معرفی کتاب؛
کتاب " لاله ی تنگاب" به قلم اسماعیل جمالی، به زندگی نامه شهید اسفندیار پناهی می پردازد.
نوید شاهد فارس : کتاب " لاله ی تنگاب" به قلم اسماعیل جمالی (جانباز شیمیایی ) و با حمایت اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس در سال 1393   به چاپ رسیده است. این کتاب به زندگی نامه شهید اسفندیار پناهی می پردازد.

«لاله ی تنگاب»

کتاب " لاله ی تنگاب" با 2000 نسخه شمارگان در232 صفحه در قالب 36 داستان توسط انتشارات یاران شاهد منتشر شده است.

در صفحه 79 داستان "شاکی سمج" چنین آمده است:
«چشم هایم را باز کردم.آرام آرام نگرانی از چهره اش دور می شد و تصویر صورتش واضح تر.سرم بدجور تیر می کشید و حالت تهوع داشتم.

-خدا رو شکر که به هوش اومدی...خوبی کاکام؟
مگر می شد به روی آن لبخندهای مهربان لبخند نزد و نگفت:
"خوبم...خوب."
نمی دانستم چه اتفاقی افتاده.سرم بدجور درد می کرد و حالت تهوع،امانم را بریده بود.رو کردم به اسفندیار و پرسیدم:
"چی شده؟"
-هوووم؟
-چرا من اینجام...چی شده مگه؟
-هیچی...یه سنگ نا قابل خورده تو کلت!
-سنگ؟کی زده...کجا؟رضایت که ندادین؟
بلند،بلند زد زیر خنده و گفت:
"رضایت؟نه...گرفتیمش...مگه شهر هرته؟"
-نگفتی چرا من این جام...چی شده؟
-گفتم که،سنگ خورده توی سرت.
-سنگ؟فقط بگو کی زده...رضایت که ندادین؟
دوباره زد زیر خنده.
-چرا می خندی...نکنه رضایت دادین؟
-نه... گفتم که رضایت ندادیم.
-چی خورده تو سرم؟
خندید،بلند بلند.آن قدر که من هم خنده ام گرفت و خندیدم،بلند بلند.
-اسفندیار...واقعا من اینو می گفتم؟
-ها جون علی...هی می گفتی چی شده...رضایت که ندادین؟بچه،صد بار اینو پرسیدی.
این را گفت و ساکت شد.چند لحظه بعد ادامه داد:
"ولی خداییش شانس آوردی؛اگه به جای گیج گاه توی ملاجت خورده بود،معلوم نبود چه بلایی سرت می اومد."
-نمی دونم... من که واقعا هیچ چی یادم نمیاد.
-باید این کا رو ول کنیم علی...چاه کنی کار خطرناکیه...»

انتهای متن/

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
آیماه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۶ - ۱۴۰۳/۰۵/۰۵
0
0
بااین متن چهره ای را که ازنزدیک ندیدم در ذهنم به تماشایش نشستم روحت شاد عموجانم
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده