شهادت 19 اردیبهشت؛
با علی به مدرسه ی عشایری که در اطراف کوه های سر مشهد بود می رفتیم . این مدرسه در یک چادر با پنج پایه اداره می شد. من وعلی جهت رسیدن به مدرسه 8 کیلو متر را طی می کردیم .

نوید شاهد فارس: شهيد علی حيدری در 31 مرداد ماه 1346 در روستای سرمشهد کازرون دیده به جهان گشود.
او خانواده فقیر و تنگدستی داشت. پدر دست فروشی ساده بود که می توانست فقط خرج غذای ساده خانواده را در آورد . با اين وجود خانواده 9 نفری علی هيچ گاه ناشکری نکردند و آنان این چنين عزيزانی را پرورش دادند و به اسلام عزيز تقديم نمود . علی از 7 سالگی تحصیل را در فقر آغاز کرد و تا اول دبیرستان ادامه داد.
فرازی از زندگی یکی از راست قامتان عملیات بیت المقدس

او با برادر بزرگتر به مدرسه می رفت و برادرش در خاطره ای از آن ایام می گوید:

یاد دارم با علی به مدرسه ی عشایری که در اطراف کوه های سر مشهد بود می رفتیم . این مدرسه در یک چادر با پنج پایه اداره می شد. من وعلی جهت رسیدن به مدرسه 8 کیلو متر را طی می کردیم من در کلاس بالاتر بودم .
عصر ها که مدرسه تمام می شد با علی به خانه بر می گشتیم و من در بین راه کلمات هم معنی و هم خانواده را تکرار می کردم و با صدای بلند می خواندم تا حفظ شوم .
یک روز که در کلاس درس نشسته بودیم معلم مرا بلند کرد و سئوال پرسید . چند موردی را توانستم جواب دهم. در یک سئوال مانده بودم که ناگهان علی جواب داد . معلم تعجب کرد و پرسید علی تو از کجا این را بلدی او در جواب گفت هنگام برگشت به خانه برادرم با صدای بلند درس ها را می خواند و من هم یاد می گیرم.

برادر در ادامه می گوید:

سال دوم دبیرستان را در مدرسه ی عشایری شیراز بودیم . من دوم اقتصاد و علی اول نظری . برادر بزرگترم به من سفارش کرده بود که مواظب علی باش تا به جبهه نرود. و من مزاحم علی بودم.
تعطیلات عید بود علی به من گفت برادر حالا که دوست نداری من به جبهه بروم. تو برو و من به خانه می روم تا هر گاه که برگشتی از پدر و مادر اجازه بگیرم و من بروم . من نیز قبول کردم . چند روزی ر سپاه عشایر ماندم ولی ما را اعزام نکردند گفتند شما بعد از عید اعزام خواهید شد ناچار به خانه برگشتم . یاد دارم علی وقتی مرا دید بسیار ناراحت شد و گفت: می بینم از جبهه بر می گردی برادر رزمنده . من ماجرا را برایش توضیح دادم . ولی قبول نکر د و گفت شما می خواستید مرا فریب دهید حالا دیگر نوبت من است .
بعد از عید وقتی به مدرسه برگشتیم به سپاه عشایر مراجعه کرد و همراه چند دوست دیگر به جبهه رفت . و من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...
فرازی از زندگی یکی از راست قامتان عملیات بیت المقدس

او مريد رهبرش خمينی کبير بود. و اوامر او را امر الهی می دانست و سخت تلاش و کوشش می نمود که وظيفه الهی خود را به خوبی انجام دهد . ياری صديق و رهروی پاک و جان باخته بود .
با شروع حنگ تحميلي عراق بر ايران علي نيز آمادگي خود را جهت حراست از انقلاب اسلامي ايران اعلام داشت و پس از مدتي عازم جبهه نبرد گشت و در آن جا رشادت هاي زيادي از خود به جا گذاشت . او برای بار دوم عازم جبهه ها گرديد
علی در وصیت نامه پر بارش می نویسد:

امروز تمام ابرقدرتها دست‌ پليدشان را به هم داده اند و به كشور اسلامى ما حمله ور شده اند به قرآن و انقلاب اسلامى ما حمله ور شده اند و گويا نظر دارند اسلام را از بين ببرند اما كور خوانده ايد . آرزويشان را به گور خواهند برد.
 جنايتكاران زمان بدانند كه مكتب حسين چه درسى به پيروانش مى دهد اگر بدانند كه مكتب حسين على اكبر و على اصغر را پرورش مى‌ دهند، اگر بدانند كه نوجوان 13ساله ايران به چه خاطر با نارنجك به زير تانك مى رود، و او را منفجر مى كند مسلما و مطمئنا ميليونها ميليون كيلومتر از ما دور مى شدند و فرار را برقرار ترجيح مى دادند.
 اى يزيديان زمان بدانيد همانطوريكه حسين با يزيد جنگيد ما هم تا آخرين قطره خونمان با شما ها خواهيم جنگيد. آنقدر مى جنگيم كه تا خونمان دريايى شود و يزيديان را غرق كند و خفه نمايد


شهيد علی حيدری سرانجام در 19 اردیبهشت ماه 1361 در عملیات بيت المقدس و آزادی خونين شهر به شهادت رسید.

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده