نوید شاهد - شهید "احمدعلی علیشاهی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «امروز جمعه، صبح به شيراز رفتم برای ملاقات با حسن پسر دائيم به خانه آن ها رفته و تا ظهر در کنار هم خوش گذرانديم و...» متن کامل خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره روزنوشت شهید

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "احمدعلی علیشاهی" 27 مرداد سال 1341 در زرقان چشم به جهان گشود.

7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوره ابتدائی را در دبستان عصمتیه و راهنمایی را در مدرسه فاطمیه زرقان گذراند. او جهت کمک به معیشت خانواده تابستان ها کشاورزی می کرد و از درآمد حاصله به فقرا و نیازمندان کمک می کرد. دوره دبیرستان را در مدرسه آزادی زرقان با موفقیت پشت سر گذاشت. ۱۸ ساله بود که به خدمت سربازی رفت و دوره ی آموزشی خود را در 21 حمزه تهران گذراند و سپس به اندیمشک اعزام شد. او در جبهه آرپی جی زن بود.

شهید "احمد علیشاهی" سرانجام 15 دی ماه 1361 در دزفول به شهادت رسید.

متن خاطره روزنوشت:

روز تعطيلی : 7 دی ماه 1358. امروز جمعه، صبح به شيراز رفتم برای ملاقات با حسن پسر دائيم به خانه آن ها رفته و تا ظهر در کنار هم خوش گذرانديم و ناهار با هم صرف کرديم و بعد از ظهر به خانه يکی از دوستان حسن رفتيم و تا عصر با رفقا (پرویز، مسعود، فرهاد، حسن) نوارهايی پر کرديم و ساعت 6 پانزده دقيقه کم از خانه بيرون آمديم. پس از خداحافظي به زرقان آمدم. اين روز خوشحال بودم چون حسن را ديده بودم.

امروز يک شنبه 16 دی ماه 1358 صبح ساعت 7 از خواب بيدار شدم. صبحانه خوردم و به مدرسه رفتم چهار ساعت در کلاس گذراندم ساعت 11:30 به خانه رفتيم ناهار را خورديم استراحتی کردم تا ساعت 1 بعد به مدرسه آمدم ساعت 4 منزل آمديم و کتاب های خود را زمين گذاشتيم و با علی اکبر ساعتی در خيابان گذرانديم سپس به مسجد آمديم تا ساعت 6 باز به خانه برگشتيم شام را خورده و برگشتيم تا ساعت 12 در مسجد گذرانديم.

امروز سه شنبه 18دی ماه 1358 صبح حدود ساعت 7 از خواب بيدار شدم اخبار را گوش کردم صبحانه را خورديم و راهی مدرسه شدم دو ساعت آخر دينی داشتيم امتحان را داده و راهی منزل شديم با علی اکبر برای خواندن فاتحه به مسجد رفتيم. نيم ساعتی در مسجد نشستيم سپس به خيابان آمديم قاسم را ديدم. نيم ساعتی بيشتر با هم نبوديم و به خانه رفتيم ناهار خورديم و با هم به شيراز رفتيم ساعت 4 از سينما آمديم. ساعتی در خيابان ها پرسه زديم سپس به زرقان آمديم شام را خورديم و به مسجد رفتيم تا ساعت 12:10 دقيقه.

 

امروز پنج شنبه 20 دی ماه 1358 صبح ساعت 7:15 دقيقه از خواب بيدار شدم صبحانه خوردم و راهی مسجد شدم چند لحظه ای آن جا بودم تا علی اکبر آمد با هم در کوچه مشغول صحبت شديم تا ساعت 12. ساعت 12 وارد مسجد شدم و نماز را خواندم و سپس به منزل رفتم و ناهار خوردم سپس با ابراهيم و اکبر به سردشت رفتيم خريد کرديم سپس به سينما رفتيم ساعت 5 بيرون آمديم سوار اتوبوس شديم و به خانه آمدم. گرسنه بودم غذا خوردم و به مسجد آمدم تا ساعت 12:30.

 

امروز جمعه 12دی ماه 1358. ساعت 7:30 دقيقه از خواب بيدار شدم صبحانه خوردم و به مسجد رفتم تا ظهر آن جا بودم تا ظهر با احد خدامی بوديم به منزل آمده ناهار خورديم با علی اکبر، محمد، اسماعيلی به شيراز رفتيم. سری به مسجد وکيل زديم ساعت 5 به دروازه رسيديم سوار ماشين ساعت 5:30 دقيقه به زرقان رسيديم به منزل آمدم شام را خوردم و به مسجد رفتيم تا ساعت 12:30 دقيقه در آن جا به سر برديم.

امروز يک شنبه 23 دی ماه 1358 . صبح ساعت 6:46 دقيقه از خواب بيدار شدم پس از صرف صبحانه ساعت 8:30 به مدرسه رفتم دو ساعت اول در کلاس گذارندم دو ساعت بعد امتحان اجتماعی داشتم امتحان دادم و با سعيد راهی منزل شديم. ساعت 11 به مسجد رفتيم و ساعت 12 به منزل رفتم ناهار خوردم و ساعت 1:15 دقيقه با علی اکبر به مدرسه رفتيم ساعت اول تمام شده بود. سه ساعت آخر زبان داشتيم تا مدرسه تمام شد به منزل آمدم و ساعت 7 باز به مسجد آمدم تا ساعت 12.

 

24 دی ماه 1358 امروز دوشنبه صبح ساعت 7:30 دقيقه از خواب بيدار شدم پس از صرف صبحانه با ماشين به مدرسه رفتم زنگ شده بودند به کلاس رفتم دو ساعت اول در کلاس مشغول به خواندن بازرگانی شدم پس از مدرسه به مسجد آمدم تا ظهر پس از آن به منزل رفتم ناهار خوردم مجددا به مسجد ر فتم ساعتی آن جا بودم پس به منزل رفتم سری هم به منزل حاج عمو زدم حدود 2 ساعت آن جا بودم پس به منزل رفتم شام را خوردم و به مسجد آمدم تا ساعت 5:12.

 

امروز چهار شنبه 26دی ماه 1358 صبح ساعت 6:46 دقيقه از خواب بيدار شدم پس از صرف صبحانه به مدرسه رفتم دو ساعت اول در کلاس گذراندم دو ساعت بعد از مدرسه بيرون آمدم و به مسجد رفتم تا 12 به منزل رفتم ناهار خودرم مجددا به مسجد آمدم ساعت 1 با علي اکبر راهي مدرسه شدم پوسترهايي در مدرسه پخش کردم و پس از آن به منزل عمه رفتم دو ساعتي آن جا بودم پس به مسجد رفتم تا 12:30 دقيقه.

روز تعطيلی: پنج شنبه 27دی ماه 1358. صبح حدود ساعت 8 از خواب بيدار شدم مريض بودم ساعت 9 به مسجد رفتم تا ساعت 11 آن جا بودم امروز شهادت بود خيلي سخت مريض بودم به منزل رفتم خوابيدم تا شب به سختي شام خوردم و باز خوابيدم اين روز خيلي به من سخت گذشت . والسلام

انتهای متن/

منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده