همه او را در جبهه شهید زنده می خواندند
شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۴:۵۸
یکی از همرزمان شهید مشفق می گوید : شهادت در وجودش و چهره ملکوتيش همواره موج و شخصي بود که همه مي دانستند شهيد مي شود به این دلیل او را شهید زنده می خواندیم.
نوید شاهد فارس: شهید حسين مشفق در عاشورای محرم خونين سال 1343 در خانواده ای مذهبی و متعهد در شهر شيراز ديده به جهان گشود و بدين سبب نام او را حسين گذشتند .
حسين از ابتدای کودکی دارای هوشی سرشار و استعدادی کم نظير بود و همواره دارای صورتی بشاش و خندان بود و برخلاف ساير کودکان کمتر گريه می کرد و بسيار کنجکاو و با فهم بود .
تحصيلات ابتدائی و راهنمايی را در شيراز گذراند و پس از آن وارد هنرستان ميثم گرديد و در رشته مکانيک عمومی تراش به تحصيل خود ادامه داد و با موفقيت سال اول را گذراند . سال دوم او ( 1351) مقارن بود با اوج نهضت اسلامی ايران و آغاز تظاهرات و تحصن ها ، راهپيمائيها ، تعطيلی ها و درگيريهای امت اسلامی و انقلابی ايران به رهبری امام خميني عليه عمال فاسد و نوکران حلقه به گوش آمريکا ( شاه و مزدورانش ) . حسين نيز با روحيه اي کاملا اسلامی و با عزمی راسخ و آگاهی کامل مانند ميليونها جوان مسلمان و آگاه به صفوف مبارزين درآمد و زندگی خود را يکسره وقف خدمت به اسلام و مسلمين و انقلاب عظيم اسلامی ايران و امام عزيز نمود .
فعاليتهای فراوانی در جهت رشد و پيروزی انقلاب نمود که به واسطه اخلاص و تقوای خاصی که داشت کمتر کسی خصوصا خانواده از فعاليتهايش با خبر مي شد .
در آن زمان او چهارده سال بيشتر نداشت اما چنان عمل مي کرد و چنان بود که گوئي سالها در مبارزه بوده ، فعاليتهای قبل از انقلاب او را مي توان شرکت گسترده وي در صفوف اول تظاهرات ، پخش اعلاميه ها و تراکت ها و پيام هاي امام امت به طور وسيع و پي گير ، به راه آوردن جمعي از دوستانش در خط امام ، مبارزه پيگير و رو در رو و مردانه بر عليه منافقان زمان و پاسداري و حراست از جان و ناموس و اموال امت اسلامي و شرکت در مجالس مذهبي و نماز جماعت و عضويت در انجمن اسلامي دانست .
و نمونه بارز يک مسلمان آگاه ، متعهد و حزب الله بود که کمترين توجهی به ماديات داشت و توفنده اي بود که از همان لحظات يک دم از پاي ننشست و همواره توکل به خدا در وجودش موج مي زد و در راه رسيدن به آرمان مقدس خويش شهادت ،سختي و رنج فراوان تحمل نمود و هيچگاه ياس و نااميدي را به خود راه نداد و خداوند بر اين ادعا گواه است .
با پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 57 و با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، حسين تحصيل را رها نمود و به عضويت سپاه نائل گشت که در واقع مي توان اين مهم را نقطه عطفي بس عظيم در مسير زندگاني وي دانست و انگيزه وي در اين انتخاب تنها و تنها عشق به شهادت و اداي دين خود به اسلام و انقلاب بود . علاقه عميق او به اسلام و روحانيت و همچنين اخلاق و کردار و رفتار مکتبي او و علاقه وافر به امام امت از او انساني وارسته ساخته بود که داراي روحي طغيان گر و اراده اي مصمم و ايماني راسخ بود و از اين رو زبانزد عام و خاص بود . با ورودش به سپاه پس از گذراندن دوره آموزشي و به عضويت دائم سپاه درآمد و در واحد عمليات سپاه شيراز به پاسدراي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پرداخت و يکي از برادران با استعداد و شجاع و لايق و کاردان آن واحد به حساب مي آمد .
بايستي گفت زندگاني وي بعد از ورودش به سپاه سراسر مبارزه شد . مبارزه بر عليه صداميان از خدا بي خبر و مبارزه بر عليه هر بيدادگري . او در سپاه کار نمي کرد او با سپاه زندگي مي کرد . در طول چهار سالي که او در سپاه و جبهه جنگ حضور داشت . خانواده مي گويد چنانچه بخواهيم کل ساعاتي را که وي در منزل و در جمع خانواده بود جمع کنيم از يک ماه تجاوز نمی کند و دوستانش از روی مزاح به وي گفته بودند حسين مگر تو خانه و زندگي نداری که هميشه اينجا هستي و وقتي با اعتراض خانواده روبرو مي شد مي گفت : مي خواهم شماها عادت کنيد که اگر ديگر برنگشتم به شما سخت نگذرد .
هيچوقت در مورد اينکه در سپاه چه مي گذرد و من چکار میکنم و چه اموري را انجام مي دهد کوچکترين حرفي نمي زد و براستي که سينه او قبر اسرار بود .
دوستانش نقل می کنند :
وي در کليه مبارزات شهري و درگيري هاي که بين امت حزب ا... و منافقين و ديگر وابستگان شرق و غرب روي مي داد جزو اولين نفرات پاسدار بود که در صحنه حاضر مي گشت و با شجاعتي خاص و شهامتي کم نظير به مبارزه عليه خصم مي پرداخت .
به خاطر فعاليتهاي پي گير و دامنه دار و مبارزات علني و خياباني که بر عليه منافقين و ضد انقلابيون داشت چندين بار منافقين وي را تهديد نمودند و قصد ترور وي را داشتند و از آنجايي که خداوند روزي او را در جاي ديگري معين کرده بود منافقين ناکام و عاجز مي شدند .
در پي کشف يک خانه تيمي منافقين ، عکس او و ديگر برادران پاسدار مشاهده مي شود که در ليست ترور قرار گرفته است .
او مدتي نيز محافظ شهيد ايت الله دستغيب و ديگر شخصيتهاي استان و نيز امام جمعه محترم بود . مدتي در ستاد مبارزه با منکرات سپاه در جهت خدمت به اسلام به سرکوبي فروشندگان مواد مخدر ، افراد ياغی و آشوب طلب چون خسروخان پرداخت و در مورد اول کشفيات مهم و قابل توجهي نير به دنبال داشت و در به دام انداختن اين جانيان از خدا بي خبر و اين عاملان فساد خبره بود .
ناگفته نماند که او يکبار شخصا با جمعي ديگر از برادران پاسدار موفق گرديد به حضور امام امت خميني بت شکن رسيده و از نزديک آن حضرت را ملاقات نمايد .
شروع جنگ تحميلی را می توان دومين نقطه عطف و سرآغاز يک زندگی نوين در زندگانی او دانست . با شروع جنگ او ديگر نتوانست در شهر بماند و مرتب از مسئولين تقاضا مي کرد تا به جبهه اعزامش کنند ولي مسئولين موافقت نمي کردند و به وي مي گفتند که سن شما کم است اما پس از اصرارهای مداوم و چندين مرتبه نيز به توسل به گريه توانست مسئولين را قانع کند و براي اولين بار به مدت دو ماه به جزيره خارک اعزام شد و در آنجا در بدترين شرايط جوي و در زير بمباران مداوم هواپيماهاي دشمن به پدافند از حريم هوائي جمهوري اسلامي ايران همت گمارد .
در آن زمان که شهيد آيت الله دستغيب رضوان الله عليه فرمودند : در زير آسمان کبود هيچ خدمتي بالاتر از خدمت در کردستان نيست ، شهيد حسين مدت سه ماه در آنجا به مبارزه بر عليه احزاب منحله دمکرات ، فدائي ، کومله و ديگر نيروهاي کاذب و باطل و بيگانه آن ديار پرداخت و رشادتها و جانبازيهاي فراوان و کم نظيري در اين راه نمود .
به هنگام محاصره آبادان وي مدت دو ماه به آنجا اعزام شد و در عمليات شکست حصر آبادان شرکت نمود و پس از آن او پيوسته در جبهه هاي جنگ حضور دائم و فعال داشت و در اکثر عملياتها چون فتح المبين و طريق القدس ، فکه ، شوش ، رمضان و غيره شرکت داشت و مدت بيش از 2 سال از عمرش را در جبهه هاي حق عليه باطل به دنبال معشوق و گمشده خويش سپري نمود.
وي در حمله فکه از ناحيه پا به شدت زخمي شد ولي خانواده را در جريان قرار نداد و بعد از 17 روز بستري در يکي از بيمارستانهاي شيراز خانواده به طريقي از زخمي شدنش با خبر مي شوند و وقتي به او مي گويند که چرا ما را در جريان نگذاشتي مي گويد نخواستم شما ناراحت شويد . با وجود اينکه دکتر وي يک ماه براي او مرخصي تعيين نموده بود اما او پس از ده روز با پاي لنگان راهي جبهه شد و در جواب به اعتراض خانواده گفت : دواي پاي من جبهه است و در آنجا پايم زودتر خوب مي شود .
در ارتباط با روحيات و فعاليتهای وی در جبهه يکي از دوستانش چنين می گويد :
حسين مصداق واقعي آيه شريفه محمد رسول ا.. و الذني معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم بود . قلبي بسيار رئوف و مهربان داشت . حسين دوستي از برادر بهتر بود که نه من بلکه تمامي دوستان و همسنگرانش او را هيچگاه از ياد نخواهيم برد .
کسي را بهتر از حسين نديدم که آر پي جي را روي کول خود بگذارد و به دنبال تانک برود و آن را منهدم کند . او در اين کار استاد بود و مدتي فرمانده گردان ضد زره بود . شهيد حسين در تخريب هم استاد و نمونه بود و در کار خنثي کردن انواع مين با آرامش خاطر کارش را انجام میداد.
هميشه در فکر خدا بود .
من و اغلب دوستانش او را شهيد زنده مي دانستيم زيرا شهادت در وجودش و چهره ملکوتيش همواره موج و شخصي بود که همه مي دانستند شهيد مي شود .
فرمانده اي لايق و دلسوز و کاردان بود که تجربيات بسياري در زمينه جنگ و عمليات داشت ، او دريايي از معنويت بود ، پاسداري گمنام ، بي توقع و مظلوم بود که همواره با مصائب و مشکلات دست و پنجه نرم مي کرد و از نابسامانيهاي زمان بسيار رنج مي برد ، ا نمونه تقوي ، ايثار و اخلاص و شهامت بود و از شهادتش آگاه .
شهید حسين مشفق سرانجام در 28 اردیبهشت ماه 1361 در موسیان به شهادت رسید.
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما