مروری بر زندگی نامه شهيد «دخيل محمد ايزد پناه» در سالروز شهادت + دستخط
سهشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۴۸
« محمد » در جبهه حتي از تانک های در خط، جلوتر بود از لابلای تانک ها و نفربرها، زخمی ها و کشته ها را جمع آوری می کرد . زماني که براي چند لحظه آتش قطع مي شد در سنگر می نشست و اشعار حماسه ی به سبک وصیت براي فرزندان و همسر و سايرين مي سرود .
نوید شاهد فارس: «شهيد دخيل محمد ايزد پناه» در دوم خرداد ماه 1322 در خانواده اي نسبتاً فقير در روستای هرات دیده به جهان گشود . دوران پر فراز و نشيب طفوليت و کودکی را با تمام کمبودها پشت سر گذاشت و دوره تحصيل را شروع کرده و پس از آن با تمام استعدادهائی که جهت ادامه تحصيل داشت چون در روستای مزبور دبيرستاني وجود نداشت و فقر مالي به پدر را اجازه نمي داد که او را جهت ادامه تحصيل روانه شهر نمايد به طور ناخواسته ترک تحصيل نمود .
پدر « محمد » ژاندارم ساده ای بود که با حقوق ناچيزيش حتی حداقل مخارج روزانه را تأمين نمی کرد و به همين انگيزه محمد بعد از ترک تحصيل به کارگری در امور زراعت و بنائی پرداخت و در سال 1343 جهت انجام خدمت وظيفه به سربازی رفت
پس از اتمام سربازی در خرداد 1345 و به روستاي هرات جهت ديدن پدر و مادر شتافت . بعد از چند روز به ديدن برادرش که درجه دار ارتش بود به اهواز رفت و در آن جا با اين که برادر وي ناراضي بود به استخدام ارتش در آمد و پس از گذراندن دوره هاي مقدماتي چون فردي با استعداد و باهوش بود او را طي دوره پزشک ياري به تهران اعزام کردند و در آن جا با موفقيت کامل به خوزستان برگشت و در بهداري يگان های رزمي مشغول به کار شد و در آن زمان توانست دیپلم خود را اخذ نماید.
« محمد » تماماً در مرزها مشغول مداوا روي بيماران و زخمي ها بود . در هيچ مأموريتي از خود ضعف نشان نمي داد زير بار زور نمي رفت و در مقابل فرماندهان طاغوتي به هيچ وجه گردن کج نمي کرد بسيار جسور و شجاع بود .سال 1348 با دختر دائي خود ازدواج کرد . که ثمره آن يک پسر و سه دختر می باشد.
در سال 1350 او را به هفت گل منتقل کردند. مدت 5 سال در بدترين شرايط جوي و بدون داشتن کمترين تسهيلات شهري حتي آب خوردن، در اين شهر زندگي کرد و مرتب در مأموريت بود.
پس از گذر این پنج سال او را به دشت آزادگان پادگان سد کرخه منتقل کردند در آن جا نيز بدترين شرايط وجود داشت هيچ گونه آبادي جز تعدادي خانه هاي سازماني آن هم فاقد آب و برق موجود نبود تا اين که به همت والاي رهبر انقلاب اسلامي شکوهمند ملت ايران به پيروزي رسید .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1359 جنگ تحميلي رژيم مزدور بعث عراق با طرح ريزي شيطان بزرگ آمريکا آغاز شد .زن و فرزانداش را به شيراز فرستاد و در فارغ از هرگونه فکري فقط به فکر شکست دشمن شب و روز در سنگر بود.
« محمد » در جبهه حتي از تانک های در خط، جلوتر بود از لابلای تانک ها و نفربرها زخمی ها و کشته ها را جمع آوری می کرد . لحظه اي آسايش و آرامش با رفتن به مرخصي جهت ديدن بچه هايش برايش مطرح نبود . زماني که براي چند لحظه آتش قطع مي شد در سنگر می نشست و اشعار حماسه ی به سبک وصیت براي فرزندان و همسر و سايرين مي سرود .
نمونه ای از اشعار شهید ايزد پناه:
«تو اي فرزند دلبندم ، تو اي شير برومندم
تو ابراهيم من فرزند من ، اي اختر پاکم
برايت حرف ها دارم ، سخن از جنگ
سخن از مردي و مردانگي ، از لحظه پيکار دارم
شهادت شيوه دين است ، مردم کار بي دينان
وطن را از ما همين خواهد ، خدا هم در کلامش اين چنين فرمود
پس از مرگم نه شيون کن ، نه غم را شيوه خود کن
به خواهرها محبت کن ، به مادر مهربان باش
از بزرگانت سخن بشنو ، به هنگام برومنديت
در وقت جواني ، جاي من خالي تو نگذاري
نترس از دشمن غدار
از نيرنگشان ، از تيرشان از تانکهاشان و... »
«شهيد دخيل محمد ايزد پناه» سرانجام در 12 دی ماه 1359 در ساعت 15:12 دقيقه به اتفاق فرمانده واحد جهت ديده باني به نزديکي يگان هاي دشمن مي رود هر دوي آن ها مورد هدف گلوله توپ دشمن قرار مي گيرند که بر اثر ترکش گلوله توپ به فیض شهادت نائل می آید. روحش شاد.
نظر شما