زندگی نامه شهيد محمود عاليشوندي / سالگرد شهادت
دوشنبه, ۰۲ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۵۲
پانزده بار به جبهه رفت و در عمليات هاي متعدد شرکت نمود که در بيشتر عمليات ها فرماندهي را به عهده داشت.
نوید شاهد فارس: شهيد محمود عاليشوندي در سال 1335 در خانواده اي مذهبي در فراشبند فارس ديده به جهان گشود . مرحله ي دبستان را تا کلاس ششم ابتدائي در مدرسه ي شوريده فراشبند پشت سر گذاشت و از شاگردان برجسته مدرسه بود ، ضمن اين که در دروس خود جديت داشت و از اخلاق و رفتار شايسته اي برخوردار بود. مرحله دبيرستان را تا کلاس نهم در فراشبند طي کرد . در اين زمان او يک جوان نيرومند شده بود که از لحاظ بدني بسيار ورزيده و ورزشکاري بود که با تهذيب کوچک نفسي عالمانه اي پيدا کرده بود که با داشتن نيروي فوق العاده از نظر جسمي بسيار متواضع بود و اين يکي از صفات بسيار برجسته او مي باشد . مرحله ي دوم دبيرستان تا اخذ ديپلم را در شهرستان کازرون و فيروزآباد گذرانيد و در رشته ي طبيعي ( علوم تجربي ) ديپلم گرفت .
محمود از اولین کسانی بود که دسته های راهپيمائي را در فراشبند به راه انداخت و خود مردانه در جلو صف تظاهر کنندگان در مقابل مزدوران رژيم سينه سپر مي کرد تظاهرات را سر و سامان مي داد و با برادران روحاني که جهت ارشاد به اين منطقه آمده بودند همکاري داشت . تا اين که انقلاب اسلامي پيروز شد و او که سراسر وجودش را وقف اسلام کرده بود اشتياق آن داشت که هر چه بيشتر به انقلاب خدمت نمايد.
در سال 1358 از طرف مردم براي جهاد سازندگي انتخاب شد و جزء اولين مؤسسين جهاد سازندگي فراشبند بود. وی از کميته ي فرهنگي جهاد شروع کرد و تمام اوقات خود را صرف تبليغ نمود .
او مردانه ايستاد و دفاع از حق نمود بعد از کميته ي فرهنگي جهاد به مرکز هماهنگي شوراهاي اسلامي منتقل شد و بيشتر با روستائيان محروم در تماس بود در روستاها اقدام به تشکيل شوراهاي اسلامي نمود و تمام روستاهاي فراشبند هنوز خاطره هاي اين جوانمرد را به ياد دارند که چگونه با قامتي رشيد و چهره اي روحاني مي ايستاد و با لحني ملايم و لطيف با روستائيان صحبت مي کرد و به آن ها نويد پيروزي مي داد .هنگامي که رگبارهاي دشمن بر سر رزمندگان مي ريخت و دلهره ايجاد مي کرد او را متبسم مي ديدي که مي گفت اين ها تلاش مذبوحانه است و ما پيروزيم و با سخنان خود مايه ي دلگري براي رزمندگان بود .
هفته ي اول جنگ از طريق جهاد به اهواز اعزام شد در همان روزها که دشمن تا نزديکي هاي اهواز پيش آمده بود. بلي جنگي که شروع شد او ديگر مي بايست تمام کوشش خود را معطوف جبهه کند . در آن روزها که آبادان در محاصره بود ، با همرزمان شهيدش حيدر کشاورز و محمود احمدي از راه دريا خود را به آبادان رساندند و در ايجاد اولين جاده ي خشکي زحمت ها کشيدند و اجرش را از خدا خواست .
صدق و راستي از گفتارش پيدا بود و در شنونده اثر مي گذاشت و سرانجام محمود عزيز در غروب سوم اسفند ماه 1362 در حالي که با دوستان شب قبل حنا بسته بودند و شادي حضور در عمليات خيبر وجودشان را پر کرده بود و او با قامتي بلند و استوار همراه با شهيد حيدر کشاورز ديگر رزمندگان را در مورد چگونگي مقابله با دشمن راهنمائي مي کردند او با يازده نفر از همسنگرانش که در آن ميان برادرش فضل الله و پسر عمويش تيمور و غلامرضا عاليشوندي و برادرزاده اش ياسين بودند . در غروبي سرخ عاشقانه و خندان لب پر گشودند و به معبود رسيدند او سر و دست و پا را در راه معبود همچون حمزه سيدالشهداء سينه اش دريده گشت و به آرزويش رسيد . روحش شاد.
منبع: مرکز اسناد ایثارگران فارس
انتهای متن/
نظر شما