خاطره ای از جبهه های غرب / دره شهدا
پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۰۷
فرماندهان به ما گفته بودند عمليات خيلي مهم است خودتان را هر چه زودتر آماده کنيد و در صبح روز چهارشنبه در مقر فياضی همه گروهان را به خط کردند و بعد از اينکه يک آمار گرفتند گلوله های آر پی جی را بين بچه ها تقسيم کردند و به راه افتاديم تا به امتداد خيابان رسيديم و به سوی آخر شهر در حرکت بوديم تقريباً يک کيلومتري پياده روی کرديم تا به تيپ شهدا رسيديم در آن جا همه برادران پارچه های سبز يا سرخ با شعارهای مختلف به روي پيشانی های خود بستند
نوید شاهد فارس: « شهيد قنبر رئيسی » در اول شهریور ماه 1346 در کازرون چشم به جهان گشود . تحصیلات خود را تا مقطع دوم متوسطه در رشته تجربی گذراند با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام در 27 اردیبهشت 1365 پس از گذشت 17 روز هنگامی که در حال عبور با ماشين در خطوط جبهه فاو بوده همراه با 3 تن از همرزمانش ساعت 10:30 صبح هدف گلوله دشمن بعثی قرار گرفت و به شهادت رسید.
(خاطره ای از غرب / دره شهدا )
عملياتی که در پيش داشتيم به اسم دره شهدا بود که فرماندهان به ما گفته بودند عمليات خيلي مهم است خودتان را هر چه زودتر آماده کنيد و در صبح روز چهارشنبه در مقر فياضی همه گروهان را به خط کردند و بعد از اينکه يک آمار گرفتند گلوله های آر پی جی را بين بچه ها تقسيم کردند و به راه افتاديم تا به امتداد خيابان رسيديم و به سوی آخر شهر در حرکت بوديم تقريباً يک کيلومتري پياده روی کرديم تا به تيپ شهدا رسيديم در آن جا همه برادران پارچه های سبز يا سرخ با شعارهای مختلف به روي پيشانی های خود بستند و بعد از نماز و دعا و غذا با ماشين های ارتشی - ايفا - کمپرسي - تويوتا و آمبولانس و با يک گروهان ارتش ادامه داديم و به شهر اروميه رسيديم .در يک پايگاه جيره های جنگی را بين تمامی بچه ها تقسيم کردند و دوباره به راه افتاديم و از اروميه بيرون آمديم از چند روستا گذشتيم تا به يک پايگاه ارتش (ژاندارمری ) در يک تپه رسيديم و اعلام کردند که گروهان مسلم استراحت کند و با دو گروهان ديگر و بقيه هم که بايد راه بيفتادند رفتند. روی هم رفته دو گردان بوديم که عمل کننده بوديم و بقيه برادران ديگر يعنی دو گردان ديگر بايد در شب دره را به محاصره در آورند در ضمن دو گردان ديگر هم از اشنويه انتهای دره را گرفته بودند.
به هر حال ما در پايگاه استراحت کرديم و صبح ساعت 4 به حرکت ادامه داديم و از يک دهکده گذشتيم و به لب خيابان يعنی اول دره رسيديم و گردان جندالله هم به دو ستون در آمده بود که اين طرف و آن طرف جاده را اشغال کرده بوديم و به پيش می رفتيم و گردان ديگر هم در ماشين ها پشت سر ما می آمدند.
خلاصه آمديم و برادرانی که محاصره کننده بودند در شب همگي بدون اينکه ديده شوند در کوههاي اين طرف و آن طرف جاده بودند که ديده نمی شدند فقط ما می دانستيم که حتماً هستند و خودشان را نشان نمی دهند تا اگر دشمن فرار کرد و به سوی کوه آمد آنها دشمن را به هلاکت برسانند .
تقريباً تا دو ،سه کيلومتري آمده بوديم به دره که دو نفر از کمله ها با يک گروه گشتی 5 نفره درگير شدند به ما گفتند زود سوار ماشين شويد و برويد کمک فوری ، ما رفتيم ولي بزدلان از خدا بي خبر در جنگل فرار کرده بودند. همانجا ايستاديم و بقيه گردان هم آمدند و به آنها ملحق شديم و در همين جا بود که به ما گفتند استراحت کنيد بعد از استراحت به راه افتاديم و بعد صدای تيراندازی بلند شد .
دوشيگايی که بر روی يک تويوتا سوار شده بود شروع به تير اندازی کرد به طرف کمله ها و آن بدبخت ها به طرف اشنويه حرکت کردند که با دو گردان که آنجا بودند برخورد کردند و همه آنها به درک واصل شدند و دره کاملاً به اختيار رزمندگان در آمد و در کنار هر دهکده يک پايگاه ژاندارمری درست کردند تا مدت 4 روز در دره شهدا بوديم .
بايد بگويم اين دره از اول انقلاب تا آن روز در دست ضد انقلاب داخلی بود يعنی تا روز چهارشنبه 6/6/62 و تا روز يک شنبه 9/6/62 شهريور ماه کاملاً پاک سازی شد . و همه ما سلامت و به لطف پروردگار سالم به مهاباد برگشتيم . بايد بگويم که روحيه نيروهای ما چه قبل از عمليات و چه بعد از عمليات خوب و با آن عشقی که به خدا داشتند روحيه بيشتری به دست آوردند . نيروهای دشمن همينکه نيروهای ما را می ديدند فرار را بر قرار ترجيح می دادند و آنهايی که اسير می شدند می گفتند درود بر اسلام درود بر شما و مشتی دروغهای ديگر می گفتند .
به خيالشان که رزمندگان اسلام سربازان امام زمان گول حرفهايشان را مي خورند .محور عمليات دره شهدا-مسير حرکت جاده اروميه و اشنويه -ميزان پيشروی از اروميه به اشنويه .
14/6/1362 قنبر رئيسی
نظر شما