شهادت پنجم شهريور ماه؛
حال و هواي اينجا خيلي خوب است دور از هر گناه و معصيتی انگار که انسان بيست و چهار ساعت در مسجد حضور دارد . نماز هميشه اول وقت برگزار ميشود...
شهادت؛ فارغ التحصیلی از دانشگاه جبهه است / شهید سيد حميد عباسپور
نوید شاهد فارس:  شهید سيد حميد عباسپور در دوازدهم اردیبهشت 1338 در شيراز دیده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي دبيرستان را در شيراز به اتمام رسانيد . زندگی نوين و انقلابی اسلامی او مقارن با حرکت بزرگ انقلاب اسلامی آغاز شد و تکامل و جهش او به سوی قله های رفيع مقام انسانی بی وقفه ادامه يافت .

در سال 57 با شجاعت کم نظيری در پخش اعلاميه های حضرت امام خمينی مدظله و تظاهرات روزانه و شبانه شرکت می کرد و در بر هم ريختن بساط حکومت نظامی خصوصاً در شبها تلاش بی امان می نمود و بارها خود را به خطر می انداخت ، تا جايی که يکبار مامورين تا منزل او را تعقيب نمودند و منزل را در پی او مورد هجوم قرار دادند . در سال 56-57 موفق به اخذ دیپلم گشت و سپس به خدمت سربازی رفت و اين دوران را در بندر علويه بوشهر سپری نمود .

 چند ماه آخر سربازی او مصادف با شروع جنگ تحميلی بود که او خود را داوطلبانه به جبهه های جنگ حق عليه باطل رسانيد و با پايان يافتن سربازی بارها از طريق بسيج عازم جبهه شد . در عمليات فتح المبين و رمضان شرکت کرد .

در جبهه نيز کارهای سخت تر را انتخاب مي نمود. راننده توپ 106 با واحد تخريب بود . آنقدر در گرماي طاقت فرساي تابستان خوزستان در سنگرها می ماند تا سلامت او به طور جدي به خطر افتاد . آنگاه مدت کوتاهي را در جهاد دانشگاهي کتابخانه علامه طباطبايي مشغول به کار شد و سپس به جهاد سازندگي که بسيار به آن عشق مي ورزيد رو آورد . آنجا که جان تشنه او از عطش خدمت به مستضعفين سيراب مي شد . علاوه بر اين اوقات فراغت خود را در گروه مقاومت مسجد عظيمي فعاليت مي نمود .

شهيد سيد حميد عباسپور به حق که استحقاق رسيدن به بالاترين درجه تکامل انساني که همان شهادت في سبيل الله باشد را داشت و او اصلاً براي شهادت به دنيا آمده بود . او مرد ايمان ، تقوي ، جهاد ، و شهادت بود . عبادت و زهد جزء جدايي ناپذير زندگي او بود . دوستان او از اخلاص و نظم و شجاعت و صميميت او در محيط کاري سخن ها دارند . حجب و حيا و ادب و مهرباني و تواضع او زبانزد تمام اقوام و آشنايان بود . بطور مکرر مي گفت که آرزو دارد که دخترش زينب وار بزرگ شود . جان تشنه او را هيچ چيز جز جهاد في سبيل الله آن هم در سخت ترين مشکل آن سيراب نمي نمود .

شهادت در زندگی او چيز غير قابل انتظاری بود . آنچنان زندگی اين چنين پايان پر شکوهی را ايجاب می کرد . شهادت حسن ختام زندگی دنيايی او بود . مگر نه اين است که شهادت مرد مجاهدين است تا نهی به جدش امام حسين عليه السلام در شيوه هميشگی او بود . او از مصاديق بارز اين حديث شريف بود  که مي فرمايد مومن دو روزش مثل هم نيست نردبان تکامل و ترقی مقام انسانی را مرحله به مرحله و در تمام ابعاد گوناگون زندگی طی می نمود .

شايد به جرات بتوان گفت که اواخر روزهای شهادتش صبح و شامش هم با همه متفاوت بود . او با سرعت عجيبی خود را به قله های رفيع مقام انسانی نزديک مي ساخت و يک شبه ره صد ساله طي نمود . به اين اميد که در او لياقت شهادت پيدا شود که خود بارها مي گفت که شهادت لياقت می خواهد و نيز از شهادت خويش در چند مورد خبر داده بود . از جمله چند روز قبل از عزيمت به جبهه مادر و همسر خود را به گلزار شهدا برده و پس از نشان دادن قبرهاي دوستانش که دوستان بسيار در آنجا داشت گفته بود که خود نيز به آنها ملحق خواهد شد .
او در نامه ای به خانواده اش می نویسد:
... از حال اين بنده حقير خدا با اطلاع شويد بحمدالله خوب هستم و شکر گذار خداوند بزرگ که اين موفقيت را برايم پيش آورد که راهي جبهه های حق بشوم راهي که نصيب همه کس نمي شود ميدانيد که اينجا واقعاً به قول امام دانشگاه است و چه دانشگاهي از جوان تا نوجوان و پير همه در اين دانشگاه شرکت کردند و خوشا به حال سعادت آنهايي که از اين دانشگاه فارغ التحصيل مي شوند و مدرکشان را از خداوند مي گيرند. مي دانيد که آن مدرک چيست . شهادت است که نصيب همه اشخاص نمي شود در جبهه مي دانيد که همه روز دعا است روز عبادت است از پير و جوان همه مشغول خودسازي هستند . مخصوصاً در جبهه هاي جنوب کربلاي حسين را هميشه زنده نگه مي دارند و شما ها هم وظيفه خود را که در پشت جبهه مي دانيد . اميدوارم که جبهه ها را فراموش نکنيد مخصوصاً امام را فراموش نکنيد . دعا را فراموش نکنيد و خواهر عزيز اگر در اينجا خداوند افتخار شهادت في سبيل الله را نصيب برادر گنه کارت کرد توقع دارم همانند زينب باشي و همانند زينب عمل کني . پدر و مادر و برادران و خواهران را سلام مي رسانم به بچه ها این شعار ياد بدهيد . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار .

و در آخرین نامه چند روز قبل از شهادت می نویسد:65/6/2
حال و هواي اينجا خيلي خوب است دور از هر گناه و معصيتی انگار که انسان بيست و چهار ساعت در مسجد حضور دارد . نماز هميشه اول وقت برگزار ميشود . رزمندگان اسلام همگی برادرانه حتی صميمی تر از برادر واقعی خود انسان، در کنار هم دليرانه از مرزهای کشور اسلامي جهت حفظ اسلام عزيز جان نثاری و نگهداری مي کنند . از شما پدر و مادر عزيز هم تشکر مي کنم که هميشه پشتيبان اين انقلاب بوده ايد  و هيچ وقت جلوي فرزندان خود را در جهت اعزام به جبهه نگرفته ايد و مشوق آنها بوده ايد خداوند اجرتان را در آخرت بدهيد .


 او سرانجام همسر و مادر و پدر و وابستگان خود را به خدا سپرد و مجدداً عازم جبهه هاي جنگ تحميلی شد و آنجا نيز با شوق فراوان به کار بسيار اشتغال ورزيد تا سرانجام در صبحگاه پنجم شهريور ماه 1365 پس از اقامه نماز مغرب و عشا که در حقيقت نماز خون و عشق بود در حال بی سنگری که خود می گفت : جهادگران سنگر سازان بی سنگرند در حالی که عده اي را برای ساختن سيل بندي به خطوط مقدم جبهه برده بود به نداي ارجعي رب خويش لبيک گفته و در حالي که به مقام اطمينان دست يافته بود در خون خويش غلطيد و تا سرخ روي به ملاقات پروردگار خويش نائل آمد . روحش شاد

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده