سیری در کلام شهید مدافع حرم؛
راستی! چرا ما شهدا را فراموش کرده ایم؟! چرا علاقه چندانی به بسیج نداریم؟! چرا به جای اینکه در مجلس حسین (ع) شرکت کنیم با دوستان ناباب می‌گردیم؟! چرا ما شهدا را از دست داده ایم؟!

وصیت نامه


به گزارش نوید شاهد البرز؛ «شهید رضا کارگربرزی» در یکم مرداد سال ۱۳۵۸ شمسی مصادف با ۲۷ شعبان سال ۱۳۹۹ قمری در یک خانواده مذهبی و ولایتمدار در شهرستان نظرآباد دیده به جهان گشود. پدر شهید یک کارگر زحمت‌کشی است که مهمترین دغدغه زندگی‌اش روزی حلال بود. شهید تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه‌ی خود را در مـحـل زادگـاهش به پـایان رسانـد. او در رشته برق دانشگاه آزاد کرج ادامه تحصیل داد و بعد از پایان تحصیلات وارد سپاه پاسداران  شد. او در دفاع از حرم آل الله به عنوان مستشار نظامی به سوریه رفت و در تاریخ یازدهم مرداد ماه 1392 به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای نظرآباد است.


فرازی از وصیت‌نامه و خاطرات شهید کارگربرزی را بخوانید.
 
حمد و ثنای خداوند که سلامتی را از بنده دریغ نکرده و یکی از بهترین نعمت‌هایش را به بنده عطا کرد. شکر خدای بی همتای منان را که بنده را به وادی ایمان و گهواره معنویت و مهد قرآن و شهر و دیار عشق خدایی و جایی که انسان‌هایی را با نیروی معنویت، با نور، با ایمان به سوی دوست یعنی شهادت رهسپار کرد.
 
شکر خدا را که بنده را مهلت داد تا ماه مبارک رمضان دیگری را در این دیار باقی بمانم تا شاید گردی از گناه بزدایم. منت خدای را که ماهی را به سوی بنده‌های معصیت کارش فرستاد تا بهانه‌ای برای توبه نداشته باشند ماهی اگر در آه بنگریم مملو از معنویت و صفا و صمیمیت بین عابد و معبود است ماهی که روزهایش صدای دعا و نیایش پیامبر (ص) را می دهد و شب‌هایش ناله های علی (ع) را در دلخود می‌پیچاند وای بر ما اگر در این ماه توشه‌ای هرچند اندک از ایمان و تقوا برای خود بر نداریم و بدون توشه راهی سفر شویم.
 
خدا را به حق مظلوم این ماه قسم می‌دهیم که همه ما را به راه راست هدایت کند، قلب امام زمان (ع) ارا از ما راضی و خشنود و عاقبت امر ما را به خیر کند.
 
دیر زمانی است که قلب سنگی‌ام هوای دیار را کرده، ان یاری که در همه دوران زندگی‌ام مرا هدایت کرده و هیچگاه مرا رها نکرده اما افسوس، افسوس که این نفس اماره ما را به سوی خود می کشد و هرچه به معبود نزدیک‌تر می‌شویم شیطان مارا وسوسه می‌کند و اینک معبود مرا در هاله‌ای از زمان قرار داده که راه را انتخاب کنم؛ راه شهادت یا شقاوت.
 
هرشب وقت اذان در کنار پنجره‌ای می‌نشینم و به دور دست‌ها نگاه می‌کنم انگار در ان دور دست ها چیزی انتظارم را می‌کشد انگار می‌خواهد دست هایی دستم را بگیرد،، انگار یک چیزی مرا به سوی خودش می کشاند شاید گم شده‌ای را گم کرده ام در دوردست ها دارد خودنمایی می‌کند، نمی دانم .....
 
یک روزی بود که خیلی به شهدا عشق می ورزیدم و دوست داشتم در جبهه بودم و شهید می شدم واقعا ما روزها را به دنیا باختیم قطار نیستی زندگی به سرعت می رود و ما بی خبر از خارج ان به فکر راحتی هستیم غافل از اینکه راحتی هم هست و بالاخره یکروز خدا تا آخرین ذره از بدن و جسممان را بازخواست می کند.
 
راستی! چرا ما شهدا را فراموش کرده ایم؟! چرا علاقه چندانی به بسیج نداریم؟! چرا به جای اینکه در مجلس حسین (ع) شرکت کنیم با دوستان ناباب می‌گردیم؟! چرا ما شهدا را از دست داده ایم؟! چرا خوب ها می روند چرا این همه به دنبال مال، غرور و خودخواهی می رویم؟! چرا انسان اینقدر غرور دارد و دلش می‍خواهد از همه بهتر شود؟!
 
کاش زندگی کمتر در پیش ما جلوه می کرد مگر می شود آخرت را فروخت یعنی آخرت این‌قدر بی ارزش است که آن را به ارزانی این دنیا بفروشیم پس این همه راهنمایی و هدایت امامان برای چه بوده مگر نه اینکه امام حسین (ع) برای امر به معروف ونهی از منکر و اجرای سنت رسول خدا امده بود پس چرا ما در این جامعه با این بی تفاوتی از کنار این امر مهم می گذریم اگر به امام حسین( ع) عشق می ورزیم و برای داغ های دل زینب، برای ابوالفضل برای ناله های علی در چاه برای فریاد فاطمه در بین در و دیوار برای علی اصغر و ..... عزاداری می کنیم پی چرا به سنت انها عمل نمی کنیم چرا این همه بی تفاوتیم مگر نه اینکه شهدا در جبهه و جنگ با عشق امام حسین (ع) می‌جنگیدند و مصائب را تحمل می کردند مگر نه اینکه شهدا برای حفظ انقلاب، برای دفاع از ناموس و حیثیت خانواده جنگیدند پس چراما تابع شهدا نیستیم چرا به جای اینکه پای صحبت پدر شهید بنشینیم پای نوار آنچنانی و فیلم...... می نشینیم.
 
الان که این نوشته ها رامی نویسم با یک دست قلم و با دست دیگر دستمال به دست گرفته و اشک هایم را پاک می کنم.
 
خدایا چی می‌شد به خاطر بندگان خوبت به خاطر آنهایی که به درگاهت آبرو دارند به خاطر کسانی که اگر نبودند هلاکت ما حتمی بود به خاطر کسانی که نماز شب می خوانند و مجالس عزاداری حسین(ع) برپا می کنند یک نظری هم به ما می کردی چی میشه یه عنایت و نظری به بدها بکنی شاید همین بدها یک روز خوب بشوند مگر حر در آخرین لحظه به امام حسین (ع) نپیوست اگر تو به ما لیاقت بدهی شاید بلکه حتما خوب می شویم. خدایا، چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی ما رستگار.
 


انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده