هدیه ای از یک شهید
سهشنبه, ۰۸ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۲۵
چند روز قبل از شهادت علی محمد خوابی می بیند و به یکی از همرزمانش می گوید: در خواب شهید رونده را دیدم که من و ایازپور را بوسید و هدیه ای به ما داد و نيز از ما امضا گرفت. من یقین دارم که به ما شهادت می رسیم. علی رضا بعد از آخرين مرخصی كه به جبهه رفت . همراه با شهيد ايازپور در فاصله دو روز هر دو در ماه مبارك رمضان به شهادت رسيدند .
نوید شاهد فارس: شهيد علی محمد زارعی در پاييز سال 1346 در خانواده ای مذهبی و مومن در روستای گلدامچه جهرم ديده به جهان گشود .
وي از همان دوران كودكی اخلاقی پسنديده داشت و خنده رو بود دل وی خالی از كينه بود و خويشان خود را بسيار احترام می گذاشت .
اين شهيد عزيز در حين كمك به پدرش در امور كشاورزی و دامداری وقتی كه كشور عزيزمان مورد تجاوز كافران بعثی عراق قرار گرفت ،با وجودی كه سنی از عمر مبارك ايشان نگذشته بود برای مبارزه با صداميان كافر و دفاع از دين و كشورش داوطلب شد و با اصرار و پافشاری و با اجازه خانواده به جبهه عازم شد .
علی محمد بسيار شجاع بود و از دشمن نمی هراسيد و اندامی زيبا داشت كه در بسيج و سپاه و نيز همسنگرانش پهلوان صدايش می زدند . با همه شجاعت ، اخلاقی پسنديده و خلقی نيكو داشت .
وی پيوسته می گفت اين جنگ ، جنگ اسلام عليه كفر مي باشد و ما بايد تا نابودی دشمنان اسلام و قرآن اين جنگ را ادامه دهيم .
حمله هايی كه اين شهيد عزيز در آن شركت داشت عبارتند از : عمليات بيت المقدس ، آزادی خرمشهر و در عمليات والفجر هشت به مواد شيميايی آلوده شد و مسموم گرديد كه خوشبختانه بعلت كوشش امدادگران بعد از چند روز استراحت بهبود يافت و دوباره به خط مقدم منطقه عملياتی والفجر هشت بازگشت .
وي در دفترچه خاطرات خويش شعرهايي يادداشت كرده است كه معني اين شعر ها از روح ملكوتی اين شهيد حكايت می كند . پدرش نقل می كند:
من برایش زمين آماده كرده و شروع به خانه سازی كردم. به پسرم گفتم اين بار كه برگشتی می خواهم برايت به خواستگاری بروم .
علی محمد گفت: پدرجان اين ساختمان را برای چه كسی ساختی!!! من شهيد خواهم شد . من بفكر اين خانه و ساختماني كه شما برايم مي سازيد نيستم ، تا جنگ تمام شود و ماموريتم به پایان برسد ،آنوقت برايم خواستگاري كن.
به او گفتم : شما به اندازه خودت به جبهه رفته اي ديگر كافی است .
در جواب گفت: چگونه جنايتهای دشمنان را ناديده بگيرم، چگونه شهادت جوانان كشورمان را كه عاشقانه جنگيده و در برابر كفر ايستادگی كردند تا به شهادت رسيده اند را ببينم و ساكت نشسته و به گرد كار دنيوی بگردم . ما بايد ادامه دهنده راه اين شهيدان باشيم .
چند روز قبل از شهادت علی محمد خوابی می بیند و به یکی از همرزمانش می گوید:
در خواب شهید رونده را دیدم که من و ایازپور را بوسید و هدیه ای به ما داد و نيز از ما امضا گرفت. من یقین دارم که به ما شهادت می رسیم.
علی رضا بعد از آخرين مرخصی كه به جبهه رفت . همراه با شهيد ايازپور در فاصله دو روز هر دو در ماه مبارك رمضان به شهادت رسيدند . مادرش می گوید:
علی محمد به من وصيت كرد كه برای من شيون نكنيد و لباس سياه نپوشيد چون من راهی می روم كه آن راه ، راه حق حقيقت می باشد .
و در ادامه گفت:
وقتی انسان شهيد می شود مانند اين است كه يك شربت گوارا می نوشد و اصلاً احساس درد نمی كند . مادر من در جبهه همسنگرانم را می بينم كه با روی خندان به شهادت می رسند كه گويی به آرزوی خويش رسيده اند و راحت آرميده اند و هر چه می گويند همان می شود .
آری اين فاتح والفجر هشت و اين حافظ حريم اسلام عزيز پس از فتح بندر استراتژيك فاو بعلت مجروح شدن با بمب شيميايی چند روزی به جهت مرخصی و استراحت به زادگاهش به نزد خانواده اش برگشت.
همرزمش می گوید:
علی رضا زمانی که به مرخصی آمد به من گفت : حالا ديگر به خانه همه خويشان و خاله ها و خواهرانم رفته ام و دوستانم را همه ديده ام و خداحافظی كرده ام و ديگر فكر و خيال ندارم و خيالم راحت مي باشد .
این عرصه جهان برايم تنگ شده و طاقت ماندن در خانه را ندارم و بايد هر چه زودتر بروم .
شهيد علی محمد زارعی سرانجام در نوزدهم ماه مبارك رمضان مصادف با هفتم خرداد سال 1365 در سنگر كمين دشمن مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و به آرزوي خويش كه شهادت بود رسيد .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس نظر شما