي خواست از منزل خارج نشود زيرا قلب مادر در آن روز گواهي شهادت فرزندش را مي داد وبا اين بيان که مادر امروز به قلبم الهام نشده که تو از منزل بيرون بروي جواب مي گويد(مادر مگر امروز باروزهاي ديگر چه تفاوتي دارد)وچون با اصرار زياد مادر مواجه مي شود با محبت وبوسه مادر را راضي مي کند واز منزل خارج مي شود .

وسرانجام پس از ساعتي پيکار وکمک به مجروهان هنگامي که مي خواست يکي از زخميان را در خيابان زند برابر خيابان دهنادي از زمين بلند کند.قلب او را هدف قرار داده وخون پاکش را بر زمين ريختند.

 

منبع:مرکز اسناد ایثارگران

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده