شهیدی که با رمز یا مهدی در ماه رمضان به شهادت رسید
پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۴۹
شهيد عبدالله ايمان زاده در یکم خرداد ماه سال 1328 در کازرون چشم به جهان گشود. در هشت سالگي مادرش را از دست داد آنگاه تحت نظر پدري دلسوز و مومن پرورش يافت .
نوید شاهد فارس: شهيد عبدالله ايمان زاده در یکم خرداد ماه سال 1328 در کازرون چشم به جهان گشود. در هشت سالگي مادرش را از دست داد آنگاه تحت نظر پدري دلسوز و مومن پرورش يافت .
پدر از همان اوان کودکی درس مبارزه با طاغوت را به فرزندش عبدالله آموخت. همچنين در شناسايي امام و تشريح مواضع واهداف ايشان هنگام تبعيد براي عبدالله سهم بسزايي داشت او با اندک سواد و توانايي که داشت دست به فعاليت هاي سياسي عليه طاغوت زمان زد. چنان چه در نشست و برخاستش ، زبان و گفتارش همگي را سرفعاليت و مبارزه عليه رژيم شاه گشته بود.
هنگامي که جهت سربازي او را احضار کردند با یک سياست محرمانه موفق شد که در معاينه پزشکي معاف گردد پس از دريافت معافي ازدواج کرد که ثمره اين ازدواج 3فرزند می باشد . عبدالله هميشه در جستجوي به دست آوردن نوار سخنراني وپيام امام امت و ديگر نوارهاي مذهبي سياسي شخصيت هاي بزرگ و به ويژه روحانيون بود و براي به دست آوردن يک نوار سخنراني امام که از نجف به ايران مي آمد چقدر سختي و زحمت فراوان مي کشيد . پس از دريافت اين نوارها تا نيمه هاي شب مي نشست و به آنها گوش مي داد سپس با هزينه خود آنها را تکثير مي نمود و در سطح شهر و خارج از آن بين دوستان و جاهائي که در نظر داشت پخش مي کرد.
عبدالله از درآمدي که حاصل زحماتش بود علاوه برانجام فرايض ديني از طريق بذل مال از بينوايان دستگيري و به آنها کمک مي کرد و مقداري از درآمدش را نيز صرف خريدن کتب سياسي ومذهبي مي نمود ودر اختيار جوانان ودوستان خود قرار مي داد زماني که مصطفي خميني فرزند امام امت به وسيله دژخيمان پهلوي به شهادت رسيد شهيد عبدالله به کمک چند تن از دوستان خود اقدام به برگزاري مجلس ختم در مسجد جمعه نمود وبه طور شفاهي دليل به شهادت رساندن مصطفي را توسط مزدوران را به اطلاع عموم مردم رساند و موقعي دست به اين اقدام زد که خفقان بسيار شديدي برسراسر ايران سايه افکنده بود.
پس از پيروزي انقلاب وسرنگوني حکومت جبار پهلوي از فعاليت هاي خود دست برنداشت با شرکت در کميته ها به نگهباني پرداخت. از اوايل پيروزي انقلاب شهيد با اين گروه هاي فاسد و جنايتکار با همان اندک سواد و توانائيش از طريق بحث و گفتگو به مبارزه مي پرداخت و چون گفته هايش از قرآن وسخنان امام سرچشمه مي گرفت آنها را قانع ومحکوم مي کرد. در تاريخ سی ام خرداد 1360که منافقين دست به راهپيمايي مي زنند او همراه با يکي از دوستانش با شجاعت تمام اين راهپيمايي را به هم مي زند وآنها را متفرق مي کند.
با شروع جنگ تحميلي حدود سه ماه در نيروي دريايي بوشهر جهت حمل مهمات به آبادان فعاليت مي کرد.
به گفته همرزمش یک روز در حین حمل مهمات بودیم که در محاصره عراقی ها قرار گرفتیم. خبر محاصره را به عبدالله رساندم او گفت : اگر عراقی ها به ما نزدیک شدند تمام مهمات را همراه با ماشین و خودمان منفجر می کنیم تا به دست آنها نیفتد.
عبدالله پس از تخليه مهمات سالم برمي گردد. یکی از درجه داران شهامت وشجاعت وی را به فرمانده گزارش مي دهند وسپس در يک مراسم صبحگاهي در پايگاه دريايي بوشهر در حضور تمام پرسنل آن پايگاه از اين شهيد تجليل به عمل مي آيد. پس از مدتي کاميونش را مي فروشد وفعاليت هاي خود را در کميته امداد امام خميني شاخه کازرون وديگر نهادهاي انقلابي آغاز مي کند.
پس از مدتي راهي جبهه جنگ شده خدمات ارزنده خود را در جهاد سازندگي استان فارس مستقر در جبهه آبادان انجام مي دهد که از طرف مسئولين جهاد استان فارس در جبهه آبادان چندين بار تشويق مي گردد و در حمله بزرگ لشکريان اسلام که منجر به شکست حصر آبادان شد شرکت کرد.
وی در اکثر حمله هاي ظفرمندانه شرکت داشت و بعد از هر حمله اي جهت ديدار با خانواده و فرزندانش کمتر از يک هفته به کازرون می رفت وفوراً دوباره به جبهه باز می گشت. او از هر فرصتي که در کازرون بود استفاده مي کرد.
در زمستان سال1360 مسئوليت سرپرستي کاميون کميته امداد امام خميني را به عهده گرفت وپس از مدت کوتاهي متوجه شد که عمليات آزاد سازي مناطق شوش ودزفول در پيش است او جنگ را به خدمت در کميته ترجيح مي داد يک بار ماشيني که در اختيارش بود با مين برخورد مي کند در اين انفجار چند تا از شهدا همراه با ماشين قطعه قطعه مي شود اما عبدالله به طور معجزه آسايي صحيح وسالم ماند .
بعد از عمليات پيروزمندانه فتح المبين شهيد چند روزي به کازرون آمده اما اين بار وي چهره ديگري داشت تمام صحبت ها وگفتارش از شهادت بود هرلحظه کودکانش را رها نمي کرد مدام آنها را مي بوسيد سرانجام لباس رزم خود را پوشيد وبراي آخرين بار از همسرش وفرزندش خداحافظي کرد وبراي آزاد سازي خرمشهر راهي جبهه شد و در فتح خرمشهر شرکت کرد.
سرانجام شهيد عبدالله ايمان زاده در بیست و سوم تیر ماه 1361در شلمچه عملیات رمضان با رمز يا مهدي ادرکني آغاز شد . وی در اين حمله آرپي چي زن بود وبه شکار تانک هاي مزدوران عراقي به پيش مي رفت و در اين حمله در شب قدر ماه خدا ماه مبارک رمضان در محور شلمچه بصره به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت نائل گرديد. روحش شاد
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی/مرکز اسناد ایثارگران فارس
پدر از همان اوان کودکی درس مبارزه با طاغوت را به فرزندش عبدالله آموخت. همچنين در شناسايي امام و تشريح مواضع واهداف ايشان هنگام تبعيد براي عبدالله سهم بسزايي داشت او با اندک سواد و توانايي که داشت دست به فعاليت هاي سياسي عليه طاغوت زمان زد. چنان چه در نشست و برخاستش ، زبان و گفتارش همگي را سرفعاليت و مبارزه عليه رژيم شاه گشته بود.
هنگامي که جهت سربازي او را احضار کردند با یک سياست محرمانه موفق شد که در معاينه پزشکي معاف گردد پس از دريافت معافي ازدواج کرد که ثمره اين ازدواج 3فرزند می باشد . عبدالله هميشه در جستجوي به دست آوردن نوار سخنراني وپيام امام امت و ديگر نوارهاي مذهبي سياسي شخصيت هاي بزرگ و به ويژه روحانيون بود و براي به دست آوردن يک نوار سخنراني امام که از نجف به ايران مي آمد چقدر سختي و زحمت فراوان مي کشيد . پس از دريافت اين نوارها تا نيمه هاي شب مي نشست و به آنها گوش مي داد سپس با هزينه خود آنها را تکثير مي نمود و در سطح شهر و خارج از آن بين دوستان و جاهائي که در نظر داشت پخش مي کرد.
عبدالله از درآمدي که حاصل زحماتش بود علاوه برانجام فرايض ديني از طريق بذل مال از بينوايان دستگيري و به آنها کمک مي کرد و مقداري از درآمدش را نيز صرف خريدن کتب سياسي ومذهبي مي نمود ودر اختيار جوانان ودوستان خود قرار مي داد زماني که مصطفي خميني فرزند امام امت به وسيله دژخيمان پهلوي به شهادت رسيد شهيد عبدالله به کمک چند تن از دوستان خود اقدام به برگزاري مجلس ختم در مسجد جمعه نمود وبه طور شفاهي دليل به شهادت رساندن مصطفي را توسط مزدوران را به اطلاع عموم مردم رساند و موقعي دست به اين اقدام زد که خفقان بسيار شديدي برسراسر ايران سايه افکنده بود.
پس از پيروزي انقلاب وسرنگوني حکومت جبار پهلوي از فعاليت هاي خود دست برنداشت با شرکت در کميته ها به نگهباني پرداخت. از اوايل پيروزي انقلاب شهيد با اين گروه هاي فاسد و جنايتکار با همان اندک سواد و توانائيش از طريق بحث و گفتگو به مبارزه مي پرداخت و چون گفته هايش از قرآن وسخنان امام سرچشمه مي گرفت آنها را قانع ومحکوم مي کرد. در تاريخ سی ام خرداد 1360که منافقين دست به راهپيمايي مي زنند او همراه با يکي از دوستانش با شجاعت تمام اين راهپيمايي را به هم مي زند وآنها را متفرق مي کند.
با شروع جنگ تحميلي حدود سه ماه در نيروي دريايي بوشهر جهت حمل مهمات به آبادان فعاليت مي کرد.
به گفته همرزمش یک روز در حین حمل مهمات بودیم که در محاصره عراقی ها قرار گرفتیم. خبر محاصره را به عبدالله رساندم او گفت : اگر عراقی ها به ما نزدیک شدند تمام مهمات را همراه با ماشین و خودمان منفجر می کنیم تا به دست آنها نیفتد.
عبدالله پس از تخليه مهمات سالم برمي گردد. یکی از درجه داران شهامت وشجاعت وی را به فرمانده گزارش مي دهند وسپس در يک مراسم صبحگاهي در پايگاه دريايي بوشهر در حضور تمام پرسنل آن پايگاه از اين شهيد تجليل به عمل مي آيد. پس از مدتي کاميونش را مي فروشد وفعاليت هاي خود را در کميته امداد امام خميني شاخه کازرون وديگر نهادهاي انقلابي آغاز مي کند.
پس از مدتي راهي جبهه جنگ شده خدمات ارزنده خود را در جهاد سازندگي استان فارس مستقر در جبهه آبادان انجام مي دهد که از طرف مسئولين جهاد استان فارس در جبهه آبادان چندين بار تشويق مي گردد و در حمله بزرگ لشکريان اسلام که منجر به شکست حصر آبادان شد شرکت کرد.
وی در اکثر حمله هاي ظفرمندانه شرکت داشت و بعد از هر حمله اي جهت ديدار با خانواده و فرزندانش کمتر از يک هفته به کازرون می رفت وفوراً دوباره به جبهه باز می گشت. او از هر فرصتي که در کازرون بود استفاده مي کرد.
در زمستان سال1360 مسئوليت سرپرستي کاميون کميته امداد امام خميني را به عهده گرفت وپس از مدت کوتاهي متوجه شد که عمليات آزاد سازي مناطق شوش ودزفول در پيش است او جنگ را به خدمت در کميته ترجيح مي داد يک بار ماشيني که در اختيارش بود با مين برخورد مي کند در اين انفجار چند تا از شهدا همراه با ماشين قطعه قطعه مي شود اما عبدالله به طور معجزه آسايي صحيح وسالم ماند .
بعد از عمليات پيروزمندانه فتح المبين شهيد چند روزي به کازرون آمده اما اين بار وي چهره ديگري داشت تمام صحبت ها وگفتارش از شهادت بود هرلحظه کودکانش را رها نمي کرد مدام آنها را مي بوسيد سرانجام لباس رزم خود را پوشيد وبراي آخرين بار از همسرش وفرزندش خداحافظي کرد وبراي آزاد سازي خرمشهر راهي جبهه شد و در فتح خرمشهر شرکت کرد.
سرانجام شهيد عبدالله ايمان زاده در بیست و سوم تیر ماه 1361در شلمچه عملیات رمضان با رمز يا مهدي ادرکني آغاز شد . وی در اين حمله آرپي چي زن بود وبه شکار تانک هاي مزدوران عراقي به پيش مي رفت و در اين حمله در شب قدر ماه خدا ماه مبارک رمضان در محور شلمچه بصره به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت نائل گرديد. روحش شاد
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی/مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما