امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی

«صیاد دلها»، عصاره ارتشی به رنگ خدا

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۴ ساعت ۰۸:۵۸
مهاجم رفتگرنما، پاکت را جلو آورد که دست صیاد بدهد. امیر ارتش عشق، نمی توانست خواسته و حاجت هیچ نیازمندی را رد کند. با مهربانی جلو آمد که نامه را بگیرد. که شلیک چند گلوله تروریست منافق، این آشنای قله های بلند غرب و دشت‌های داغ جنوب را به آرزویش رساند. تمام آن ۸ سال سینه سپر کرده بود برای گلوله های دشمن. حالا مقابل خانه، همت و باکری و خرازی و جهان آرا و خیل شهیدان، دنبالش آمده بودند و آغوش گشوده بودند. صیاد دلها مگر می توانست عاقبتی جز شهادت داشته باشد؟ یادگار فکه و طلاییه و مجنون و هور و شلمچه و مرصاد، باید غرق در خون به دیدار خدا می رفت...

امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛ صیاد دلها، عصاره ارتشی به رنگ خدا...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و یکم فروردین سال ۱۳۷۸، سالی که چندروز قبلش از سوی رهبر و مقتدای انقلاب، سال امام خمینی(ره) نام گرفته بود، روزی بود که سرباز شجاع و فداکار امام، امیر ارتش مومن، مخلص و پاکباخته روح الله، یار بسیجیان و رزمندگان جبهه ها و نماد شجاعت، ابتکار عمل، راهگشایی و تدبیر در مدیریت نظامی و دفاعی جنگ و مردی که به تنهایی، تجسم تحول عظیم معنوی یک ارتش بود که با انقلاب و با امام، از نو متولد شد و به رنگ خدا درآمد و از جنس مردم شد، بدست روسیاهترین دشمنان خدا و خلق، با چهره ای خونین به دیدار امام محبوبش، معشوق و مرادش و یاران و همرزمان شهیدش پیوست. امیر سرافراز ارتش اسلام سپهبد شهید علی صیاد شیرازی، در چنین روزی هدف جنایت تروریستی منافقین قرار گرفت که کین توزانه و رذیلانه، انتقام شکست خفت‌بار خود در تنگه چهارزبر را از فاتح اسطوره ای مرصاد، گرفتند و رهبر و ملت را به سوگ قهرمان ملی دوران دفاع مقدس نشاندند. مردی که تجسم هویت انقلابی، معنوی و مردمی ارتش پیروز و پرحماسه این سرزمین بود. مردی که سنگرها و خاکریزها و قرارگاهها، از طریق القدس و فتح المبین و بیت المقدس، تا والفجر و رمضان و خیبر و کربلا، با طنین گام ها و نجابت نگاه و سوز مناجات او خاطره ها در سینه دارند. خبر عروج خونین سرباز سرافراز و پاکباز آقا که منتشر شد پیام فرمانده و مقتدای صیاد در وصف امیر شجاعش حق مطلب را ادا کرد:
(او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا روی دست داشتند. سرزمین‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته کردستان سال‌ها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه‌های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ کرده است...)
فردایش در روز آن بدرقه باشکوه، بوسه فرمانده خیل شرف و شجاعت بر پیکر صیاد، تداعی تمام باور کاروانسالار بود به این امیر قافله اقتدار که با پنج بار جراحت و رفتن تا مرز شهادت و با ۲۲ ترکش در بدن، خونین بال و خرامان، مزد آنهمه مجاهدتش را گرفته بود و مهمان آسمان شده بود... 


از روستای کبود گنبد تا آمریکا


در روز ۲۳ خرداد ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبد از توابع شهرستان درگز استان خراسان رضوی متولد شد. با پایان دوران دبیرستان، علی برای گذراندن دوره سربازی به ژاندارمری رفت و پس از پایان دوران خدمت به استخدام این یگان نظامی درآمد. با خوش درخشیدن علی در ژاندارمری به ارتش منتقل شد در شهرهای گرگان، مشهد، آمل و شاهرود خدمت کرد سپس به دانشکده افسری ارتش در تهران برگشت و در ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد. د‌وره‌های چتربازی و رنجر را با رتبه یکم گذراند و مدتی بعد به‌ عنوان افسر توپخانه منصوب شد. با منحل شدن لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ گردان ۳۰۲ توپخانه لشکر تبریز به توپخانه لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه پیوست و متعاقب آن فرمانده آتشبار شد. پس از یک بار جابجایی و انتصاب به عنوان فرمانده آتشبار گردان ۳۱۶ توپخانه در سال ۱۳۵۰ برای شرکت در دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت و سپس با شرکت در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی کردن دوره تخصصی هواسنجی بالستیک توپخانه به آمریکا رفت. 

با قید (متعصب مذهبی)، تحت مراقبت ضد اطلاعات ارتش

ارتش برای استفاده از دانش صیاد شیرازی، او را در سال ۱۳۵۳ به مرکز توپخانه اصفهان منتقل کرد اما او در اصفهان با یافتن دوستان جدید، فعالیت‌ها و مطالعات دینی منسجم‌تری را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامه‌ای که برای سرگرد محمدمهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه‌های مذهبی به حمدالله پیش می‌رویم مخصوصاً در آن قسمت که می‌دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آن‌ها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.

امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛ صیاد دلها، عصاره ارتشی به رنگ خدا...

سازماندهی نیروهای مومن و انقلابی در ارتش

پس از گذراندن دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان‌ یکم، استاد مرکز آموزش توپخانه اصفهان شد و به تدریس دانشجویان نظامی پرداخت. او همزمان، فعالیت سیاسی را با ‌سازماندهی نظامیان انقلابی آغاز کرد. با حساس شدن ضداطلاعات ارتش از این موضوع ستوان یکم علی صیاد شیرازی در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت اما سه روز بعد با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.


فرمانده عملیات غرب کشور، رودرروی ضد انقلاب در کردستان


فصول درخشان حیات صیاد، از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز شد. او بدلیل شایستگی های شخصیتی و امتیازات فردی خود، از همان آغاز، مورد توجه امام(ره) و یاران انقلاب قرار گرفت و در کردستان که در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب شد و عملیات‌های مختلفی علیه گروهک‌های جدایی‌طلب محارب و مسلح و ضدانقلاب در استان کردستان به خصوص شهرهای پاوه، مریوان و سنندج را فرماندهی و هدایت کرد. تهیه طرح‌های عملیاتی موفق و تلاش‌های او در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح، به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز منجر شد.


فرمانده نیروی زمینی ارتش به حکم امام (ره)


پیش از آغاز جنگ، صیاد به سبب درخشش مدیریت و صلاحیت‌های فرماندهی، با دو درجه ترفیع درجه به سرهنگ تمامی ارتقا یافت اما پس از بروز اختلافات او با فرمانده کل قوا و ریاست جمهور وقت، از سوی او خلع درجه شد اما او مدال و درجه را از خدا و از امام و مردم گرفته بود و برایش این ترفیع ها و خلع درجه ها کوچکترین ارزش و اعتباری نداشت. با عزل و برکناری اولین رئیس جمهور نظام، او دوباره در جایگاه خود قرار گرفت و آماده نقش آفرینی های بزرگ و سرنوشت ساز خود در تاریخ جنگ هشت ساله شد. تاریخی که قرار نبود بدون او نوشته شود. 
با کنار رفتن بنی‌صدر و به ریاست‌ جمهوری رسیدن محمدعلی رجایی، سرهنگ علی صیادشیرازی به خدمت فراخوانده شد و مسوولیت قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) که وظیفه هماهنگی ارتش و سپاه را به برعهده داشت به او سپرده شد.
مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای‌عالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. در این جایگاه،  فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیات‏های پیروزمند ثامن‌الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را بر عهده داشت.


مظهر وحدت فرماندهی و محور پیوند ارتش و سپاه در جنگ


نقش راهبردی و تعیین کننده و تاریخساز صیاد در وحدت فرماندهی جنگ و پیوند و تشریک مساعی و تعامل مثبت و هم افزایی و همدلی ارتش و سپاه با وجود اختلافات متعدد نظامی در استراتژی و تاکتیک و روش فرماندهی و عملیات و آفند و پدافند، بخش مهم و قابل توجه این فصل از زندگی اوست. او در این سالها با درک ضرورت این وحدت و هماهنگی در مسیر پیشبرد اهداف کلان جنگ و در راه منافع ملی، منتهای سعی خود را در این همراستایی و همبستگی و قرار نهادن تجارب و قابلیتهای ارتش، در خدمت برادران سپاهی و نیروهای بسیجی و داوطلب مردمی به سود موفقیت در عملیات‌ها و طرح ها و تدابیر دفاعی، مصروف نمود و چه بسا در موارد متعدد، تشخیص ها و گزینش های فردی را به ضرورت اتخاذ تدابیر و تصمیمات مشترک و جمعی، فروگذاری و تابع رای جمعی و دستور فرماندهی ارشد جنگ و همچون مقلدی معتقد، متابعت نظر فرماندهی کل قوا و مرجع و مقتدای همه رزمندگان بود. این خلوص و روح ولایت پذیری و تبعیت محض از امر ولایی حضرت امام (ره) در او، تجسمی از تحول معنوی و اعتقادی ارتش بود که در پیوند خالصانه و خداجویانه خود با  سپاه، حماسه ها آفرید. نقل روایتی در این زمینه بی مناسبت نیست که  پیش از عملیات بدر، صیاد نظرش را صریحاً گفت که من مخالف اجرای این عملیات هستم. وقتی طرح درنهایت تصویب و به همه ابلاغ شد، صیاد گفت: «از این لحظه که دستور صادر شده، من، از دیگرانی که این طرح را دادند، محکم‌تر خواهم ایستاد و هیچ تخطی‌ای را هم نخواهم بخشید.» ایشان حقیقتاً آخرین نفری بود که صحنه عملیات بدر را ترک کرد. می‌گفت می‌خواهم خدای من و امام من گواه باشند که فقط نظر کارشناسی‌ام را دادم، اما در اجرا محکم‌تر از دیگران بودم… لوله تانک‌های عراقی دیده می‌شد و گلوله‌های‌شان جلوی پاهای‌مان می‌خورد. در چنین موقعیتی، بچه‌های سپاه دو قایق تندرو آورند، به آقا رحیم و صیاد و جمعی که آنجا بودند، گفتند سوار شوید، بروید که الان تانک‌ها می‌رسند؛ شما باید بروید، وگرنه اسیر می‌شوید. صیاد گفت: «من نمی‌آیم، من جواب امام را چه بدهم؟ من به امام قول دادم تا پای جان در این عملیات بایستم.» دو سه نفری او را گرفتند و بلندش کردند و انداختندش توی قایق تندرو. قایق حدود بیست متر توی آب پیش رفت، صیاد خودش را به آب انداخت و گفت بروید و نگران من نباشید. چند نفر مجبور شدند از قایق بپرند پایین. نمی‌شد تنهایش بگذارند. خلاصه با مصیبتی او را برگرداندند. 

امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛ صیاد دلها، عصاره ارتشی به رنگ خدا...
قهرمان (مرصاد)، ققنوس قله نشین ( تنگه چهار زبر) 


واپسین فصل درخشش صیاد در دفاع مقدس اما، پس از پایان رسمی جنگ با قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی بر اساس نظر حضرت امام (ره) است. هنگامی که منافقین جنایتکار به سودای تجاوز و تصاحب قدرت، با پشتگرمی دشمن متجاوز بعثی، به مرزهای سرزمین مقدس شهیدان، هجوم آوردند و تا استان کرمانشاه و اسلام آباد و کرند غرب، نیرکهای خود را گسیل کرده و مرتکب وحشی‌گری و جنایت شدند تا به خیال خام خود با استفاده از فرصت پیش آمده و فقدان آمادگی و انسجام نیروهای مسلح بدنبال قبول قطعنامه، به هدف شوم خود نائل شوند. اما باز حماسه ای دیگر با حضور قهرمانانه نیروهای مردمی در راه بود و صیاد، باید بازهم بر قله این حماسه می درخشید و ظلمت بی فروغ نفاق را در تابش خورشید تنگه چهارزبر، محو می کرد.  در سوم مرداد ۱۳۶۷ منافقین از محور خانقین، خسروی، سرپل ذهاب، به سمت کرمانشاه حرکت کردند.

مسؤولیت مبارزه با منافقین بر عهده صیادشیرازی گذاشته شد. او پس از حضور در منطقه مرصاد از طریق فرماندهی متحرک هوایی و با استفاده از بالگرد تمام محورهای هجوم منافقین را شناسایی و ابتکار عمل را از آنِ نیروهای خودی کرد و حرکت ستون نظامی منافقین را متوقف کرد. صیادشیرازی در خاطراتش از عملیات مرصاد گفت: «در آن زمان من نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودم و در ساعت ۲۰:۳۰ مورخه سوم مرداد ۱۳۶۷ معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح به من تلفن کرد و گفت دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق به سرعت در حال ورود به داخل خاک خودی است و به من حکم مأموریت دادند.

شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم ... صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام بر پا شد که زمانی برای پشیمانی نماند.»
در این عملیات حدود ۲۰۰۰ نفر به هلاکت رسیدند و حدود ۱۵۰۰ نفر مجروح  و ۱۰۰۰ نفر فراری شدند و ۱۵۰ نفر اسیر شدند. علاوه بر آن بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، و صدها قبضه تیربار و اسلحه و ادوات جنگی به غنیمت گرفته شد. 

دو هفته پیش از شهادت، آقا نشان سرلشکری روی شانه اش گذاشت

دو هفته پیش از شهادت، روز ششم فروردین ۱۳۷۸، حضرت آقا، نشان سرلشکری را روی شانه هایش گذاشت. فرزند امیر شهید چنین روایت می کند: 
 قرار بود به بابا، درجه سرلشگرى از طرف مقام‌ معظم فرماندهی کل قوا اعطا شود. گفتيم: « به سلامتى مباركه بابا.» خنديد. اما بلافاصله پشت بندش گفت: «خوش بحالم. امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نيست.وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى كنم ازم راضيَن.وقتى ايشون راضى باشن، امام عصر هم راضين. همين برام بسه.»

امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛ صیاد دلها، عصاره ارتشی به رنگ خدا...

 عشق را، بی پای و سر، در خون شناور، خوانده اند.... 

و سرانجام، صیاد دلها، راهی آسمان شد و با یاران شهیدش، با امام و مقتدایش، به زیارت سالار عاشوراییان، حسین (ع) رفت و کربلایی شد. منافقی در لباس رفتگر، با استقرار در مقابل منزل امیر سرافراز ارتش اسلام و قهرمان اسطوره ای سال‌های دفاع مقدس، جلو آمد تا نامه ای را ظاهرا به ایشان بدهد. شهید که هیچ فرصتی را برای رفع مشکل مردم و قشر محروم از دست نمی داد پاکت را گرفت و آنگاه در جنایتی ناجوانمردانه، شلیک رگبار گلوله به چهره و قامت قله حماسه و عرفان... الی الرفیق الاعلی... سراپا غرقه به خون، در معراج به عرش قرب و لقای دوست. چندروز پیس از شهادت. به همسرش که نگران بود گفته بود: باید خودت را آماده کنی تا من راهی این سفر شوم. یقین داشت که شهادتش نزدیک است.  


علی، پشت فرمان، غرق در خون، چشمها را بسته بود...


همسر سپهبد علی صیادشیرازی بعد از ترور همسرش در خاطره‌ای وضعیت جسمی و روحی شهید یک روز قبل شهادت را اینطور روایت کرد: «یادم هست شب قبل از شهادتش -۲۰ فروردین ۱۳۷۸ - را در مشهد بود. آن روزها مادرش مریض بود. شب را تا صبح در بیمارستان و کنار مادر مانده بود و روز بعدش را آمده بود تهران. خیلی خسته بود با این حال مقداری به درس ریاضی بچه‌ها رسیدگی کرد. صبح روز شهادت ساعت ۶:۳۰ بامداد، با من خداحافظی کرد اما من به دلیل مشغله کاری متوجه خداحافظیش نشدم و او رفته بود. هنوز دقایقی از رفتنش نگذشته بود که صدای شلیک گلوله آمد و من با این تصور که بچه‌ها در کوچه ترقه‌بازی می‌کنند توجهی به صدا نکردم اما به دنبال صدای شلیک، فریاد و گریه پسرم مهدی بلند شد که «مامان بیا بابا رو کشتن.» سراسیمه از خانه بیرون پریدم، علی غرق خون، پشت فرمان ماشین به همان حالت نشسته، چشم‌هایش بسته بود، مثل وقت‌هایی که از فرط خستگی، روی صندلی خوابش می برد. آن قدر شوکه شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم. برگشتم داخل منزل، گوشی تلفن را برداشتم و به چند نفر زندگ زدم اما هیچ کس جواب نداد وقتی دوباره به کوچه برگشتم همسایه‌ها علی را به بیمارستان برده بودند. بچه‌ها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه کردم. گفتم: «بابا تیر خورده اما اتفاقی نی

فتاده» در حالی که می‌دانستم علی همان لحظه به شهادت رسیده است. خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دید تا آن صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین خوابیده بود، کمتر از یک ماه نگذشت که به آرزوی دیرینش رسید.»

دلم برای صیادم تنگ شده!


روایت عشق مراد و مقتدا و فرمانده به سرباز و سردار و فدایی عاشق و پاکباخته را، از زبان فرزند شهید بشنویم: سحر بود. نماز را در حرم امام خوانديم و راه افتاديم. رسم خانواده بود كه صبح روز اوّل بعد ازخاکسپاری، برويم سر خاك. رسيديم. هنوز آفتاب نزده بود، امّا همه جا روشن بود. يك نفر اما،  زودتر از همه آمده بود; زودتر از بقيّه، زودتر از ما!... گفتم: شما چرا اين موقع صبح، خودتون روبه زحمت انداختيد؟ حضرت آقا فرمودند: دلم براى صيادم تنگ شده. مُدَتيه ازش دور شده ام...!
 پدر را تازه ديروز به خاك سپرده بودیم!


سرباز کوچک اسلام- علی صیاد شیرازی...


وصیتنامه شهید، گواه شوق و باور عارفانه و مومنانه او به مقام والای شهادت است که درتاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۷۱ نگارش یافته است:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم، ارحم الراحمین، رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین و سلم.

انالله و اناالیه راجعون

خداوندا، این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا تو خود می‌دانی که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. در صورتی که چنین نبود، آن هم خواست تو بود. پروردگارا رفتن در دست تواست، من نمی‌دانم چه موقع خواهم رفت ولی می‌دانم که از تو باید بخواهم تا مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و به قدری با دشمنان قسم خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت نائل آیم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردنم دارند می‌خواهم که مرا عفو کنند من نیز همواره برای‌شان دعا کرده‌ام که عاقبت به خیر شوند.
از همسر گرامی، فداکار و فرزندانم تقاضا دارم که مرا ببخشند که کمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بیشتر می‌خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده است.
آنچه برایم از دنیا باقی می‌ماند، حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد. از همه آنهایی که از من بد دیده‌اند می‌خواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیک‌دل، استدعا دارم به امور حساب و کتاب من در غیابم رسیدگی کنند و با برادران دیگر، چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب، تشریک مساعی نمایند.
خداوندا، ولی امرت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را تا ظهور حضرت مهدی (عج) زنده، پاینده و موفق بدار.»
سرباز کوچک اسلام
علی صیاد شیرازی  

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده