خاطره ای از شهید بهروز بازیار (1) / ننه! دعا كن شـهيد شـم
شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۹
موقع خداحافظي ننه جان مثل هميشه سرش را بالا گرفت تـا اشـكهايش نريزد. اين چيزي بود كـه بهـروز خواسـته بـود، ولـي ديگـر بيـشتر از ايـن را نمي توانست.
نوید شاهد فارس: شهید بهروز بازیار در یکم فروردین ماه 1341 در کازرون دیده به جهان گشود. وی دوران تحصیلات ش را تا مقطع دیپلم ریاضی در کازرون گذراند . سالهاي تحصيل وی در مقطع دبيرستان همزمان بـود بـا جوشـش حركـت مردمي در حمايت از نهضت امامخميني(ره). تربيت مذهبي و آرمانهاي بهـروز او را واداشت تا به همراه برادرش علي كه فاصله سني چنداني بـا او نداشـت و تعداد ديگري از دوستان، دست به يك سري فعاليتهاي چريكي بزند. با آغاز جنگ تحميلي بهروز كه از سوابق مبارزاتي و عقيـدتي و تعليمـات مختصر نظامي برخوردار بود، بلافاصله با عضويت در سـپاه پاسـداران انقـلاب اسلامي عازم جبهه هاي جنوب شد. وی سرانجام در دوازدهم اردیبهشت سال 1362 در عملیات بیت المقدس به مقام شهادت نائل آمد
لازم به ذکر است وابستگان خانواده بازیار شهیدان زیادی را تقدیم اسلام کردند که شهید بهروز بازیار اولین شهید در خانواده و خاندانش می باشد.
سلام ننه!
موقع خداحافظي ننه جان مثل هميشه سرش را بالا گرفت تـا اشـكهايش نريزد. اين چيزي بود كـه بهـروز خواسـته بـود، ولـي ديگـر بيـشتر از ايـن را نمي توانست.
بهروز گفته بود: «ننه! دعا كن شـهيد شـم» و زيـر لـب: «هـر چنـد لياقـت
شهادت و ندارم!».
- راضيم به رضاي خدا
ننه اين را گفت و ظرف آب را پشت سر بهروز ريخت. قرآنـي را كـه چند لحظه قبل جگر گوشهایش از زيـر آن عبـور كـرده بـود، محكـم گرفـت و بوسيد. هيچكس نميدانست چه خواهد شد.
همه بيشتر، نگران علي بودند تا بهروز، چرا كه بهروز هم بزرگتر بود و هم از لحاظ بدني آماده تر.
علي خيلي دو آتشه بود و الان همـراه حـاج همـت، در منطقه پاوه، درگير جنگ، با اشرار كردستان.
- دست خدا به همرات... .
ننه جان با چشمان اشك آلود به گرد و خاكي كه پشت سـر ماشـين بلنـد شده بود، نگاه كرد. ديگر اثري از ماشين نبود...
ادامه دارد...
منبع: کتاب عروس شهادت ، نویسنده مریم بازیار
نظر شما