مروری بر زندگی نامه شهيد دلاور زارعی؛
اي مردگان در خواب و اي اسيران در زنجير طاغوت واي بندگان بن چرا بيدار نمي شويد و چرا زنجيرها را پاره نمي کنيد وچرا بت ها را نمي شکنيد تا بنده عزيز خدا باشيد ...

نوید شاهد فارس : شهيد دلاور زارعی در دوم تیر سال 1332 در يکي از روستاهای شهرستان ممسني به نام تل انجير ديده به جهان گشود .
از 7 سالگی تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرد. پس از اتمام دوران ابتدايي به علت فقر مادي نتوانست ادامه تحصيل دهد و با وجود ترک تحصيل بيکار ننشست چون مسئوليت اداره خانواده نيز بر عهده اش گذاشته شده بود و او مشغول کار کشاورزي شد.

او دائما از  اين که روستاي خود در جهل و بي خبري و بيسوادي به سرمي برد در رنج بود . همين مساله  او را وادار ساخت که با  همان اندوخته علمي اندک خود جهت ريشه کن کردن جهل و بي سوادي، قامت راست نمايد و در اين رابطه در کميته پيکار با بيسوادي آن زمان مشغول ايفا آن رسالت گرديد و شب ها را در راه با سواد کردن بي سوادان و روزها را با کار کشاورزي در مزارع سپري مي کرد .

با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در عمليات هاي مختلف از جمله فتح المبين ، القدس ، رمضان ، والفجر  مقدماتي و هم چنين در خطه ي کردستان در نبرد با اشرار مسلح غير قانوني و عمليات ويژه خيبر و بعضي صحنه هاي ديگر شرکت داشت و در همه ايام عمليات ها و ضربه هاي سنگين و مهلک بر پيکر خصم زبون وارد مي نمود

شهيددلاور زارعي سرانجام بعد از دلاوري هاي و جانبازهاي زيادي در تاريخ 12 اسفند 1363 در عمليات خيبر به شهادت رسید.


(متن وصیت نامه)

بسم الله الرحمن الرحيم

ان الذين امنوا وهاجروا وجاهدوا في سبيل الله اولئک يرجون رحمت الله غفور رحيم
آنها که به دين اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده و درراه خدا جهاد کردند اينان اميدوار و منتظر رحمت خدا باشند که خداوند برآنها بخشاينده ومهربان است.

.
اتفروا خفافاً و ثقالاً و جاهدوا يا موالان و انفسکم في سبيل الله ذالکم خير لکم ان کنتم تعلمون
براي جنگ با کافران سبک بار و مجهز بيرون شويد( پياده وسوار آسان ومشکل و در راه خدا به مال و جان جهاد کنيد اين کار براي شما بهتر خواهد بود اگر مردمي با فکر دانش باشيد.


پس اي برادر وخواهران مؤمن در راه خدا جهاد کنيد با جانتان و مالتان زيرا خداوند در عوض وعده خوشبختي به ما داده است و مثل آن منافقان نباشيد که هر وقت آنان را براي جهاد دعوت مي کنند مي گويند ما براي چه برويم و کشته شويم زيرا ما خانواده مان بي سرپرست مي شود و اين جنگ وظيفه ما نيست بايد ارتش و سپاه بروند ما بايد به آنها بگوئيم اي منافقان کوردل اگر ما در کشوري غير اسلامي جنگ مي کنيم بلي بايد چنين باشد ولي در صورتي که ما در کشور اسلامي زندگي مي کنيم وبه رهبري حسين زمان وبت شکن دوران ونايب امام زمان حضرت روح الله موسوي الخميني مي جنگيم حالا چه مي گوئي .

باز مي گويد حکم جهاد را فقط امام زمان مي تواند بدهد بايد به آنان بگويم اي منافقان واي خفاشان تاريخ کنار برويد ما ياري از شما نمي خواهيم اي مؤمنان فريب اين حيله گران را نخوريد وپشت به جبهه جنگ نکنيد زيرا پشت از جنگ کردن و فرار از جنگ خدا را به خشم مي آورد. پس به ياد بياوريم آن زماني را که مي گفتيم اي امام حسين چرا تو را تنها شهيد کردند وما نبوديم ترا ياري کنيم اما امتحان براي اين ادعاي ما به پيش آمده تا خود را آزمايش کنيم و ببينيم تا چه اندازه به گفته خود پايبند هستيم .

پس اي مسلمانان اين جهاد و اين هم حسين اين هم شما ياران حسين نگذاريد حسين تنها بماند. و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان لغني عن العالمين وهر کس که در راه ايمان و جهاد کوشش کند به سود خود کوشش کرده است زيرا که خداوند از عالميان بي نياز است.

پس اي مردگان در خواب و اي اسيران در زنجير طاغوت واي بندگان بن چرا بيدار نمي شويد و چرا زنجيرها را پاره نمي کنيد وچرا بت ها را نمي شکنيد تا بنده عزيز خدا باشيد شايد از اين جمله که مي گويم شما بگوئيد که مگر ما در خواب و اسير و بت پرست هم داريم ما که مسلمان هستيم خير برادرم تو که هنوز اسلام را درک نکرده اي وخودت را در بند خان و کدخدا رها نکرده اي و بفرمان يک عده از خدا بي خبر دروغ گو که تا ديروز کارشان عرق خوردن و قمار باختن و ربا خوردن بود عمل مي کني آيا خودت کلاهت را قاضي بگذار تو مسلماني? زماني مي تواني مسلمان باشي که خودت را از قيد و بند اين عده ضد خدا نجات بدهي

پس اميدوارم بخداوند بزرگ که راه شهيدانمان را ادامه بدهيد و رهبرمان را تنها نگذاريد زيرا که اگر اين کار را انجام ندهيد هلاک خواهيد شد.

 چند کلمه اي با مادرم بگويم:
 مادر عزيزم از شما مي خواهم که مرا ببخشيد و از حضرت فاطمه زهرا بخواهيد تا مرا به غلامي فرزندش حسين قبول کند و اگر اين فيض بزرگ نصيبم شد براي من گريه و زاري نکنيد و اگر هم گريه کرديد براي امام حسين بکنيد زيرا حسين را تنها شهيد کردند و بعداً از شما مي خواهم که تا زماني که زنده هستي فرزندان کوچکم را سرپرستي کن.

 چند جمله اي با همسرم و فرزندانم بگويم:
 حال که در راه خدا شهيد مي شوم مبادا برايم ناراحتي کنيد و يا خداي ناکرده در قلبتان احساس حقارت و فقر کنيد که ما ديگر بي سرپرست هستيم نه اين طور نيست خدا سرپرست شما است همسرم از شما مي خواهم که مرا ببخشيد واز خدا بخواهيد تا گناهانم را ببخشد و خونم را که در راهش مي دهم قبول کند و از شما مي خواهم بطور صحيح و به نحو احسن فرزندانم را تربيت کني و راهم را به آنان بشناساني زيرا خودت هدفم را مي داني و به آنها بگو که پدرتان در راه خدا شهيد شد وراهش را ادامه بدهيد ودخترم را زينب گونه تربيت کن وسجاد و محمدم را همچون شاگردان محمد وسجاد تربيت کن اميدوارم که در اين راه موفق باشيد وشما را خداوند ببخشد واز پيروان مکتب زهرا(س) قرار دهد

 واز خواهرانم مي خواهم که زينب وار زندگي کنند وبا حفظ حجاب اسلامي خود قلبم را شاد کنند


واز برادرم محمد مي خواهم که در درس خواندن و قرآن خواندن کوشش کند و راهم را ادامه دهد واز همه دوستان و آشنايان خويشان مي خواهم که مرا به بزرگي خودشان ببخشند.
والسلام
دلاور زارعي


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده