معرفی کتاب «پرونده ی 312» سرگذشت نامه شهید عبدالحسین دستغیب
دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۲۵
این رمان بر اساس زندگی شهید آیت الله دستغیب است که در دو دفتر نوشته شده است.
نوید شاهد فارس : کتاب «پرونده 312» به قلم اکبر صحرائی و با حمایت بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس در سال 84 به چاپ رسیده است . این رمان بر اساس زندگی نامه شهید دستغیب است که در دو دفتر نوشته شده است.
داستان از انفجار و به شهادت رسیدن همراهان شهید دستغیب شروع می شود که منجر به زنده ماندن تنها یک بازمانده می شود . آن بازمانده با دیدن انفجار و اتفاقهایی که بعد از آن به صورت فلش بگ به یاد می آورد. (چه شخصیتی بوده و چگونه زندگی کرده تا چگونه محافظ شهید دستغیب شده است)
کتاب «پرونده 312» در چاپ اول با انتشارات نشر شاهد در 2200 نسخه شمارگان در سال 1384 به چاپ رسیده است .
در صفحه ی 95 این کتاب آمده است:
« به موقع توی اتاق دکتر قاسمی حاضر بود. حال محصلی را داشت که روز اول ، سر ساعت توی مدرسه حاضر شده تا مدیر و معلمان را سبک و سنگین کند . پوشه ای آبی رنگ روی میز دکتر بود. عینک به چشم زده بود و آن را می خواند . سر بالاکرد .و زل زد به چشم های نادر
- باید چیزایی رو خیلی رک بهت بگم. اینا رو که می گم آویزه ی گوشت کن! می دونم با هوشی. دست به قلمت هم که بد نیس! همین جور که تشویق و این جور چیزا هست ، تنبیه جای خودش رو داره . کار ما به امنیت و ناموس مملکت بر می گرده .
شوخی بردار نیس . شیر فهم شد؟
- بله قربان !
پوشه ی آبی را برگ زد . این بار بدون این که به او نگاه کند، ادامه داد .
- پدرت مسجدیه! مسجد جامع عتیق . مرید دستغیب! ... »
انتهای متن/
داستان از انفجار و به شهادت رسیدن همراهان شهید دستغیب شروع می شود که منجر به زنده ماندن تنها یک بازمانده می شود . آن بازمانده با دیدن انفجار و اتفاقهایی که بعد از آن به صورت فلش بگ به یاد می آورد. (چه شخصیتی بوده و چگونه زندگی کرده تا چگونه محافظ شهید دستغیب شده است)
در صفحه ی 95 این کتاب آمده است:
« به موقع توی اتاق دکتر قاسمی حاضر بود. حال محصلی را داشت که روز اول ، سر ساعت توی مدرسه حاضر شده تا مدیر و معلمان را سبک و سنگین کند . پوشه ای آبی رنگ روی میز دکتر بود. عینک به چشم زده بود و آن را می خواند . سر بالاکرد .و زل زد به چشم های نادر
- باید چیزایی رو خیلی رک بهت بگم. اینا رو که می گم آویزه ی گوشت کن! می دونم با هوشی. دست به قلمت هم که بد نیس! همین جور که تشویق و این جور چیزا هست ، تنبیه جای خودش رو داره . کار ما به امنیت و ناموس مملکت بر می گرده .
شوخی بردار نیس . شیر فهم شد؟
- بله قربان !
پوشه ی آبی را برگ زد . این بار بدون این که به او نگاه کند، ادامه داد .
- پدرت مسجدیه! مسجد جامع عتیق . مرید دستغیب! ... »
انتهای متن/
نظر شما