واقعه هفتم تیر ماه 1360 «1» / پیامهای انقلاب از رادیو انقلاب
پنجشنبه, ۰۸ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۱۳
او به وسیله ی میکروفون و دستکاری فنی ، در ارسال امواج ، اخلال می کرد ؛ و به اندازه ی دو تا سه دقیقه با صدای خود پیام های انقلاب را به گوش مردم می رساند. او این پیامها را به نام رادیو انقلاب پخش می نمود.
نوید شاهد فارس : هفتم تیر ماه 1360 در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در حالی که جمعی از بلندپایه ترین و دل سوزترین مسؤولان نظام حضور داشتند به دست منافقان کور دل بمب گذاری شد و 72 تن از یاران باوفای امام از جمله آیت الله دکتر سید محمد بهشتی رییس وقت دیوان عالی کشور به شهادت رسیدند .
شهيد عباس حيدري یکی از یاران باوفای امام که از سال 42 فعالیت های خود را با آگاهی دادن به
جوانان شروع نموده بود به عنوان نماینده مردم بوشهر در این جلسه حضور داشت وی سختی محرومان را با تمام وجود لمس می کرد و بر طرف
کردن این مشکلات دغدغه اصلی او بود و در همین راه شربت شهادت را نوشید.
شهيد عباس حيدري در بیست و پنجم مرداد ماه 1323 در خانواده اي مؤمن و متعهد در قريه کوشک بی بی چه جواديه شيراز پا به عرصه وجود نهاد. او ايام کودکي را در ميان مردم با صفا و ساده دل روستايي سپري کرد و از آن مردم پاک نهاد،سادگي و صميميت را آموخت. از آن جايي که خانواده ی بسيار مذهبي و پايبند به مباني دين مبين اسلام بودند عباس نيز از کودکي با مفاهيم والاي اسلامي آشنا شد و به آن دل بست. او نخست پشت سر پدر ايستاد و اولين رکعت نماز عشق را با زباني کودکانه و خلوصي عارفانه به جا آورد.
او دريافته بود اين جهان را خالقي است که همه مخلوقات را به نظاره و داوري نشسته است از اين رو سعي اش بر اين بود که بتواند در محضر پروردگار همواره بنده نيکوکاري باشد تا خداوند از او راضي و خشنود باشد. با چنين طرز تفکر و نگرشي وارد عرصه زندگي شد. عباس با رسيدن به سن مدرسه تحصيلاتش را در دبستان روستای زادگاهش آغاز نمود. وي بر اثر عشق و علاقه اي که به تحصيل داشت با شور و حال خاصي به کسب علم و دانش پرداخت.
عباس همان طور که بزرگتر مي شد و رشد مي نمود رفتار و کردارش نيز حالتی بزرگ منشانه به خود مي گرفت. او با کوچکترها مهربان بود و به بزرگترها احترام مي گذاشت رفتارش سرشار از فروتني و خشوع بود و توجه همگان را به خود جلب کرده بود. کوچکترها دلشان مي خواست مانند او باشند و بزرگترها از فرزندانشان مي خواستند در اخلاق و درس عباس را سرمشق خود قرار دهند و اين گونه بود که شهيد حيدري علي رغم سن اندکش از محبوبيت فراواني در بين اهالي روستا برخوردار شد.
وي در اواخر سال هاي دبستان به مطالعه آزاد پرداخت و در کنار کتاب هاي درسي از کتاب هايي در زمينه هاي ديني و مذهبي بهره فراواني برد. عباس در کنار اين گونه مطالعات،رفته،رفته علاقه مند شد تا در جلسه هاي مذهبي که با حضور بزرگتر ها تشکيل مي شد شرکت کند اين جلسه ها که به طور محدود در منزل متدينين روستا برگزار مي شد عطش او را براي آموختن و دانستن بيشتر مي کرد. او که تا آن زمان توانسته بود قرآن را نزد مکتب دار روستا ختم نمايد همواره بر تلاوت و قرائت اين امر شريف استمرار مي ورزيد. و هر بار که سوره اي را مي خواند مفاهيم والاي آن را به جان و دل خود پيوند مي زد.
به خاطر علاقه فراواني که به شهيد آيت الله دستغيب داشت در بيشتر جلسه هاي وعظ، درس و سخنراني ايشان حاضر مي شد. همين حضور مداوم در کنار شهيد دستغيب باعث شد که از نخستين افراد باشد که در شيراز نام امام خميني(ره) را مي شنود و راجع به ايشان و اهدافشان اطلاعاتي به دست مي آورد هنگامي که در 16 خرداد سال 1342 شهيد دستغيب در اعتراض به دستگيري حضرت امام(ره) به روشنگري مردم و افشاء مقاصد رژيم پرداخت و به همين علت شهرباني شيراز وی را دستگير کرد عباس با رشادت در تظاهرات آن روز شرکت کرد و به دستگيري رهبران مذهبي اعتراض کرد.اين گونه با نهضت امام خميني(ره) آشنا شد و از همان روزها که جوان نوزده ساله اي بيش نبود خود را وقف اين نهضت مقدس نمود.
پس از اخذ ديپلم متوسطه در رشته رياضي به خدمت زير پرچم احضار شد و پس از دو سال خدمت دوره ضرورت را پشت سرگذاشت. او در آن روزها ارتباطش را با شيراز به ويژه شهيد آيت الله دستغيب حفظ نمود و همواره تازه ترين اخبار و اطلاعات پادگان را به ايشان منتقل مي نمود و از شهيد دستغيب دستورات مقتضي را دريافت مي کرد. يکي از فعاليت هايي که شهيد بزرگوار به طور مخفيانه در پادگان انجام مي داد آموزش نماز و قرآن به سربازان بي سواد بود که در اين زمينه با وجود اين که بسيار مخفيانه و محرمانه بود به موفقيت هاي ارزشمندي دست يافت. پس از پايان خدمت سربازي به شيراز بازگشت و بار ديگر فعاليت هاي مذهبي اش را زير نظر شهید دستغيب ادامه داد.
او که در جستجوي شغل مناسبي براي امرار معاش بود در شرکت مخابرات شيراز ثبت نام نمود و از سال 1346 در بخش مایکرویوو اداره ی مخابرات بود به کار مشغول شد. آن سال ها با توجه به عملکرد پيروان فرقه ها عباس وظيفه خود دانست که در مقابل حرکت و نفوذ آنان در بخش هاي مختلف جامعه و ادارات ايستادگي نمايد و چهره آنها را به مردم مسلمان نشان دهد. اين روند تا سال 1355 ادامه يافت تا اين که ديگر انجام فعاليت در شيراز برايش غير ممکن شد اما او که مرد حرکت و تلاش بود سکون و رکود برايش حکم مرگ را داشت. بنابراين پس از مطالعات و بررسي هاي گوناگون جوانب امر را سنجيد و به اين نتيجه رسيد که براي ادامه فعاليت راهي بوشهر شود. براي رفتن به بوشهر تقاضاي انتقال کرد و پس از مدتي با انتقالش موافقت شد و سرانجام در نيمه هاي سال 1355 به همراه همسر و سه فرزندش روانه بوشهر شد.
با ورودش به بوشهر برگي در دفتر زندگي وي و همچنين تاريخ سراسر حماسي ورق خورد. او پس از آن که خود را به محل کارش معرفي نمود شرکت مخابرات منزلي استيجاري به عنوان خانه سازماني در محله عاشوري بوشهر به وي واگذار نمود. محله عاشوري در آن سال ها از محلات محروم بوشهر به شمار مي آمد و ساکنان آن عموماً از طبقه شريف و زحمتکش کارگر بودند در آن محله مسجدي مخروبه و ويرانه قرار داشت که به مسجد قرآن معروف بود. شهيد حيدري که هميشه نمازش را به جماعت در مسجد می خواند با آمدن به شهر و محله جديد باز هم به رسم ديرين عمل کرد و براي اداي فرايض خود به مسجد قرآن رفت او با مشاهده مسجد دلش گرفت و با اين که در آمدي جز حقوق کارمندي نداشت با همکاري و مشورت آقاي شيف زاده باني مسجد درصدد ترميم و تعمير مسجد برآمد او با هزينه خودش پرده حائل بين خواهران و برادران نمازگزار را تهيه نمود و پس از مدتي با جمع آوري کمک هاي مؤمنان که بيشتر آن را خودش متقبل شد سيستم صوتي مناسبي براي مسجد خريداري نمود. اخلاق و رفتار او به گونه اي بود که جوانان و نوجوانان محل را هم به مسجد کشاند و مسجد از حضور آنان شور و نشاط تازه اي پيدا کرد او براي تشويق خواهران به نماز جماعت همسرش را هم با خود به مسجد مي آورد. اين حسين سلوک و مهرباني تنها به مسجد خلاصه نمي شد بلکه در محيط کار نمود عيني تري داشت. عباس که به عنوان سرپرست مراکز مايکرو بوشهر منصوب شده بود توانست در عرض کمتر از دو ماه آن اداره را با همان کارکنان به اداره اي اسلامي با فضايي کاملاً دوستانه و صميمي تبديل نمايد.
برنامه های سراسری رادیو ایران که امواج آن به سراسر کشور از جمله بوشهر ارسال می شد ، نخست توسط مایکرویوو (رله) می شد و از آن پس در اختیار رادیو تلویزیون بوشهر قرار می گرفت و برای پخش ارسال می گشت. شهید حیدری در این مرحله به وسیله ی میکروفون و دستکاری فنی ، در ارسال امواج ، اخلال می کرد ؛ و به اندازه ی دو تا سه دقیقه با صدای خود پیام های انقلاب را به گوش مردم می رساند. او این پیامها را به نام رادیو انقلاب پخش می نمود.
این عمل عباس در دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم غوغایی افکند. آن ها چندین تیم مجرب و مجهز را برای رد یابی این صدا رادیو انقلاب از تهران گسیل داشتند ، اما در مقابل مهارت فنی و دقت عمل شهید حیدری کاری از پیش نبردند و دست خالی به تهران بازگشتند. شهید حیدری که در نخستین روزهای پیروزی انقلاب و تشکیل حزب جمهوری اسلامی به این حزب پیوسته بود . پس از راه یابی به مجلس ، ارتباطش را با این حزب بیشتر کرد و در کلیه ی جلسه های حزب جمهوری ، شرکت می کرد
یکی از دوستان شهید از آخرین ساعتهای فعالیت وی می گوید:
شهيد عباس حيدري عصر روز هفتم تيرماه سال 1360 در جلسه حزب جمهوري حضور مي يابد.او آن روز جزء همان هفتاد و دو نفري بود که اجازه عروج دريافت کرده بودند.همگي اعضاء حزب جمع بودند پس از قرائت دستور جلسه هنوز ساعتي از آغاز مجمع نگذشته بود که انفجاري سهمگين تهران را لرزاند.شهيد عباس حيدري پس از عمري تلاش و مبارزه در راه اسلام و انقلاب به شرف شهادت نائل آمد و همراه هفتاد و دو يار عزيز انقلاب به هفتاد و دو تن شهداي کربلا پيوست. روحش شاد و يادش گرامي باد
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکزاستاد ایثارگران فارس
نظر شما