مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی
شنبه, ۰۷ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۱۴
چهار روز از عملیات والفجر گذشته بود و پادگان عظیم حاج عمران و... توسط رزمندگان دلیر اسلام به تصرف درآمده بود و در این راستا گردان فجر از سه طرف در تپه بردزرد محاصرهی شدید نیروهای بعثی بود و تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت که این گردان به مدت چهار روز با دهها شهید و زخمی و اسیر با دشمن زبون در جنگ بود و هراسی به خود راه نمیداد.
![مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی](/files/fa/news/1396/11/7/188585_317.jpg)
او پس از خود ساختگی خویش به فکر ارتقاع بُعد معنوی نیروها نیز بود به طوری که مرتب تلاش می کرد کلاس های اخلاق در گردان برگزار شود.
در زیر مروری خواهیم داشت بر زندگی نامه و رشادتهای این دلیر مرد فارسی:
در بیست و دوم تير سال 1337 در روستاي جليان فسا کودکي در يک خانواده مستضعف و مذهبي به دنيا آمد خانواده اش او را مرتضي ناميدند .
همزمان با تحصيل به کارهاي مختلفي چون دامپروري و کشاورزي مشغول گرديد تا بدينوسيله علاوه بر تأمين هزينه تحصيل به امرار معاش خانواده کمک نمايد. وي تحصيلات خود را در سال ۱۳۵۶ با مدرک ديپلم تجربي با موفقيت به پايان رساند.
شهيد جاويدي که برحسب دستور امام خميني(ره) مبني بر ترک پادگان ها از خدمت سربازي در رژيم ستم شاهي امتناع ورزيد ،پس از پيروزي انقلاب با انگيزه اي متعالي به جمع آفتابي پاسداران پيوست و به عضويت اين نهاد مردمي در آمد. تمام دوران حضور در سپاه در صحنه هاي خطر در داخل و خارج از کشور همیشه پیش قدم بود.
پس از شروع جنگ تحميلي به خوزستان رفت و عاشقانه در عملياهاي مختلف شرکت کرد. او در ابتدا فرمانده گردان 941 بود.
![مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی](/files/fa/news/1396/11/7/188586_487.jpg)
فرماندهی گردان فجر:
در عملیات والفجر مقدماتي ، گردان فجر و گردان 941 در مجاورت يکديگر عملیات داشتند . یک شب قبل از شروع عمليات «شهيد کيهان پور» به شهادت رسيد و در حین عمليات هم «جليل اسلامي» فرمانده گردان فجر مجروح شد. «مرتضي» به ناچار در حاليکه گردان 941 را هدايت مي کرد هدايت گردان فجر را هم به عهده گرفت و از همان تاريخ به بعد فرمانده گردان فجر شد.
«جلیل اسلامی» پس از بهبودی و بازگشت به جبهه «مرتضی» را فرمانده گردان فجر می دانست و «مرتضی» نیز «جلیل» را فرمانده گردان فجر مي خواند . تا اینکه شهید «جلیل اسلامی» در عملیات بدر مفقودالاثر شد .
گردان فجر تقريباً در تمام عملياتها، از جمله والفجر 1 ، 2 ، 4 ، 8 خيبر، بدر، کربلاي 4 و 5 و 8 کربلاي 10 ، بيت المقدس 7 ، والفجر 10 و... شرکت کرد و در همه جا به تکليف الهي خود عمل نمود و «مرتضی» گردان را براي خدمت به اسلام مي خواست .
مجاهدات این شهيد عزيز منحصر به گردان فجر نبود بلکه قبل از تأسيس گردان فجر از ابتدا در جنگ حضور همه جانبه داشت و در مناطق عملياتي مختلف از جمله: عمليات ثامن الائمه ( شکست حصر آبادان ) - طريق القدس ( آزادي بستان ) فتح المبين بيت المقدس و آزادي خرمشهر - کرخه نور و کردستان و همه جاي جبهه هاي نبرد فداکاري هاي زيادي نمود.
![مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی](/files/fa/news/1396/11/7/188589_460.jpg)
چرا شهید جاویدی را اشلو نامیدند:
او هر روز صبح به فاصله هفتاد ، هشتاد متری عراقی ها ، روی خاکریز می ایستاد و دست هایش را دور دهان حلقه می کرد وبرای عراقی ها سخنرانی می کرد :
اشلونک ... یا اخی ... صباح الخیر ! (یعنی رنگ وروت چطوره ... حال وروزت چطوره ...)
ظهر دوباره همان آش و همان کاسه ! مرتضی دست بردار نبود وروز روشن ، جلو چشم عراقی ها روی خاکریز می رفت و برای دشمن کلاس عقیدتی می گذاشت . گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را می خواند. اما جواب عراقی ها توپ و تفنگ بود.
این عمل مرتضی ترس و وحشت در دل نیروهای دشمن انداخت به صورتی که عراقی ها برای سرش جایزه گذاشتند . و او معرف شد به «اشلو» ...
چهار روز از عملیات والفجر گذشته بود و پادگان عظیم حاج عمران و... توسط رزمندگان دلیر اسلام به تصرف درآمده بود و در این راستا گردان فجر از سه طرف در تپه بردزرد محاصرهی شدید نیروهای بعثی بود و تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت که این گردان به مدت چهار روز با دهها شهید و زخمی و اسیر با دشمن زبون در جنگ بود و هراسی به خود راه نمیداد.
ساعتی از روز پنجم گذشته صدای بی سیم فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی، سرلشکر محسن رضائی و جمع دیگر از فرماندهان عملیاتی مبنی بر این که: برادر جاویدی، گردان شما در محاصرهی شدید دشمن میباشد. عقبنشینی کنید. این شهید بزرگوار پاسخ به آنان داد که: نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود.
بوسه امام بر پیشانی تنها رزمنده
پس از پیروزی این عملیات اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان میگذارد. و حضرت امام بر پیشانی این شهید بوسه میزند.
شهید صیاد شیرازی می گوید در تمام دورانی که همراه رزمنگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیم، فقط یک بار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی یا همان «اشلو» ی معروف.
در عمليات والفجر 2 پس از آنکه با مقاومت بي نظير شهيد جاويدي و همراهان محاصره شکسته شد و عمليات پيروز گرديد. شهيد جاويدي در مأموريتی به ارتفاعات 2519 و کدو حرکت کرد و در آنجا هم به مأموريت خويش عمل کرد.
![مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی](/files/fa/news/1396/11/7/188588_890.jpg)
شهید جاویدی پس از شهادت دوستانش در وصیت نامه ای می نویسد:
... نمی دانم چه کرده ام که شهید نمی شوم . شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را ، وقتی با هم صحبت می کردیم ، می گفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم ، چه کار کنیم؟ واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانوادهای شهدا نگاه کرد... و این جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند ...
عمليات کربلاي 4 / باید انتقام دوستانم را بگیرم:
گردان فجر آماده عمليات بودند. مرتضی برادران غواص ، فرماندهان گروهان و نيروهاي ديگر را آماده عمليات کرد.
در آن شب اروند جوش خروشی دیگر داشت. نیروها در کنار رود خانه مستقر شدند سپس غواصان به رودخانه افتادند و قايق ها هم حرکت کردند. چند دقیقه بعد دشمن تمام سطح اروند را با تمام سلاحها بمباران کردند (عملیات لو رفته بود) تعدادی از بچه ها به شهادت رسیدند و تعدادي هم به آن طرف آب رسيدند .
آب اروند آرام آرام پائين رفت و مرتضی نتوانست به آن سوی رودخانه برود تا صبح اين موضوع ادامه پيدا کرد . تماس های بچه ها از آن طرف کم بود .
با تماسي که با شهيد آزادي حاصل شد مي گفت : زمان موعود و شهادت هر لحظه نزديک و نزديکتر مي شود او در پشت بي سيم مي گفت : هر وقت توسط دشمن اسير يا شهيد شديم ديگر صدايمان را نخواهيد شنيد...
تا اينکه ديگر جوابي نشنيده شد.
دستور فرماندهي به خاطر بمباران شيميايي منطقه را ترک کردند . برادرِ مرتضی در این عملیات مفقود شد .
پس از بازگشت به مرتضی گفتند: جهت تجديد رويحه باید به فسا برگردي
اما او حاضر نشد به فسا برگردد و در جواب گفت: من بايد در عمليات آينده تلافي کنم و جاويدي ديگر به فسا بر نخواهد گشت ...
![مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی مروری بر زندگی نامه سردار تنگه اٌحد شهید مرتضی جاویدی](/files/fa/news/1396/11/7/188590_171.jpg)
ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو
«شهید مرتضي جاويدي» سرانجام پس از مبارزات و مجاهدات خستگي ناپذير در هفتم بهمن ماه 1365 در عمليات کربلاي 5 پس از روزها تلاش و جهاد به آرزوي هميشگي خود رسيد.
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس ، کتاب تپه های جاویدی و راز اشلو (نویسنده اکبر صحرایی)
غیر قابل انتشار : ۱۴
در انتظار بررسی : ۳
انتشار یافته: ۵۱
به گفته همرزمانش ایشان شخصی بسیار شوخ وزرنگ و مترس بودند . حتی بعضی مواقع به سنگر عراقی ها می رفت وشام آنجاصرف می کرد.
درود برروح بزرگت مرد دلیر ومترس . زاده ی رستم واسفندیار . نواده ی آرش . دماوند زمان . دنای سرفراز .
کاش دست مارو هم بگیرن.
ماروهم شفاعت کنن.
انشاءالله
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه
باعث افتخارما استان فارسیها،
انشاء الله شهادت هم نصیب ما بشه
انشاالله که نائب امام زمان ازما راضی باشه و توفیق شهادت نصیب بنده هم بکنه.
ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آن ها که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند....
آقا مرتضی شما دستتون باز تر شده و پیش خدای عزوجل اجر و قرب دارید ازت میخوام دست این بنده گناهکار را بگیری و قبل از اینکه شام مرگ نصیبش بشه صبح شهادت به حق حضرت زهرا سلام الله علیها نصیبش بشه
از برخی دوستان که از همسنگران و شاگردان آقا مرتضی بودند، از جمله آقا مسعود رضایی (دبیر آموزش و پرورش) زیاد تعريف ایشان را شنیده ام. بویژه از تواضع و دلاوری مثال زدنی اش.
خاطره استقبال از تشییع جنازه اش همراه با شهید بدیعی دربهمن ماه ۶۵ در چند کیلومتری ورودی شمالی فسا که از نزدیک شاهد بودم، فراموش ناشدنی است.
مرتضی جاویدی از بچگی عاقل و خوش اخلاق و خوش برخورد و اهل سلام به بزرگترها و حتی کوچکتر از خودش را سلام میکرد و در دوران مدرسه که کلاس اول بود.
البته ۵۰به بعد در مدرسه روستا از همان ابتدایی تربیت خانوادگی و اخلاق را از پدرش آموخته بود و صبح تا ظهر به مدرسه میومد و بعدازظهر بدون اینکه ناهاری یا غذای بخورد لباس مدرسه اش در میآورد و به پدر کمک می کرد برای در آوردن علوفه و گیاهان بیابانی برا گوسفندان
بعد در فکر یک تکه نان با خرما بود و تا کلاس چهارم ابتدایی که بچه های روستا در یک مدرسه درس میخوندن چون زمان سال ۵۲و۵۳و۵۴ مدرسه وکلاسی نبود همه باهم بچه ها صاف وصادق بودند ودر یک کلاس درس میخواندند خلاصه تمام کنم حرفم دانش آموز ابتدایی نمونه ای بود ویک سال هم از ما بزرگتر بود ولی از لحاظ درک میخورد که ۱۰سال ازما بزرگتر باشد.
اگر بچهای در مدرسه دعوا و جر و بحث میکرد و کتک میخورد، فوری مرتضی می رفت و کسی که کتک میزد را دستش میگرفت ومیآورد دور گردن بچه مقابل میگفت زود باش بوسش کن و از اینجا است که هرکس آوازه و نام نیکش بخواد بر قرار باشه از طفولیت وکودکی است.