نگاهی به زندگی نامه شهيد قدرت الله قاسم زاده
نوید شاهد فارس : شهيد قدرت الله قاسم زاده در دوم فروردين سال 1341 در ميمند ديده به جهان گشود . پيش از آن که شير مادر را بخورد ابتدا دهانش را با تربت مقدس اباعبدالله الحسين تبرک نمود و از اثر تربت مقدس حسين عليه السلام سرور آزادگان قدرت الله حسيني شده بود. از همان کودکي هر جا ذکر حسين (ع) مي شد در آنجا شرکت مي کرد .
قدرت الله در 6 سالگي در يکي از دبستان هاي جنوب شيراز به نام مدرسه سعادت ثبت نام نمود و مشغول تحصيل شد . پس از پايان تحصيلات ابتدائي وارد مدرسه راهنمايي گشت و با جديت به تحصيل ادامه داد . پس از دوره ي راهنمايي وارد دبيرستان حجتيه شد و در اين دبيرستان به اخذ ديپلم نائل گرديد .
اوقات فراغتش را در کلاس های مذهبی می گذراند و علاقه زياد به مطالعه کتاب هاي ديني و اسلامي داشت . در اين دوره يعني کلاس دوم نظري بود که انقلاب شکوهمند ملت مسلمان ايران به رهبري امام خميني شروع شد و فعاليت های خود را شروع کرد.
يک بار هم در درگيري ها به دست رژيم طاغوت مجروح شد تا اينکه به توفيق الهي و به رهبري امام امت خميني بت شکن انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد و در اين موقع بود که قدرت الله وظيفه ي خود دانست که به سپاه پاسداران رود . در بسيج همگاني شرکت کرد و مدتي در اردو و به منظور فراگرفتن فن اسلحه و تعليمات بياباني با برادران بسيج همگام شد .
در نگهباني هاي شبانه بسيج شرکت داشت و همگان با دوستان جهت انجام خدمت مقدس سربازي در مورخه 21 دی ماه 1360 عازم شاهرود گرديد . بعد از دوره آموزشي مستقيماً به جبهه ابوقريب رفت و مستقر گشت . در نامه هايش چنين مي نوشت که : " جبهه يک دانشگاه اسلامي مي باشد." در چند عمليات شرکت داشت که يکي از آنها عمليات فتح خرمشهر بود که لوح افتخاري نيز کسب نمود . با ايمان ، خالص و معتقد بود مي گفت : پيروزي هاي ما در جبهه به فرماندهي امام زمام کسب مي شود .
حدود بيست ماه در جبهه بود و در هر مرخصي که براي ديدار خانواده مي آمد تعريف هاي فراواني از معجزات امام زمان (عج) می گفت. بارها گفته بود که حرم مطهر امام حسين را بديده دل مي نگرم . او عشق بخصوصي به حسين بن علي (ع) داشت که از دوستانش تعريف مي کنند که صبح ها بعد از اداي فريضه ي نماز ، حتماً زيارت عاشورا مي خواند .
قدرت الله بارها تعريف مي کرد که در جبهه ها اشخاص با ايماني ديده مي شوند . از حبيب ابن مظاهر گرفته تا قاسم ها . بارها او مي گفت : من از ديدن اين پيرمردهاي محاسن سپيد که اين گونه در جبهه ها ايثار مي کنند به ياد فداکاري ها و جانبازي هاي اصحاب حسين بن علي (ع) مي افتم که اين گونه جان خويش را بر سر هدف مقدس خويش گذاشتند با ديدن اين پيرمردها اشک شوقم جاري مي شود . اين افراد نيز به نداي امام امت خميني بت شکن اين چنين لبيک مي گويند . ايشان نماز جمعه را موجب وحدت و يک پارچگي تمام اقشار مسلمانان و يکي از سلاح هاي پر قدرت مسلمانان در برابر جهاني مي دانست .
به برادران کوچکتر از خود بارها گفته بود که اين سنگر پر قدرت مدرسه را به اتمام برسانند که خاري مي باشد در چشم مشرکان و منافقان و بارها وي گفته بود که هر وقت ياد من در نظرتان جلوه کرد اين دعاي هميشگي مسلمانان را بخوانند که : خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار . در ضمن ايشان هميشه بعد از نماز دست هاي خود را بالا برده و از خداي خويش شهادت را درخواست مي نمود و هميشه اين دعاي شريف را در رابطه با خود زمزمه مي کرد که : اللهم الرزقني شهاده في سبيلک .
آخرين باري که به ديدار خانواده آمد تاسوعاي سال 62 بود و در همين ايام مرخصي ، پسر خاله اش شهيد شده بود بنام رضا صميمي در ميمند که روز عاشورا تشييع شد . بيش از 48 روز از شهادت شهيد رضا صميمي نگذشته بود که در مورخه 8/9/62 خبر شهادت پر افتخار سرباز اسلام را که فداکارانه در جبهه خدمت کرده بود به خانواده اطلاع دادند و سرانجام بعد از رشادت ها و فداکاري هاي بسياري که از خود بجا گذاشت به تاريخ 30 آبان سال 1362 در جبهه پاساگاه زيد به شهادت نائل گرديد و به وصال رسيد .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگران فارس