نامه شهيد «علی بی‌نايی»
شهيد «علی بی‌نايی» در نامه‌ای خطاب به خانواده می‌نویسد: «حالا که دارم نامه می‌نويسم ساعت 4 بعدازظهر است و با بچه‌های شهر کردی و يک رفيق اقليديم صحبت می‌کنم چون خوش موقع بود...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

به پدر قهرمانم و مادر نازنينم

به گزارش نوید شاهد فارس،  شهيد «علی بی‌نايی» 31 شهریور سال 1340 در خانواده‌ای متدين در روستای سده از توابع شهرستان اقليد ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران تحصیلی خود را تا مقطع ديپلم در رشته اقتصاد اجتماعی گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد شد و سرانجام تاريخ 25 فروردین 1361 در منطقه سردشت به شهادت رسید.

متن نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم خدمت برادر بهتر از جان و پدر قهرمانم و مادر نازنينم. پس از تقديم عرض سلام سلامتی وجود عزيزتان را خواستارم. باری برادر جان نامه سرشار از مهر و محبت شما در اولين فرصت سر رسيد و مرا از غم تنهایی رهائيد باری ما در اينجا که هستيم بسيار خوشيم ولی نامه‌های بسيار داده‌ام اما جواب نشنيده‌ام فقط يک نامه از علی نعمت‌الهی به دستم رسيد و يک نامه هم امروز 14 اردیبهشت 1360 از شما.

باری حالا که دارم نامه می‌نويسم ساعت 4 بعدازظهر است که در کيسه خواب خوابيده‌ام وبا بچه‌های شهر کردی و يک رفيق اقليديم صحبت می‌کنم چون خوش موقع بود يکی از رفقايم که می‌خواهد به مرخصی برود جواب نامه‌ات را نوشتم و به او دادم تا به شما برساند.

 راستی برادرجان امکان دارد ما تا25 اردیبهشت 1360 همين ماه بيشتر اينجا نباشيم يعنی به گردانمان استراحت بخورد و به سنندج برويم در عين حال شما نامه برايم بفرستيد اگر رسيد که خب اگر نرسيد آدرس آينده‌امان که حتماً در مريوان هستيم برايتان می‌فرستم. راستی خدمت پدر و مادر و فرج و حجت، نور چشمم سلام می‌رسانم و از راه دور هر چهار را ديده‌بوسی می‌نمايم ان‌شاءالله در همين روزها به سده خواهم آمد. خدمت خانواده سلام می‌رسانم. والسلام عليکم.

نامه 2 : 

و خدمت برادر بهتر از جانم. پس از تقديم عرض سلام سلامتی وجود عزيزتان را از خداوند بزرگ مسئلت دارم. باری برادر جان اگر از حال وضع برادر کوچک خود بخواهی حالم خوب و ملالی جز دوری وجود عزيزتان ندارم.

باری برادرجان حالا که اين نامه را برای شما می‌نويسم ساعت 7 است و برق رفته است و با بچه‌ها پيش هم نشسته‌ايم و بگو و بخند داريم. امروز که 10 فروردین سال 1360 است ساعت 12:30 ظهر ما را تقسيم کردند و از يک لحاظ که به قدرت نزديک هستيم خوشبختانه به سنندج افتاده‌ام و از يک لحاظ هم متاسفانه برای اينکه راهش دور است خلاصه اميدوارم که ناراحت نباشيد زيرا من خيلی خوبم. بعد از اين ها برادرجان اميدوارم که با خانواده‌ات سالم باشی به پدر و مادرنيکی کن و از نوع صفا و صميميت در بين خودمان به وجود بيايد.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده