خاطره‌ای از شهید بهمن امیری «17»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «از درِ سينما وارد شدم. پس از برخورد با چند خمپاره 60 که عمل نکرده بود وارد يک مدرسه راهنمايی شدم. کره جغرافيايی زمين روی ميز است و پاره شده بود و...» متن کامل خاطره هفدهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

مدرسه ای زیر خاک بود

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان ني ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سالها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: مغولانِ زمان // قسمت 16

متن خاطره خودنوشت قسمت «17» : مدرسه ای زیر خاک بود

الآن در کنار شط در حال عبور هستم. به سينمايی رسیدم که اگر بگويم هزاران گلوله اصابت کرده شايد دروغ نگفته باشم. به بانک ملی رسيدم چون جلو ساختمانش بتونی بود خيلی خراب نشده بود. وارد بانک شدم. از داخل ساختمان خيلی خراب بود.

در بانک چند جا ميزهايی را ديدم. منگنه‌ها، جای سنجاق‌ها زنگ زده بود. چک داخل ميز ريخته بود. اسامی نوشته شده بود. يک کتاب ضخيم انگليسی بود از آنجا بيرون آمدم.


در بازار به راه افتادم. درِ يک خانه باز بود. داخل خانه رفتم. ديدم اتاق‌ها ريخته و پاشيده و همه زير خاک رفته است.

چند کتاب برداشتم و به راه افتادم. داخل يک مغازه بستنی که خراب شده بود و ليوان‌های بستنی که مرتب چيده شده بود از آنجا وارد سينما مهين شدم که فقط نصف سقف نبود و جای پرده هم چند آرپی‌جی خورده بود.

از درِ سينما وارد شدم. پس از برخورد با چند خمپاره 60 که عمل نکرده بود وارد يک مدرسه راهنمايی شدم. کره جغرافيايی زمين روی ميز است و پاره شده بود. پرونده‌های بچه‌ها در روی زمين ريخته بود و مملو خاک بود به قفسه وسايل آزمايشگاه که شکسته شده بود و مواد آزمايشگاهی که به زمين ريخته بود چند عکس دسته‌جمعی ديديم و برداشتيم از آنجا بيرون آمدم.


انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده