مروری بر زندگی نامه شهيد سید ابراهيم افسريان
شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۳۰
فعالیت اين نوجوان 15 ساله در مدت 11 ماه حضور همه جانبه در ميادين جنگ ، اعجاب آور و فراموش ناشدني است . در نامه هايي که براي خانواده مي نوشت عاجزانه تقاضا مي کرد که از برگزاري دعاي کميل و توسل و نيايش هاي مکرر به درگاه خداوند تبارک و تعالي ، جهت پيروزي رزمندگان اسلام ، دوري نجسته و مضايقه نکنند .
نوید شاهد فارس: «شهيد سید ابراهيم افسريان» در بیست و ششم مهرماه سال 1346 در خانواده اي متدين و مذهبي از قشر متوسط جامعه در شيراز ديده به جهان گشود .
او فرزند چهارم خانواده بود و در محيط آرام و با صفاي خانواده تربيت و پرورش يافت . پس از طي دوران طفوليت در محله اصلاح نژاد در سن هفت سالگي به مدرسه رفت و دوران ابتدايي را در مدرسه اتابکان ، راهنمايي را در مدرسه افسر معدل گذراند .
از کودکي خويشتن را به کار عادت داد . فردي مؤمن و با اخلاص و درستکار بود به والدين خود احترام مي گذاشت . در صحنه پيروزي انقلاب حضور پررنگ و پرشوري داشت . در راهپيمايي ها و تظاهرات دوران انقلاب همواره حضور داشت .
با شروع جنگ تحميلي سرسپردگان مزدور آمريکا در منطقه ، عليه ايران وي در حراست و گرم نگهداشتن سنگر مسجد ، برسعي و تلاش خود افزود و ضمن پرداختن به عبادت و نيايش شبانه روزي در اين پايگاه الهي ، اقشار مردم را نيز به برپايي نماز و جماعات و دعا جهت رزمندگان اسلام ، فراخواند .
جذابيت ملکوتي جبهه هاي جنگ ، هوش و فکر و انديشه ابراهيم را بخود مشغول
داشته بود و هر لحظه اين شاگرد مکتب را بسوي خود مي کشيد . اما مسئولين
بسيج اين داوطلب جان برکف را بعلت سن کم، نمي پذيرفتند .
سرانجام براي امداد پزشکي و کمک رساني به جبهه خود را معرفي نمود و پس از فراگيري آموزشهاي لازم ، راهي ديار جهاد و شهادت گشت و مشغول انجام وظيفه شد .
يک ماه از حضور وي در جبهه مي گذشت که در اثر اصابت ترکش خمپاره به پايش مجروح شد و پس از انتقال به تهران ، در بيمارستان الوند بستري گشت . بعد از مدتي به شيراز انتقال يافت و در بيمارستان شهيد علي مازندراني تحت مداوا قرار گرفت و بهبودي کامل حاصل نمود .
پس از مراجعت از بيمارستان با خاطرات
خوشي که از جبهه ها و ايثارگري هاي رزمندگان داشت ، نمي توانست بيکاري و
ماندن در پشت جبهه را تحمل کند . بنابراين آماده و مجهز با روحي مشتاق و
اميد به ياري پروردگار بار ديگر به بسيج سپاه رجوع کرد و موافقتشان را در
رفتن به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل جلب نمود . اين فرزند خلف اسلام پس از
طي دوره آموزشي به صحنه هاي پيکار نور عليه ظلمت شتافت و در تيپ المهدي
مستقر شد .
فعاليتهاي چشمگير و شايان توجه اين نوجوان 15 ساله در مدت 11 ماه حضور همه جانبه در ميادين جنگ ، اعجاب آور و فراموش ناشدني است . در نامه هايي که براي خانواده مي نوشت عاجزانه تقاضا مي کرد که از برگزاري دعاي کميل و توسل و نيايش هاي مکرر به درگاه خداوند تبارک و تعالي ، جهت پيروزي رزمندگان اسلام ، دوري نجسته و مضايقه نکنند . همچنين از اقامت وي در صحنه هاي ستيز باکفار ناراحت و اندوهگين نبوده و به رضاي خداوند راضي باشند . چرا که نهايت آرزويش زيارت تربت پاک حسين بن علي (ع) است و در اين راه شهادت را با آغوش باز مي پذيرد .
بهر حال اين سرباز فداکاراسلام چند بار به شيراز آمد و ساعات اندکي را در کنار خانواده بسر برد . در آخرين ديدار و ملاقاتش با خانواده و به هنگام آخرين وداع ، وصيت نامه خويش را به دست پدر و مادر داد و خطاب به آنها گفت :
«پدر و مادر چنانچه ديگر به خانه مراجعت نکردم و شهيد شدم مرا حلال و برايم طلب مغفرت نمائيد . به اميد ديدار در دارالرحمه ...»
اين جمله آخر همراه با دعا به جان امام ، برزبانش جاري شد و با عزمي راسخ و استوار به سوي جنگ حرکت کرد و به کاروان راهيان کربلا ملحق شد . سرانجام در شانزدهم دی ماه 1361 در منطقه عملياتي عين خوش در مصاف با دشمن بعثي عراق بر اثر اصابت تير به فيض رفيع شهادت نائل آمد .
انتهای متن/
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
روحت شادویادت جاودان