نوید شاهد - شهيد "نصرالله بخشی" در نامه ای به برادر خود می نویسد: «برادر عزيزم شما که در کنار من نيستيد که بدانيد چه حالی دارم اشک ندامت از چشمهايم جاری است. اشکی که گذشته خود را تقبيح و در حال در آتش آن می سوزم و...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شب 21 رمضان و اشک های بی اختیار یک شهید

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله بخشی" دوم اردیبهشت ماه 1337 در روستای ده باقلا شهرستان ممسنی ديده به جهان گشود. 8 ساله بود که راهی مدرسه شد. پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ دیپلم در رشته تجربی شد.
نصراله در آزمون تربيت معلم شرکت کرد و به دانشسرای شيراز راه يافت. او دوره دو ساله دانشسرا را با موفقيت به پايان رساند و خود را برای تدريس در روستاها آماده کرد. سال 1360 ازدواج کرد. همان سال به خدمت سربازی رفت. او در عمليات آزاد سازی بستان، شکست حصر آبادان، فتح المبين، بيت المقدس شرکت کرد. وی سرانجام 23 تیر ماه 1361 در عملیات رمضان منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.

 

متن نامه:
بسم الله الرحمن الرحيم خدمت برادر عزيزم سلام عليکم. با سلام بر پيامبران الهی و با سلام بر معصومين و با سلام بر امام امت خمينی بت شکن و با سلام به شهيدان راه حق و آزادی و سلام بر شما برادر عزيزم. در حال حاضر که اين نامه را با توکل بر خدای متعال برايت می نويسم شب 21 رمضان برابر 22 تیر ماه 1361 می باشد و قرار است فردا ان شاءالله در عمليات برون مرزی شرکت کنيم. اينک که خدا توفيق داده است که حقير يکی از مجاهدان در راهش باشم و اينک که چشم امت مستضعف عراق به عمليات ما دوخته شده است و اکنون که مستضعفان جهان به اميد پيروزي نهائی ما بر کفر جهانی هستند، حقير با قلبی پر از عشق به خدا و شهادت در راهش می سوزم و اگر خدای تبارک و تعالي مرا مستحق شهادت در راهش بداند به آرزوی خويش خواهم رسيد.

شب 21 رمضان و اشک های بی اختیار

اگر چه خيلی دوست داشتم که فرزند نورسيده ام را نوازش کنم و او را آن طوری که دوست داشتم تربيت کنم وليکن الان نسيم کربلا مرا نوازش می کند و بوی شهادت می دهد. امشب شب احياء و شب شهادت بزرگ مرد اسلام است . شبی است که منافقين امام اول ما را مظلومانه شهيد کردند و امشب شبی است که ما با وارثان قاتل علی (ع) در جنگيم امشب حقير بر مظلوميت امام گريه کردم اميد روزی که امام شفيعم شود. امشب من بر اعمال گذشته خود گريه و ناله کردم که شايد خدا قلم عفو بر اعمال زشت من بکشد.  امشب از جانب فرمانده کل قوا به ما دستور رسيده است بايد خودتان را براي يک حمله همه جانبه آماده کنيد لبيک يا روح الله.

در آتش گناهانم می سوزم

برادر عزيزم شما که در کنار من نيستيد که بدانيد چه حالی دارم اشک ندامت از چشمهايم جاری است. اشکی که گذشته خود را تقبيح و در حال در آتش آن می سوزم. ای خدا خود آگاهی که من بنده سراپا تقصيرم. ای خدا از گناهانم درگذر. ای خدا درست است که در جبهه هستم و درست است که خود را پيرو خط امام می دانم اما باز از نفاق و شرک در خودم می ترسم که مبادا به زبان چيزی می گويم و در دل چيز ديگری. برادر هنگاميکه پسرم پا به عرصه حيات گذاشت من برای او اين دعا را کرده ام خدا تو را به جان مهدی فرزند مرا جزء مومنين و صالحين و شهداء قرار بده و او را به حزب الله درآور. امين يا رب العالمين. سلام مرا به پدر مادر رنج کشيده ام برسان و به آنها بگو من هيچ خدمتی برای شما نکردم بلکه در عوض بی احترامی و ناسپاسی نعمت وجود شما را کردم. شما خيلی حق به گردنم داريد که هر وقت چهره معصومتان به يادم می آيد اشک از چشمانم جاری می شود. وقتی دستهای پينه بسته پدرم يادم می آيد و وقتی که صورت چين و چروک خورده مادرم يادم می آيد دنيا برايم جهنم می شود و در عذاب وجدان و کيفر الهی می سوزم.

طلب آمرزش

من از پدر و مادرم عاجزانه می خواهم مرا ببخشيد و برايم دعا کنند تا خدا از گناهانم بگذرد. درود خدا و ملائک خدا بر شما پدر و مادر گرامی و دلسوز و مهربان. به پدر و مادرم توصيه می کنم در شهادتم گريه و زاری نکنند بلکه برايم دعا کنند. به خواهرانم سلام می رسانم. می خواهم خواهران به شما بگويم شما حق بسياری بر من داريد زيرا من فرزند بزرگتر خانه ام و حکم پدر در حق شما دارم وليکن در اين امر کوتاهی کرده ام. برای شهادتم کسی حق ندارد حتی يک روز مسئله ازدواج را به تعويق بيندازد. از برادرانم می خواهم اگر من ناحقی در حق شما کرده ام مرا ببخشيد و برايم دعا کنيد. از عموهايم و دائی هايم و خانواده پدرخانمم و برادرانش می خواهم مرا حلال کنند و برايم طلب آمرزش کنند  ديگر دوستان مرا حلال کنند. والسلام برادرت نصراله بخشي . 22 تیر ماه 1361

انتهای متن/

منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده