پاسدارى از انقلابم را در سنگر مدرسه اداء نمودم
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۲۴
شهيد محمد بادرام در وصیت نامه خوود می نویسد: من پاسدارى از انقلابم را ، در سنگر مدرسه و مسئوليت تعليم را به انقلاب اسلامى اداء نمودم. و اينك پاسدارى از انقلابم را ، در بعدى ديگر آغاز مى كنم.
نوید شاهد فارس: شهيد محمد بادرام در هجدهم اسفند ماه سال 1336 در روستاي نوبندگان فسا دیده به جهان گشود. وي تحصيلات خود را تا ديپلم گذراند. سپس در سال 1352 وارد دانشسراي مقدماتي شد و تنها هدف و انگيزه خود را در خدمت به مردم محروم و هموطن خود مي دانست و پس از فراغت از دوران دانشسرا به خدمت سربازي اعزام شد . پس از خدمت دوران سربازي شغل معلمي را پيشه کرد و در دورترين نقاط محروم استان فارس به تدريس مشغول شد . وی در سال 1359 ازدواج نمود.
در اوايل جنگ تحميلي عراق به ايران برادرانش را براي دفاع و حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي بسيج کرد. یکی از برادرانش به نام حسن در عملیات محرم مفقود الاثر شد . در جريان بشهادت رسيدن برادرش، محمد سنگيني مسئوليت را بر دوش خود بيشتر احساس می کند. چنانچه در نامه اي به ياد برادر شهيدش می گوید: برادرم حسن جان، آفرين بر تو که رسالتت را به نحو احسن به انجام رساندي آفرين بر تو که ما را جاني تازه بخشيدي و با شهادت خود ما را در نزد اهليت آبرومند ساختي .
محمد پس از شهادت برادرش مدتي در پذيرش بسيج سپاه پاسداران منطقه 295 خدمت مي کند. ولي با عين حال رسالت برادرش را سنگين تر احساس کرد تا اينکه به سوی جبهه توحيد شتافت.
شهید محمد بادرام سرانجام در یازدهم بهمن ماه سال 61 در اندیمشک بدرجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد
متن وصیت نامه:
ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه
درود بر امام خمينى ابراهيم زمان و حسين دوران و درود بر ملت حزب الله كه همچون پروانه اى دور شمع وجود امام مى چرخند. و سلام بر عاشوار و شهيدان روزهاى عاشورا از 15 خرداد تا كربلاى معنوى و پر وسعت خوزستان قاموس شهادت، چه درياى بى كرانى از معنويات كه دل عاشقان الله را به هيجان آورد. و آنان را در صراطى مستقيم كه مى روند اميدوارتر مى كند.
دشمنان انقلاب ما بىتوجه به وجود شهادت در مكتب حياب بخش اسلام از هر طرف به ما هجوم آورده و بر خيانات خويش مىافزايند و در اين موقعيت طبقه اى حامى انقلابند كه از انقلاب اسلامى پاسدارى مى كنند. بنابراين من پاسدارى از انقلابم را در سنگر مدرسه و مسئوليت تعليم را به انقلاب اسلامى اداء نمودم.
اينك پاسدارى از انقلابم را ، در بعدى ديگر آغاز مى كنم و اين بار در سنگر هاى جنگ حق عليه باطل با كفار مى جنگم و باشد تا در اين كربلاى ايران به آرزوى نهايى خود شهادت در راه خدا است برسم و چون من درس شهادت را از آموزگار شهادت حسين (ع) آموختم و نمونه عينى اينگونه شهادتها را در جبهه جنگ با چشم خود ديده ام.
بار الها: تو را به پاكترين بندگانت سوگند ميدهم كه عزت و افتخار شهادت را به اين بنده حقير عطا بفرما.
خدايا: تو بدان ما مردمان كوفه زمان امام حسين نيستيم. ما عاشق تو، عاشق حسين و طالب مهدى و عاشق به نبوت تو هستيم.
و تو اى مادر ستم ديده ام . امانت خود را به خدا هديه كردى. هيچگاه نگذار بتو تسليت بگويند، تبريك را بپذير و تقديم پيشگاه حضرت ولى عصر (ارواحناله الفداء) بنما. هر گاه خبر شهادتم را برايت آورند نيك بدان كه به دو جاى بدنم شليك مى شود اول به مغزم كه به خدا ميانديشد ودوم به قلبم چون براى مردم مسلمان مى تپد.
اى پدر عزيزم: تو چون فرزندت را در راه خدا دادى خوشحال باش و زحماتى كه براى من كشيدى اجر و پاداش آن را از الله خواهى گرفت.
اى پدر: تو كه در تمام سختيهاى زندگى بردباريت را به حد كمال نشان دادى و من با رضايت تو به جبهه رفتم و به خاطر رضايتى كه نسبت به من دارى خداوند از تو راضى خواهد بود
و اما برادرانم: نمى دانم برادرم حسن زنده است يا شهيد شده است. و از شما مى خواهم كه سلاح مرا بعد از من بگيريد و در راه خدا بجنگيد و به خواهرانم و به اقوامم بگوييد كه محمد عاشق خدا بود و عاشق حسين بود عاشق مهدى بود. و به راه خدا رفت .
والسلام انديشمك
1/9/61 - محمد بادرام
1/9/61 - محمد بادرام
منبع:مرکز اسناد ایثارگران
انتهای متن/
انتهای متن/
نظر شما