جبهه راهی برای رسیدن به وصال معشوق
شنبه, ۰۹ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۲۳
علاج بيرون كردن دشمن از خانه فقط اسلحه گرم و خون سرخ است، نه بر سر ميز مذاكره نشستن و خود را براى ابد فروختن به دشمنان اسلام و به دشمنان انسانيت.
نوید شاهد فارس : «شهید محمد اسلامی نسب» در 28 اسفند ماه 1328 در روستای لایزنگان داراب دیده به جهان گشود . تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند و در سال 53 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج 2 پسر و 3 دختر بود.
وی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه شتافت و سرانجام در 4 دی ماه 1365 با سمت معاونت لشکر 19 فجر ،
در عمليات کربلاي 4 به فیض شهادت نائل آمد.
«متن وصیت نامه»
اين حقير سراپا تقصير و شرمنده روسياه، بنده ضعيف «محمد اسلامى نسب» با شهادت به يگانگى خداوند بزرگ وصيت خود را شروع مىكنم. پس از اقرار به وحدانيت و شهادت به رسالت حضرت رسول اكرم(ص) و امامت ائمه طاهرين و شهادت به حقانيت اسلام و قرآن و قيامت و حساب و كتاب و محشر، نكاتى چند به عرض خانواده و دوستان و ملت قهرمان و مسلمان ايران مىرسانم.
اولا آنقدر در پيشگاه خداوند منان شرمندهام كه از نوشتن وصيت و از بردن نام خودم خجالت دارم. ولى از آنجايى كه در زندگى خودم نتوانستم خدمتى به اسلام و مسلمين نمايم، گفتم شايد با نوشتن چند كلمهاى بتوانم پيامى را به برادران و خواهران مسلمان خود داده تا شايد تكليفى كه بر گردنم هست، مقدار كمى از آن انجام دهم. در حال حاضر كه اين چند كلمه را مىنويسم عازم خط مىباشم. گرچه چند روزى نيست كه از خط برگشتهام و چند روز ديگر براى رفتن به خط وقت دارم ولى چون دلم هواى بچهها كرده و عدهاى از بچهها در خط هستند لذا باز تصميم گرفتم به خط برگردم.
ولى در اينجا مخير هستم كه بروم يا نروم و در اينجا مخير بودم كه تا چند روزى بمانم و استراحت نمايم يا اينكه همين الان به جبهه بروم. خلاصه از قرآن مشورت كردم كه اين آيه شريفه آمد؛
سوره آلعمران آيه 194 كه خلاصهاى از ترجمه آن در اين كاغذ برايتان مىنويسم:
«از كلمه اول فاستجاب لهم، پس خداوند دعاهايشان را اجابت كرد كه البته پروردگار عمل هيچ كس را بدون مزد نمىگذارد، بعضى مردم بر بعضى برترى ندارند مگر در طاعت، پس آنانكه از وطن خود هجرت كردند، در راه خدا رنج كشيدند و جهاد كردند و كشته شدند، همانا در پرده لطف خود بپوشانم بدى و زشتيهاى آنان تا آخر...»
وقتى اين آيه شريفه را ديدم با دلى پر از اميد وعدهاى از طرف قادر متعال بسيار خوشحال و دلگرم شدم و آماده حركت به طرف خط مقدم شدم. به طرف رزمندگانى كه بودن در ميان آنها براى انسان حال و هواى ارمغانى ديگر به وجود مىآورد. بد نيست مقدارى از چگونگى حالات ظاهرى رزمندگان براى كسانى كه هنوز گوششان با صداى آهنگ دلرباى سنگرنشينان آشنا نشده در اين كاغذ پارههاى ناقابل با دستى لرزان از گناه و دلى پر از اميد به رحمت خداى مهربان بنويسم تا بدانند در جبههها چه مىگذرد و در آنجا سراسر عشق به الله است. علاقهمند به محبوب و در جستجوى لقاى اويند.
از جبهههايى سخن به ميان آمده كه رزمندگان آن از مرحله شعار به مرحله شعور و به مرحله عمل پاى گذاشته و خود را در انتخابى بزرگ و در كورهاى از كورههاى آزمايش الهى قرار دادهاند. جايى كه انسانها چون آهن گداخته آبديده مىشوند و ناخالصها از آن جدا مىگردد و هرچه هست طلاى ناب و يكدست است و محك آن آتش هاى سنگين دشمن و سختيهاى جنگ است. جايى كه فرق مرد از نامرد، شجاع از ترسو، مدعى بىعمل از عملكننده، راستگو از دروغگو مشخص مىشود.
جايى كه سواد و علم تنها ملاك نبوده و بسا يك بسيجى كه از تمامى امكانات و مدرسه محروم مانده در جبهه چنان استعداد و دلاورى از خود نشان ميدهد كه گويى ساليان دراز در حوزه درس خوانده و طريقه كمال و صراط مستقيم را پيموده است. و آنچنان به توپها و تانكها و سلاحهاى دشمن لبخند تمسخر مىزند كه پندارى اين گلولهها نقل و نبات و يا گلهاى معطرى است كه او را گلباران مي نمايند.
او در وسط اين گلوله بارانها آنچنان با قامت استوار قدم مىزند كه گويى لحظه به لحظه آن آيه اطمينان قلب و سكينه براى او ناز مىشود. او در مقابل شليك گلولههاى دشمن آنقدر صبور و شكيباست كه دشمن از صبر و تفكر او نااميد و مايوس مىشود. او مسئله شهادت برايش چنان حل گشته كه با چشم بهشت الهى را مشاهده كرده و نظارهگر نعمتهاى الهى در آنجاست كه خداوند به اولياء و شهداء ارزانى داشته است.
چه بگويم از اين جوانان بسيجى، سپاهى، ارتشى و جهادگرانى كه حجله دامادى را رها كرده و جهاد فىسبيلالله را بر آن ترجيح داده و راه عشقبازى را برگزيدهاند. راهى كه براى رسيدن به وصال معشوق خون جگرها و سختيها و زحمتها در بر خواهد داشت. البته اين خون جگرها در گرفتن از كام از يار به شيرينتر از عسل مبدل خواهد گشت و كام يار هر مردهاى را زندهتر از گلهاى بهارى خواهد كرد. حلوات و شيرينى عشقبازى با يار آنچنان به انسان صفايى مىبخشد كه انسان از خود بىخود شده و همه چيز را فراموش مىكند.
براى عاشقانِ شهادت، شهادت آنچنان شيرين و لذتبخش است كه با هيچكدام از وعدههاى دنيوى او را مقياسى نيست. در اينجا مناسب است مقدارى از شهادت صحبت شود. شهادتى كه خداوند فقط به اولياء و عشاق و بندگان خالص خود ارزانى داشته، شهادتى كه دشمن با هيچ سلاحى برعليه او نمىتواند به مبارزه آيد و همه تيغهاى دشمن در مقابلش كند و بىاثر است. شهادتى كه در آخرين فشارهاى دشمن كارساز است و همين بس كه هركس مسئله شهادت برايش حل شده باشد تا پايان كار مىجنگد.
البته منظور اين نيست كه همه كشته و شهيد شوند، بلكه علاقه به شهادت انسان را تا آخرين لحظه مقاوم مىنمايد و براى فرد شهادتطلب فرق نمىكند كه دشمن با چه سلاحى حمله كرده و قدرت دشمن كم يا زياد است. فرد شهادت طلب مثلش، مثل آن است كه مىگويد آب كه از سرگذشت، چه يك كله چه صد كله. مثلا يا شب كه شد از سياهى آن مهراس. ولى كسى كه شهادتطلب نباشد ممكن است كشته هم بشود ولى قبل از كشته شدن يك لحظه دلواپس شود و اين يك لحظه هم از نظر نظامى و هم از نظر عقيدتى و ايدئولوژى كار را خراب خواهد كرد، چراكه همين اشكال در لشكر كفر وجود دارد.
لشكريان صدام هم از نظر نظامى آمادگى دارند و هم از نظر امكانات و مهمات تجهيزات، ولى اشكال اصلى آنان كه تاكنون اين همه شكست خوردهاند همين يك كلام است كه آنها وقتى مسئله كشته شدن به ميان آمده و براى آنها مرگ صددرصد مىشود جنگيدنشان به پايان مىرسد و ياراى ايستادن و استقامت و جنگيدن ندارند و همين مىشود شكست. ولى در مقابل آن رزمندگان را نگاه كنيد،
«يك شب در كنار خورعبدالله توى سنگر با رزمندهاى نگهبانى مىدادم كه از طرف دشمن حدودا هر دقيقهاى 10 الى 20 گلوله خمپاره و كاتيوشا شليك مىشد، برادر رزمنده با كمال خونسردى خوابيده و سنگر ما همان گودهايى بود كه گلوله كاتيوشا آن را گود كرده بود. او در سنگر كمين در نوبت خود با كمال اطمينان خوابيده بود.
وقتى نوبت نگهبانى او شد آتش سنگينتر شد و در فاصله 5 الى 8مترى ما گلوله مىخورد و به علت باتلاقى بودن زمين، خاكها با باتلاقهاى آن روى سر ما مىريخت و تركش آن بالا نمىآمد. او با لبخندى مليح به من مىگفت: بخواب.
حتى يك روز صبح عراق پاتك زد و كاتيوشا بصورت 40 گلوله، 40 گلوله روى سر ما مىريخت ولى برادران برايشان فرق نمىكرد و با كمال اطمينان و قوت قلب ايستادند. البته از اينگونه موارد در جبههها بسيار بوده و هست و بعضى موارد آن قابل وصف نيست و بايد از نزديك مشاهده آن نمود. راستى كه قلم و كاغذها جز از وصف شيرمردانى است كه به مرگ لبخند استقبال زده و با اين كار خود كمر دشمن را شكسته و خواب را از كليه سردمداران خوشگذران و نوكران آنها ربودهاند.
كيست كه بتواند چهره سراسر حماسهآفرين تكسواران بسيجى و ارتشى و جهادى و پاسداران كه دشمن درون و برون را با نماز شبهايشان به خاك مذلت كشانده و رضاى محبوب خود را بر رضاى تمامى افراد و خواستههاى دنيوى ترجيح داده و به آنها پشتپا زدهاند در اين كاغذها پارهها ترسيم نمايد.
شگفتا كه ابهت و عظمت رزمندگان و شهدا همه قلمفرسايان و هنرمندان را عاجز از ترسيم چهره خود در اوراقها كرده و به لب همگى آنها مهر سكوت زده و كمتر كسى است كه بتواند دست به قلم برده و اوصاف دلاوران اعم از شهدا، اسرا و رزمندگان در جبهه را به رشته تحرير درآورد. زيرا گنجايش بحر در صبر امكانپذير نخواهد بود، چه رسد كه ما با قلم و دست لرزان خود بتوانيم حرفى زده و در اين موارد عرض اندامى نماييم. پس بهتر است لب فرو برده و خاموش شويم.
و اما مطلب بعد اينكه انسان تا وقتى در معرض امتحان و سختى قرار نگيرد نميتواند ادعاى دوستى با اهلبيت(ع) را بنمايد. قبل از امتحان تنها شعار است، و عمل است كه محك و معيار خالص بودن انسان را تعيين و مشخص مىنمايد. لذا چه زيباست براى آنهايى كه مدتها در مسجدها ادعاى دوستى با اسلام و اهلبيت(ع) مىنمايند. در اين مرحله و مقطع از زمان خود را در جنگ و جهاد فىسبيلالله شركت دهند و صداقت خود را به اثبات رسانند و جاى تعجب است كه عدهاى كه خود را وارثين اسلام مىدانند تا كنون پاى به جبهه نگذاشته و هنوز با سختيهاى جنگ هيچگونه انسى نگرفتهاند و جاى سئوال است كه روز قيامت آنها از جواب در مقابل شهدا چه خواهند گفت. آنها مسلما در پيشگاه حضرت احديت و اولياء خدا و ملت شهيدپرور شرمنده خواهند گشت.
خلاصه مطالب اينكه بايد تا وقت در دست و اجل فرصت را از ما نربوده به فكر چاره افتاد و در اين مورد اقدام نماييم. حتى آنهايى كه شعار ميهنپرستى را مىدهند، اگر صادقند بايد به جبهه رفته و از خاك و ناموس خود دفاع كنند. به خدا قسم بيچارهترين كسانى هستند كه دشمن خاك و همهچيز آنها را به تصرف درآورده و به خاطر ترس از مرگ به خود هيچ حركتى نمىدهند و در سر ميز مذاكره سند بندگى خود را و ملت خود را امضاء ميكنند، ننگ و نفرين بر كشورهاى عربى و به اصطلاح اسلامى و دولتهاى آنان كه خود را نوكر و سرسپرده آمريكا كرده و ناموس خود را در اختيار آنها قرار دادهاند.
در پايان مجددا همه برادران را به جهاد فىسبيلالله سفارش مىكنم. چون جهاد براى مسلمانان عزت و افتخار است و مردن در رختخواب در حالى كه دشمن اسلام براى محو اسلام قد علم كرده بجز خوارى و ذلت چيز ديگرى نخواهد بود. و بدانيد كه ما به جبهه احتياج داريم و بايد برويم تا ساخته و آبديده شويم و براى تمام مبارزين و جنگجويان حقيقى كه مىخواهند از كشور و ناموس خود دفاع كنند و از زير بار جنايتكاران دنيا بيرون بيايند آشنايى با شيوه جنگهاى اسلام و رزمندگان اسلام را لازم مىدانم.
به آزادي خواهان جهان بگوييد علاج بيرون كردن دشمن از خانه فقط اسلحه گرم و خون سرخ است، نه بر سر ميز مذاكره نشستن و خود را براى ابد فروختن به دشمنان اسلام و به دشمنان انسانيت. والله بزرگترين آزادهمرد عالم خمينى است و هركس به او اقتدا كند فلاح و رستگار است. به خدا قسم ديگر براى احدى مخصوصا مردم ايران مسئله پوشيده نيست كه خمينى دشمن آمريكا، اسرائيل و شوروى و دشمن همه ستمكاران و جنايتكاران عالم است و اوست طلبكننده حق محرومين و پابرهنهها.
مرگ بر سرمايهدارانى كه امام را براى رسيدن به اسلام و حكومت اسلام و گرفتن حق محرومين يارى نكرده، بلكه بر عليه اين امام بزرگوار و چنان فشارى را بر گرده دولت وارد كردهاند كه گويى آنها نوكران آمريكا و صدامند.
بخدا بدانند غير از منافقين و ديگر دشمنان عدهاى نيز هستند كه خواسته يا ناخواسته به خاطر رفاهطلبى و زندگى حيوانى با امام مخالفت كرده و به عنوان مخالفت حرفهاى خود را به شكلهاى مختلف در جامعه مطرح مىكنند كه آنها اكثرا در جنگ پيدا نمىشوند، در جنگ كمتر حضور دارند، اگرچه خود را با بهترين لباس و بهترين شكل مذهبى آراسته باشند. جدا آنها از مردم شهيدپرور ايران جدا هستند و هيچگونه كمكى هم به جبههها نمىكنند كه خداوند دست همه آنها را به زودى رو خواهد كرد.
خداوند به همه مسلمين مخصوصا مردم قهرمان ايران استقامت و به امام و ياران امام طول عمر عنايت فرمايد.
...
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما