وصیت شهيد ميرزایی «2»
شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در وصیت خود می نویسد: «اگر نيستم که تو را محبت کنم و نوازش کنم از خداوند می خواهم که تو را هدايت و سرپرستی نمايد و همچون شمعی قرار گيری و در اين جامعه مثمر ثمر واقع شوی و...» متن کامل وصیت دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

همچون شمعی باش در جامعه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «عبدالنبی ميرزایی» 15 فروردين سال 1341 در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای نرمون بردنگان شهرستان ممسنی ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصيلات ابتدايی را در زادگاهش، دوره راهنمايی را در قائميه و تحصيلات دبيرستان را در نورآباد ممسنی به پایان رساند.

سال 1360 در حالی که 19 ساله بود به صورت داوطلبانه به جبهه‌ جنوب شتافت و در عمليات آزادسازی بستان شرکت کرد. با عشق و علاقه ای که به سپاه پاسداران داشت به عضويت اين نهاد درآمد. سال 1362 ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند بود.

او در طول جبهه فرماندهی گردان امام حسين(ع) تيپ 46 الهادی(ع)، مسئوليت محور آبادان، فرمانده گردان کميل (تخريب) را بر عهده داشت. پس از پذيرفتن قطعنامه 598 او ماموريت پاکسازی منطقه را بر عهده گرفت. پس از انجام چند مأموريت 9 مهر ماه 1370 در پاکسازی نهر خين با انفجار مین مجروح شد که منجر به قطع دو دست از ناحيه مچ و از دست دادن دو چشم و از بين رفتن لاله و پرده گوش چپ و قريب به 300 ترکش در بدن شد. وی سرانجام 14 مهرماه 1383 پس از تحمل 13 سال رنج و مشقت در شيراز داشت به شهادت رسید.

بیشتر بخوانید: تقوا مسیر رسیدن به خدا // وصیت شهید ميرزایی «1»

متن وصیت: عازم ميدان نبرد

بسمه تعالی. خدمت دائی عزيزم يوسفی سلام عليکم. سلامتی شما را از خداوند تبارک و تعالی خواهانم باری دائی گرامی روزی که به حميد تلفن زدم حدود ساعت 2:10 دقيقه کم هر چقدر خواستم با تو تماس بگيرم موفق نشدم بالاخره شب همان روز که یکم دی ماه 1365 بود، عازم ميدان نبرد شدم و در گردان امام مهدی (عج) مامور به خدمت شدم.

الان که دارم اين مطالب را می نويسم ساعت 1 بعد از ظهر می باشد. روز سه شنبه و می رويم تا اين که به ياری خداوند کريم هر چه زودتر شر کفار بعثی را از سر ملت ايران بکنيم.

تنها ثمره اميدم

باری دائی گرامی اگر که سعادتی نصيبم شد به پسرم بگوئيد که پدرت در راه حق و حقيقت با رهبری همچون خمينی بت شکن به مبارزه پرداخت و در اين راه به هدف خويش رسيد اما تو ای فرزند دلبندم تنها ثمره اميدم محسن عزيزم سلام پدرت را بپذير وصيت پدرت را گوش کن و عمل کن فرزند مهربانم راهی جز را خمينی نروی و تنها به راه حق و حقيقت قدم بردار و تا جان خود را در راه الله دهی پيشقدم باش عزيزم.

همچون شمعی باش در جامعه

و اگر نيستم که تو را محبت کنم و نوازش کنم از خداوند می خواهم که تو را هدايت و سرپرستی نمايد و همچون شمعی قرار گيری و در اين جامعه مثمر ثمر واقع شوی. باری عزيزم اگر پدر نداری ناراحت نباش چون تو تنها نيستی و تو همچون فرزندان ديگر شهدا هستی، ای فرزندی که شايد به تازگی می خواستی پدرت را بشناسی اما موفق نشدی از خداوند خواهان موفقيت تو را می خواهم. به اميد پيروزی خون بر شمشير . والسلام من الله... توفيق. عبدالنبی ميرزائی . مورخه : 2دی ماه 1365 منطقه شلمچه.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده