تاملی در زندگی نامه شهید اسماعیل صادق زاده
يکشنبه, ۰۴ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۰۲
شهید اسماعیل صادق زاده در سال ۴۷ در کازرون به دنیا امد او با آغاز جنگ تحمیلی و شهادت برادرش مدام در این فکر اين بود که چگونه جاي او را در جبهه ها پر نمايد و سلاح بر زمين افتاده اش را بدوش گيرد. با توجه به اينکه سنش اقتضاي جبهه رفتن را نمي کرد هميشه ناراحت اين مسئله بود.
نوید شاهد فارس: شهيد اسماعيل صادق زاده در فروردين سال1347 در شهرستان کازرون چشم به جهان گشود .
دوران ابتدايي را در دبستان فرصت و دوره راهنمايي را در مدرسه شهيد شيخيان گذراند. او از ابتدا داراي استعداد فوق العاده اي بود به طوري که هميشه مورد تشويق معلمين قرار می گرفت و جايزه دريافت مي نمود .
دوران دبيرستان را در مدرسه شهيد بستان پور گذراند . از ابتداي ورود به دبيرستان فعاليتهاي زيادي در انجمن اسلامي دانش آموزان و ستاد مقاومت مسجد شهداء داشت .
با آغاز جنگ تحمیلی و شهادت برادرش مدام در این فکر اين بود که چگونه جاي او را در جبهه ها پر نمايد و سلاح بر زمين افتاده اش را بدوش گيرد. با توجه به اينکه سنش اقتضاي جبهه رفتن را نمي کرد هميشه ناراحت اين مسئله بود.
بالاخره در دی ماه 1361 خود را به پادگان شهيد دستغيب معرفي و تنها يک ماه بيشتر در آنجا نبود که عازم جبهه سر پل ذهاب شد.
پس از بازگشت. دوم دبیرستان را در رشته رياضي را گذراند و با بهترين نمره قبول شد . پس از قبولي در کلاس اول براي بار دوم در تيرماه سال 1362 دوباره به جبهه رفت و هنوز چند روزي نگذشته بود که در عمليات والفجر 2 شرکت کرد و از ناحيه شکم شديداً مجروح شد که پس از تلاش زياد در بيمارستان هاي اروميه ، تهران و شيراز و پس از چندين بار عمل جراحي وضعيت جسمي اش رو به بهبودي رفت .
اسماعيل در حالي که حرکتش بوسيله عصا بود و از پاهايش نمي توانست درست استفاده کند بوسيله دوستان همکلاسيش به مدرسه مي رفت وعلی رغم سختیهای فراوان توانست کلاس دوم رياضي خود را با معدل خوب پشت سر بگذارد ، در حالي که هنوز جراحت هاي شکم و پاهايش خوب نشده بود هر روز شوق جبهه را داشت و اگر به او مي گفتند هنوز خوب نشده اي بگذار برادرانت از جبهه برگردند آنگاه برو مي گفت : آنها براي خودشان رفته اند و من هم بايد براي خودم بروم ؛
او معتقد بود که فرداي قيامت هر کسی را با اعمال خودش محاکمه مي کنند و بالاخره براي سومين بار و آخرين بار در آذرماه 1363 عازم جبهه شد او بخاطر اينکه ديگر مانعي براي جبهه رفتن نداشته باشد مدت مأموريت اين بار خود را 6 ماه نوشته و جزء گردان فجر تيپ المهدي بود و سرانجام در یکم فروردین سال 1364 در سن 17 سالگي بعد از شرکت در عمليات بدر در شرق دجله ، هور العظيم به فیض شهادت نائل آمد و دومين شهيد خانواده گرديد پیکر پاک او پس از 10 روز که جسدش در آنجا مفقود گرديده بود به شهرستان محل اقامتش کازرون منتقل شد .
انتهای متن/
منبع : پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگران فارس
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
گر میسر نیست بر من کام او
عشق بازی میکنم با نام او
من ریاضی خوندم، عشق دفاع از حریم ناموس دارم، (هم ناموسم هم خاک میهنم،) ولی زندگی اذیت کرد و نتونستم
تا اینکه با یک برنامه تونستم اسم محله خودمون رو بهنام این شهید کنم که اون با سن کمش تونست پس میشه الگوی من.
در حالیکه کوچه ما توی زبان و قومیت اصلا با شهید یکی نیس، ولی بخاطر اهمیت راه ایشون و اینکه بچه هام بدونن واسم ارزش داره، این کار رو کردم و هر نهاد و شخصی چیزی بگه میشم مدافع اسمش.