جز رضای خدا هدفی ندارم
چهارشنبه, ۱۳ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۴۴
شهید درخشان می نویسد: خدايا در اين راه از تو کمک مي گيرم که جز رضاي تو هدفي نداشته باشم و جز به تو نينديشم و تو مي داني که من طبق فرمان امام بزرگوارمان راهي جبهه گرديدم
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد حسين درخشان
در سال 1331 در يک خانواده مذهبي و مستضعف در داراب ديده به جهان گشود. شش
ساله بود که راهي دبستان شد و تا کلاس چهارم دبستان به تحصيل خود ادامه
داد. او تحصيل در زمان طاغوت را چندان مفيد ندید از این جهت براي کمک به
خانواده خويش به کار پرداخت و بعنوان شاگرد خياط مشغول به ياد گرفتن حرفه
خياطي شد.
خیاطِ مبارز
بعد از چند سال مغازه ای اجاره کرد
و به خیاطی مشغول شد. حسين که از کودکي طعم فقر و ظلم و ستم رژيم را چشيده
بود، مغازه خويش را به کانوني براي مبارزه بارژيم مبدل کرد او با روش
مبارزه امام و خط اصلي مبارزه آشنا شد و از آن پس مغازه حسين محل تبادل و
پخش اعلاميه هاي امام بود. در اولين راهپيمايي بر ضد بهائيان که قصد به
انحراف کشيدن جوانان و عزيزان ما را داشتند فعالانه شرکت کرد و خود يکي از
تشکيل دهندگان اين راهپيمايي بود .بعد از قتل عام رژيم در قم که منجر به
شهادت رسيدن بسياري از طلاب و مردم متدين شد در برپايي مراسم هفتم چهلم و
پخش اعلاميه هايي در اين رابطه نقش فعال و موثري را ايفاء نمود و همچنين در
برپايي مراسم چهلم تبريز و يزد و... حسين يکي از گردانندگان آن مراسم بود.
حسين براي اولين بار عکس امام را در مغازه خود نصب کرد و به اين سبب شد تا عوامل رژيم چند بار شيشه هاي مغازه اش را بشکنند ولي حسين از حرکت باز نايستاد و همچنان استوار و مقاوم به مبارزات خود بر عليه رژيم ادامه داد. در تظاهرات تاسوعا و عاشوراي 1357 يکي از کساني بود که در به زير کشيدن مجسمه شاه نقش داشت.
پس از آن که پايگاه امر به معروف و نهي از
منکر در مدرسه علميه شکل گرفت. حسين به آن پايگاه رفته و تا پيروزي انقلاب
در آنجا فعاليت کرد. پس از پيروزي انقلاب در شکل گيری سپاه و کميته فعالانه
شرکت کرد و همچنين با دوستان نزديکش تشکيلات حزب الله را تربيت داد که در
سرکوبي منافقين و ضد انقلاب نقش اصلي را ايفاء کرد.
جز رضای خدا هدفی ندارم
خدايا در اين راه از تو کمک مي گيرم که جز رضاي تو هدفي نداشته باشم و جز به تو نينديشم و تو مي داني که من طبق فرمان امام بزرگوارمان راهي جبهه گرديدم و اميدوارم که بتوانم تعهد خويش را بطور شايسته انجام دهم. تقاضاي من از برادران و خواهران و دوستانم اين است که قبل از هر چيز اگر از من ناراحتي دارند مرا حلال کنند و امام و انقلاب را فراموش نکنند چرا که اين دو از بزرگترين نعمت هايي هستند که خداوند به ما عنايت فرموده است و امروز خون من و شما برادران پاسدار ارزش هاي اين انقلابند.
با
شروع جنگ تحميلي حسين به عنوان جهادگر به آبادان که در محاصره نيروهاي
بعثي بود رفت. در آن جا با برادران سپاه و شهيد عارف ملاقات کرد او
وعلاقه وافری به حمید داشت. پس از شکست حصر آبادان حسين مجدداً براي بار
دوم به جبهه رفت و مدت دو ماه در خط مقدم جبهه آبادان-خرمشهر جنگيد. پس از
بازگشت براي شرکت در عمليات فتح المبين به شوش رفت و در آن حمله شرکت کرد .
وقتی خبر شهادت حمید عارف را شنید ناراحت شد و رو به دوستش گفت: بعد از
عارف زنده ماندن معنایی ندارد روز بعد در 11 شهریور ماه 1361 برای چهارمین
بار عازم جبهه شد هنوز به پاسگاه زیر نرسیده بود که با اصابت ترکش خمپاره
به شهادت رسید. پیکر پاکش در داراب به خاک سپرده شد.
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما